دو نثر ادبی نوروزانه
نویسنده: سید عبدالعلی هاشمی چاپ پست الکترونیکی- منتشرشده در مقالهها
- خواندن 4693 بازدید
اول
سفره هفت سین دل
سفره ی هفت سین را چیده ام و گام های دلم را با ثانیه شما ر ساعت هماهنگ می کنم ؛ می خواهم امسال بیشتر و بیشتر در زمان جاری شوم.
قرآن را در پیش رویم نهاده و آینه را پشت آن گذاشته ام . بارش آیه های قرآنی در دو آینه ی رو در رو ، بی نهایت می شود. آیه ها با آینه ها گره خورده اند. گاه آیه ها بر آینه ی سفره ی عید می وزند و انعکاس آن، آینه ی دلم را نوازش می کند و گاه پرتو آیه ها در آینه ی دلم ، آینه ی سفره را به رقص در می آورد. آیه ها در صفحه ی آینه ها ضرب در بی نهایت می شوند.
دو آینه ی دیگر هم رو در روی هم قرار گرفته اند: آینه ای از آیه های کتاب خدا دربرابر آینه ای از آیه های کتاب خدایی.
در تنگِ بلورینِ کتابِ نخست، ماهی هایی از جنس نور می در خشند ؛ ماهی هایی از جنس واژه ها. و در تنگ بلورین کتاب دیگر ، ماهی هایی از جنس ماه ، از جنس مهر و از جنس آفرینش.
واژه ها ی کتاب نخست ،از آسمان ، بر دل پیامبر من باریده و از سینه ی مبارک آن فرستاده ، وزیدن گرفته و بر سینه های سوخته ، روانه شده؛ و واژه ها ی کتاب دیگر، در یک چینش نمادینه ، بر سفره ی هفت سین به رقص در آمده اند و این هر دو کتاب ، برای من ، مقدّس هستند. یکی یادگاری از پیامبر رحمت است و دیگری رحمتی به یادگار از آنان که بی گمان ، پیامبر بوده اند. و اگر جز این بود ، این دو این چنین سال های سال ، در هم تنیده نمی شدند.
فرقی نمی کند هفت شین باشد یا هفت سین؛ امّا هر کدام باشد مگر می توان گفت که با هفت دو تایی (سبع المثانی ) قرآن من ، بی ارتباط باشند ؟ اصلاً چرا نیاکان من هفت شین را به هفت سین تبدیل کرده اند. بی گمان روح آن ها نیز چونان روح من چنان تشنه بوده است که با هفت ، سیراب نمی شده اند و هفت دو تایی را آفریده اند تا با ورهای مرا دیرینه کرده باشند. باورهایی که در عدد چهارده ، گره خورده اند.
اگر هفت ها در باور های ملّی من ، مقدّس نیستند ، پس چرا باورهای دینی من، این همه ضرب در هفت شده اند : هفت روز هفته ، چهارده معصوم ، شب قدر و ....
رقص ماهی در آب ، بلور اندیشه ام را تکان می دهد. تیک تاک ساعت ، مرا به تولّدی دیگر می خواند. دوباره نسیم ثانیه شمار از سپیده دم ساعت ،سرچشمه گرفته و هم صدا با سبزه ی سفره ی هفت سین، نوید سر آغازی دیگر را می سراید. باید زودتر دست به کار شوم ؛ هفت سین را در دل سفره چیده ام، امّا سفره ی هفت سین دلم را نچیده ام : سلام، سپاس، سادگی، سرسبزی، سوز، سامان و سبک باری....
لارستان ۲۹/۱۲/۸۷
دوم
نوروز، آميزش رنگ و آهنگ
نوازندگان گروه بهاري، دوشادوش، نغمههاي آسماني نوروز را از سر گرفتهاند. نسيم بر تارهاي سبزه، چنگ ميزند، چشمه در ناي جويبار ميدمد، خورشيد بر دفِ زمين ميكوبد، پروانه بر كليدهاي اُرگِ درخت ميفشارد و باران هم، هر از گاهي زَخمه بر سنتور بامها ميزند. پرندگان، هم خواني ميكنند، آهوان، پاي كوبي. ماهيها به رقص درآمدهاند و بوي خوش گلها به جنبش.
از ديگر سو، صحنه آراي بزرگ هستي، با چينش دلانگيز رنگها، دلربايي ميكند. رنگ دانههاي آبي در سپيدي نور آسمان ميدرخشند. روح لطيف و برفي ابر، بر تن آسمان ميبَرازد. كوهها به جادوگري پرداختهاند: گاه، جامهشان سبزِ تيره مينمايد و گاه، خاكستري . زمين هم چيزي كم نگذاشته است. هفت قلم آرايش. نه. هفتاد قلم هم، نه؛ كه هفتاد هزار رنگ.
رنگها را دوست دارم. آبي، دلم را نوازش ميدهد؛ سپيد، روانم را روانهي پاكيها ميكند. سبزه، يادگار فرشتهها و فرستههاست. خاكستري، يادآور عرفان است و هر رنگ، نمايهاي از نوازشهاي روحاني، و هر كدام به گونهاي چشمانم را به شور درآوردهاند.
آهنگ و رنگ دست در دست هم به پاي كوبي درآمدهاند. رنگها تارهاي ابريشمي چشمانم را نوازش ميكنند و آهنگها بر پردهي گوشم، نگارهاي ماندگار را نقش ميزنند .
تاكنون هيچ گاه اين گونه آميزش رنگ و آهنگ را با هم نديده بودم. « نماهنگي» زيبا از شور آفرينترين پديدههاي آفرينش. آفرين بر خداي جهان آفرين و آفرين بر نياكان ملي من! آنان كه جاودانگي آفريدند تا ايرانيان در آغاز هر سال، نوروزي باشند و بر بلنداي پيروزي و بهروزي. و آفرين بر نياكان ديني من كه نياكان ملي مرا ياري كردند تا ايرانيان براي هميشه جاويد و جاودانه باشند... و من بر خويشتن ميبالم كه ايرانيام.
تاكنون اين همه زيبايي را با هم نديده بودم. موسيقي دل انگيز نغمههاي بهاري، همراه با چينش شورانگيز رنگهاي دل آرا، مرا به آغازي ديگر فرا ميخوانند. ميخواهم هر روز را نوروز كنم تا پيوسته خجسته باشم. خدايا ياريام كن...
یکشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۰
دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:
یا اگر در سایت عضو نیستید، میتوانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید: