Logo
چاپ کردن این صفحه

معرفی زهرا نعمتی، بانوی شعر ارسنجان

نویسنده: 
زهرا نعمتی - شاعر
زهرا نعمتی - شاعر

به جرات می‌توان گفت که ارزش هر قومی و هر شهری با ادیبانش، نویسندگانش وهنرمندانش شناخته می‌شود و این‌ها هستند که تاریخ یک قوم را زیبا می‌سازند و زنده نگه می‌دارند و نوشته‌هایشان سند افتخار یک ملّت است و بر ماست تا این گرانمایگان را بشناسیم و به دیگران نیز معرفی نماییم.

همشهریان عزیز، شایستگان، دوستداران علم و هنر و اندیشه، پیرو معرفی هنرمندان ارسنجان، بر آن هستیم تا بار دیگر فردی ازخطّهٔ هنرخیز ودانشمندپرور شهرستان را معرّف حضورتان باشیم، شاعره‌ای که توانسته است با زبان شیوای شعری خویش در بسیاری ازجشنواره‌های استانی و کشوری به عنوان شاعر برگزیده معرفی شده و نام ارسنجان و ارسنجانی را به شایستگی معرفی نماید.

این شاعر نام آشنا کسی نیست جز خانم زهرا نعمتی یا به بیان زیبای دوستی «بانوی شعر ارسنجان».

به امید آن که فرصت آن را داشته باشیم تا یکایک هنرمندان و اندیشمندان شهرمان را در این تارنما خدمتتان معرفی نماییم و از این دوستان و دوستداران آنها تقاضا داریم تا نسبت به ارسال معرفینامه و رزومه این عزیزان  جهت درج در تارنمای انجمن به آدرس ایمیل انجمن اقدام نمایند.

 

بیوگرافی خانم زهرا نعمتی از زبان خودشان

به نام خدا

زهرا نعمتی هستم متولد ۱۳۵۶ در ارسنجان، پدرم مردی فرهیخته و هنرمند است که از سال‌های جوانی دست‌نوشته‌ها و مقاله‌های زیادی دارد و داستان‌های زیبایی می‌نوشت و من این هنر ذاتی را از پدرم به ارث برده‌ام. مشکلات زندگی و سختی امرار معاش، پدرم را ناخواسته از نوشتن دور کرد و مدتهاست که دیگر چیزی نمی‌نویسد...!
شعر گفتن من از زمانی شروع شد که در کلاس اوّل دبیرستان درس می‌خواندم، در آن روزها از طرف مدرسه برای دانش‌آموزان مربی خط  گرفته بودند که هفته‌ای دو ساعت با بچّه‌ها خطاطی کار می‌کرد. یک روز مربی ما سر کلاس در مورد شعر صحبت می‌کرد و این که چه کسی می‌تواند از خودش شعر بگوید که من را خیلی سر ذوق آورد و جلسهٔ بعد شعری گفتم و سر کلاس آوردم و به مربی نشان دادم و مورد تشویق زیادی قرار گرفتم و این زمینه‌سازِ برانگیخته شدن حسّی زیبا در من بود...
در ابتدا گاه‌ و بیگاه شعری می‌گفتم و برای خانواده و دوستانم می‌خواندم امّا اعتماد به نفس کافی برای خواندن در بیرون از جمع آشنایان را نداشتم تا این که دیپلم گرفتم و به خاطر ازدواجی که برایم پیش آمد از ادامهٔ تحصیل باز ماندم و درگیر زندگی و مشکلات آن شدم و تا مدت‌ها از شعر فاصله گرفتم و خیلی کم و به ندرت سراغ آن می‌رفتم تا این که با انجمن ادبی کتاب‌خانه آشنا شدم و راهیابی من به این انجمن و تشویق و محبّت‌های دوستان باعث شد که دوباره به شعر، این هنر ذاتی که هیچ مانعی نمی‌تواند آن را از آدم بگیرد برگردم! در آن روزها به خاطر فراغتی که برایم ایجاد شد به طور جدّی‌تری به شعر پرداختم و در کنگره و همایش‌های ادبی شرکت کردم که حاصلش یافتن دوستانی بود که به من آرامش  بخشیدند و عشق و دوست‌ داشتنی فراتر از آن چه آموخته بودم را به من آموختند...
بیشتر اشعار من در قالب غزل می‌باشد و دارای مضامینی عاشقانه و آیینی... . در حال حاضر مشغول جمع‌آوری شعرهایم برای چاپ کتاب می‌باشم.
حضور در انجمن‌های علمی، فرهنگی و هنری باعث ارتقا و پیشرفت و کشف استعداد افراد می‌شود و راه‌اندازی انجمن دانش‌آموختگان ارسنجان کاری درخور توجّه و خوب است که پیش‌تر از این‌ها باید به این مهم پرداخته می‌شد و امیدوارم که همان‌طور که انجمن ادبی کوچک ما توانسته شاعران خوبی را به جامعهٔ ادبی کشور معرفی کند، این انجمن نیز با گسترهٔ وسیع خویش راه را برای رشد و کشف استعدادها فراهم سازد.

از جمله رتبه‌هایی که از حضور در جشنواره‌های ادبی کشور به دست آورده‌ام، از این قرار می‌باشد:
۱- کسب رتبهٔ برتر در جشنوارهٔ کشوری گل‌واژه‌های انتظار با موضوع مهدویّت در سال ۱۳۹۰ در همدان
۲- کسب رتبهٔ برتر شعر در کنگرهٔ کشوری حنجره‌های سرخ با موضوع عاشورا در سال ۱۳۹۱ در لرستان
۳- برگزیدهٔ جشنوارهٔ سراسری شعر ملّی قرانی در سال ۱۳۹۱ در شیراز
۴- برگزیدهٔ کنگرهٔ سراسری شعر خانگی در سال ۱۳۹۱ در اصفهان
۵- برگزیدهٔ برتر سه دوره از کنگرهٔ کشوری «شب شعر عاشورا» در شیراز
۶- برگزیدهٔ همایش منطقه‌ای شعر حدیث نینوا در یزد در سال ۱۳۹۲
۷- برگزیدهٔ ششمین کنگرهٔ کشوری در کردستان در سال ۱۳۹۲
۸- برگزیدهٔ کنگرهٔ کشوری آیینهٔ نبی در مرودشت در سال ۱۳۹۳
۹- نفر اوّل شعر در کنگرهٔ استانی راهیان نور (سفیر هور) در شیراز در سال ۱۳۹۳
۱۰- برگزیدهٔ چندین دورهٔ کنگرهٔ استانی دفاع مقدس در سال‌های ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۲
۱۱- کسب رتبهٔ برتر شعر در جشنواره‌های استانی در شیراز، اقلید، قیر و کارزین، سپیدان، جهرم، ممسنی، زرّین‌دشت، رستم، کازرون، آباده، صفاشهر...

و در ادامه چند شعر تقدیم به شما:


عطر دیدار

جهان با عطر ِ دیدارت معطّر می‌شود روزی
تو می‌آیی و حالم با تو بهتر می‌شود روزی
دلم؛ آن خاک بی روحی که از شوق نماز ِ تو
پر از گلدسته و محراب و منبر می‌شود روزی
پر از کوچِ پرستوهای عاشق رو به آغوشت
پر از پروازهای تازه و تَر می‌شود روزی
به دور کعبهٔ چشمت طواف عشق می‌بندد
صفا و مروه را بی‌وقفه هاجر می‌شود روزی
تو می‌آیی و شکی نیست! می‌دانم که می‌آیی
که می‌آیی و دنیا غرقِ باور می‌شود روزی
شهیدانِ رکابت را بَراتِ عشق  می‌بخشی
نگاهت ساقیِ لب‌های پرپر می‌شود روزی

***
تو!
سخت است هی باشد خیالت، هی نباشی تو
هی من بسازم عشق را، از هم بپاشی تو
من سایهٔ سرد زمستان گوشهٔ ایوان
فیروزه در فیروزه‌های روی کاشی، تو
من صاف و ساده، متنِ یک احساس رو در رو
غرق ِ هزار امّا و آیا و حواشی، تو
با هر حضور سرد با هر گفتگوی گرم
داری به هر صورت دلم را می‌خراشی تو
من بی‌قراری‌های یک ابر زمین‌گیرم
ابری که نیت کرده بارانش تو باشی، تو

***

شهید
سرشار از طراوت وعشق و امید بود
اندیشه‌هاش آبی و سرخ و سپید بود
آن روزها که بوی کبوتر گرفت و رفت
تنها دو روز مانده به آغاز عید بود
پرواز را بهانهٔ بهتر سراغ داشت
دنبال لحظه‌های همیشه بعـید بود
هر روز با امیدِ رسیدن به آسمان
پر می‌کشید و بال و پرش ناپدید بود
می‌آمد از اصالتِ اسفندهای سبز
قـفل تمام پنجره‌ها را کـلید بود
لبریز بود از عطش سال‌ها ولی
حالا که می‌رسـید به دریا شهید بود

***

یا زهرا(س)
اصلا بنا نبود جهان بی‌وفا شود
دنیا به زخم‌های تنت آشنا شود
هرگز نخواست بر گل رویت شرارِ غم
هرگز نخواست بر دل پاکت جفا شود
می‌خواست روزگار که باشی و زندگی
با عالمی سرود وغزل هم‌صدا شود
می‌خواست تا به یُمن قدم‌های عاشقت
دنیـا پر از شکوفهٔ صلح و صـفا شود
سخت است بی نشانه از این خاک بگذری
سخت است بی ضریح و حرم، عقده وا شود
از پهلوی شکسته‌ات ای کوثر کَرم
دِینی‌ست بر زمانه که باید ادا شود
***

وطن
چشمه در چشمه خروشانی و دریا در تو
جنگل و دشت و دَمَن، ساحل و صحرا در تو
کوه تا کوه، سرافراز و به هم پیوسته
این همه مرد و زنِ عاشق و شیدا در تو
جمع گردیده امید و شرف و عزت وعلم
همه با یک هدف و یک‌دل و یک‌جا در تو
مانده در قدرت ِ مردان ِ تو دنیا به عجب
مانده در حیرت از این نسل ِ شکوفا در تو
سرزمین کهن و میهن ِ مردان ِ دلیر
وطن ِ شیر زنان ِ شده زیبا در تو
چِقَدَر زخم نشسته است به هر بوم و بَرَت
چِقَدَر داغ ِ جگرگوشهٔ لیلا در تو
قصه از هر طرف ِ عشق، شکوهی دارد
دشت با این همه دل، تکیه به کوهی دارد
آسمان می‌نگرد پنجرهٔ باز ِ تو را
این همه نغمه و آیینه و آواز ِ تو را
دشمنت را چه امید است به تحریم و تشر!
چون تو را سلسله در سلسله ماییم سپر
به خلیجت نرسد دست‌درازی کسی
نکند رخنه به خاک تو نفیر هوسی
گرچه بر جان تو صد زخم گران است، ولی
باز می‌سازمت از آیینه‌هایی ازلی
باز می‌سازمت از هرچه بهار و گل و باغ
آه ای کشور زیبای من، ای چشم و چراغ


شعرهای دیگر من را می‌توانید در این آدرس بخوانید:

http://neginpoem.blogfa.com/

Template Design © Joomla Templates | GavickPro. All rights reserved.