شب نشینی بهاری با حضور سنایی، مولانا، سعدي، حافظ، عطار، فردوسی
نویسنده: علی اسکندری چاپ پست الکترونیکی- منتشرشده در مقالهها
- خواندن 5079 بازدید
نوروز، ميراث ارزشمند نياكان فرهنگ پرور ماست و به معناي روزنوست. روزي كه بهار بازآفريده ميشود و طبيعت، تجديد حيات خود را آغاز ميكند. هماهنگی و همدلی انسان و طبیعت، امری نیست که فقط با مشاهده بهار صورت گرفته باشد، اما بی شک این امرِ شگفت آور و تهییج کننده یعنی احیاء جهان پس از پایان زمستانِ سرد و سیاه و مرگ آور، خود آغازگاهی شد برای حرکت در جهتِ معنابخشی به جهان و درک کائنات به شکل و صورتی که انسان توانایی مقابله با زمان را بیابد.
نوروز، ميراث ارزشمند نياكان فرهنگپرور ماست و به معناي روزنوست. روزي كه بهار بازآفريده ميشود و طبيعت، تجديد حيات خود را آغاز ميكند. هماهنگی و همدلی انسان و طبیعت، امری نیست که فقط با مشاهده بهار صورت گرفته باشد، اما بی شک این امرِ شگفت آور و تهییج کننده یعنی احیاء جهان پس از پایان زمستانِ سرد و سیاه و مرگ آور، خود آغازگاهی شد برای حرکت در جهتِ معنابخشی به جهان و درک کائنات به شکل و صورتی که انسان توانایی مقابله با زمان را بیابد. بهار را عارفان ما نشانه ای از رستاخیزِ تکراری و لاجرم ابدی گرفته اند. فصل بهار و نوروز همواره در بين شاعران و اديبدوستان ايراني جايگاه ويژهاي داشته است و ردپاي فصل بهار و رويش و سرزندگي را در اشعار شاعران كهن و عصر كنوني ميبينيم. همه «از عيد است و ميوزد نفس روشن بهار» سرودهاند و با سرودن اشعار خود، خواننده را به وجد آوردهاند. امسال به انگيزه فرارسيدن سال نو، بر آن شديم تا در ميزگردي نوروزي(بهاري)، بهار را در قاب نگاه شاعران بزرگ به تماشا بنشينيم.
سنایی
خجسته باد بهاری، بهار ارسنجان بر آن ظریف سخی و جواد و راد و جوان
سپهر قدری کز بخت و دولت فلکی مسخر وی گشتند جمله سرهنگان
یگانه ای که پیش خدایگان زمین نمود مردمی اندر دیار هندستان
مولانا
این بهارِ نو ز بعد برگریز هست برهانِ وجود رستخیز
گفت پیغمبر به اصحاب کبار تن مپوشانید از باد بهار
کانچه با برگ درختان می کند با تن و جان شما آن می کند
***
آمد بهار خرم و آمد رسول يار مستيم و عاشقيم و خماريم و بيقرار
گويي قيامتست كه بر كرد سر ز خاك پوسيدگان بهمن و دي، مردگان پار
تخمي كه مرده بود، كنون يافت زندگي رازي كه خاك داشت، كنون گشت آشكار
***
آب زنيد راه را، هين كه نگار ميرسد مژده دهيد باغ را، بوي بهار ميرسد
سعدي
برخيز كه ميرود زمستان بگشاي در سراي بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه منقل بگذار در شبستان
برخيز كه باد صبح نوروز در باغچه ميكند گل افشان
***
برآمد باد صبح و بوي نوروز به كام دوستان و بخت پيروز
مبارك بادت اين سال و همه سال همايون بادت اين روز و همه روز
حافظ
زكوي يار ميآيد، نسيم باد نوروزي از اين باد ار مدد خواهي، چراغ دل برافروزي
چو گل گر خردهاي داري، خدا را صرف عشرت كن كه قارون را غلطها داد، سوداي زراندوزي
***
ساقيا! آمدن عيد مبارك بادت وان مواعيد كه كردي، مرواد از يادت
سخن در پرده ميگويم، چو گل از غنچه بيرون آي كه بيش از پنج روزي نيست، حكم «مير نوروزي»
***
گل عزيز است، غنيمت شمريدش صحبت كه به باغ آمد از اين راه و از آن خواهد شد
***
بامدادي كه تفاوت نكند ليل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار
بلبلان وقت گل آمد كه بنالد از شوق نه كم از بلبل مستي، تو بنال اي هشيار
آفرينش همه تنبيه خداوند دل است دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود هر كه فكرت نكند، نقش بود بر ديوار
عطار
جهان از باد نوروزي جوان شد زهي زيبا كه اين ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشكين نفس گشت صباي گرم رو، عنبر فشان شد
***
اي بلبل خوشنوا فغان كن عيد است، نواي عاشقان كن
چون سبزه زخاك سربرآورد ترك دل و برگ بوستان كن
صد گوهر معني ار توان در گوش حريف نكتهدان كن
وان دم كه رسي به شعر عطار در مجلس عاشقان روان كن
فردوسی
بیارید این آتش زردشت بگیرد همان زند و اوستا بمشت
نگه دارد این فال جشن سده همان فر نوروز و آتشکده
همان اورمزد و مه و روز مهر بشوید به آب خرد جان و چهر
کند تازه آیین لهراسبی بماند کین دین گشتاسبی
بمان تا بیاید مه فرودین که بفروزد اندر جهان هوردین
بدانگه که برگل نشاندت باد چو برسر همی گل فشاندت باد
بگویم ترا هر کجا بیژنست بجام اندرون این مرا روشنست
***
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج روی تن دل ز کین
به نوروز تو شاه گیتی فروز بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان بشادی بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار بما ماند از آن خسروان یادگار
***
به دیبا بیاراست آتشکده هم ایوان نوروز و کاخ سده
***
برفتند یکسر به آتشکده به ایوان نوروز جشن سده
همی مشک بر آتش افشاندند به بهرام بر آفرین خواندند
چو شد ساخته کار آتشکده همان جای نوروز و جشن سده
***
ببخشید چندی به آتشکده چه بر جای نوروز و جشن سده
دیدگاههای شما (1)
-
با درود به اقاى اسكندرى وكاربران عزيز بنظر مى رسد عشق وعلاقه شما به حافظ بزرگ بيش از سعدى بزرگوار مى باشد وچند بيت بامدادن كه تفاوت نكند رابه حساب حافظ واريز نمودايد
0 پسندیدم
دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:
یا اگر در سایت عضو نیستید، میتوانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید: