A+ A A-

در نگاه مهتاب

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی
جلد کتاب در نگاه مهتاب
جلد کتاب در نگاه مهتاب

دی ماه هزار و سیصد و نود. هوای شیراز بارانی و دل نشین.
با نام و نشان گروه ادبیات استان فارس به حیاط مدرسهٔ فرزانگان پا می‌نهم. فرصت مناسبی دست داده تا از شیوهٔ تدریس همکاران و تجربه‌های گران‌بهایشان بهره‌مند شوم و رابط انتقال این تجربه‌ها به همکاران در دیگر مدارس باشم. حیاط آکنده از عطر باران است.
با هماهنگی مسئولان اجرایی مدرسه وارد کلاس می‌شوم. دانش آموزان پایهٔ دوّم راهنمایی مشغول پاسخ‌گویی به سوالات آزمون از فصل چهارم کتاب هستند. چیزی به پایان آزمون نمانده است و...

زمان آزمون به پایان می‌رسد. گفت و گو در باب ادبیات با دبیر گرامی و دانش‌آموزان آغاز می‌شود.
قطرات ریز و درشت باران به پنجره کلاس برخورد می‌کند. شادابی بچّه‌های کلاس و طراوت باران بیرون از کلاس حسّ دل‌پذیری ایجاد می‌کند.  با اجازهٔ دبیر، رباعی قیصر امین‌پور را روی تابلوی کلاس می‌نویسم:

ديـــشب بـــاران قــرار با پنـجره داشـــت
روبـــوسي آبـــدار با پنــــجــره داشــــت
یک ریز به گــوش پنــجره پچ پچ کــــــرد
چک چک چک چک چه کار با پنجره داشت؟

درس انشا را دوست دارم. به اشعار قیصر امین‌پور نیز دل بسته‌ام پس، از دانش‌آموزان می‌خواهم تا با نوشتن چند سطر انشا به مصراع چهارم پاسخ دهند.
«چک چک چک چک چه کار با پنجره داشت؟»
بچّه‌ها با شور و شوق خاصّی دست به قلم می‌شوند. آرام در کلاس قدم می‌زنم و گه‌گاه زیر چشمی نوشته‌های دانش‌آموزان را از نظر می‌گذرانم. در این میان دانش‌آموزی میز کوچکی مقابلش گذاشته و متفاوت با بقیهٔ دانش‌آموزان، تراوش اندیشه و ذوقش را بر کاغذ می‌نگارد. به او نزدیک‌تر می‌شوم. این گونه تفاوت‌های جسمی را زیاد دیده‌ام امّا سرعت عمل در نوشتن با انگشتان پا و این گونه نگارش ادبی را به ندرت می‌توان در بین دانش‌آموزان یافت.
دقایقی دیگر سپری می‌شود. چند دانش‌آموز به طور اتفاقی انتخاب می‌شوند و این انشای چند سطری را می‌خوانند. آفرینش ادبی‌شان خوب است. خوب نگاشته‌اند و خوب می‌خوانند. نگاه‌ها به سمت مهتاب است. دانش‌آموزان، کلام مهتاب را دوست دارند. پس می‌خواند و می‌خواند. نوشته‌اش چند سطر نیست. با انگشت شست پا به صفحهٔ بعد می‌رود.
از بیداری باران می‌گوید. از طراوت آب، از شعور افلاطون، از مهر و ماه آسمان و...
با موج دست‌های دانش‌آموزان به ژرفای این دریای اندیشه و کمال فرو می‌روم. باور کردنی نیست. شکفتن این واژه‌های معطّر بر دهان دختری نوجوان، مرا در حیرت فروبرده است. پس به سمت تابلو می‌روم. قلم را برمی دارم و می‌نویسم:


دوسـت دارم چشمه‌های آب را

تابش خورشــــید و نور ناب را

آمـدم در جـــمع مه رویـــان گل

تــــا ببینم چهرهٔ مهتـــاب را

کتابی که پیش روی شماست، گلچینی از دل نوشته‌ها و انشاهای سیده مهتاب نبوی است.
مهتاب در این نوشته‌ها، تنها تابش خرد خویش را نگاشته است. آفرینش ادبی مهتاب ویژهٔ خود اوست چرا که در ویرایش نوشته‌ها به سختی رضایت می‌داد تا در برخی جمله‌ها تغییری ایجاد شود.
دل نوشته‌های مهتاب گاه جویباری آرام است و گاه رودخانه‌ای پر خروش، او شیفتهٔ خلاقیت است. همان گونه که خود را نشانهٔ خلّاقیّت خدا می‌داند.
مهتاب در نوشته‌های خود به خلّاقیّت ادبی شایسته‌ای دست یافته است. او نویسنده‌ای است که می‌تواند با اراده و خواست کم مانند خود پا در کوی قلم بگذارد و با بال‌های شوق و ذوق، پروازی دیدنی بر فراز آسمان ادب داشته باشد.

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.

افرادی که در این گفتگو هستند

  • مهمان - محمود

    سلام از مسوولین محترم سایت استد عا داریم تا از اشعار آقای حسینی ونوشته های ایشان بیشتر استفاده کنند ایشان در بین فرهنگیان استان احترام ویژه ای دارند

  • با تشکر،
    جالب و تحسین برانگیز بود، تاریخ نمونه های فراوانی از خلاقیت های شگرف انسان ها را، علی رغم محدودیت و معلولیت، دیده است و سیده مهتاب نبوی نیز گواهی دیگر بر توانائی هائی که می تواند شکوفا گردد و به بار نشیند است، اراده و عزم محکم افراد به کمک هدایت و حمایت خانواده و مدرسه و دوستان،. گاهی بر ضعف های موجود در بستر سازی مساعد اجتماعی غلبه می کند .