A+ A A-

در ساغر تو چیست

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی
محمد فروردین و استاد باستانی پاریزی
محمد فروردین و استاد باستانی پاریزی

دوست داشتم چند سطری بنویسم در معرفی آثار دانشمند درگذشته شادروان استاد دکتر باستانی پاریزی، به این منظور که کمی از دین خود را به آن فقید ادا کرده و نیز دوستانی را که کمتر فرصت کتاب خواندن دارند برای پیدا کردن یک کتاب خوب یاری کرده باشم تا نخواهند اندک وقت خود را برای یافتن یک خواندنی مناسب تلف کنند و یک راست بروند بر سر اصل مطلب . اما دین من نسبت به استاد باستانی پاریزی و دین همه ما نسبت به نویسندگان مورد علاقه مان این است که اگر آثار مناسب ذوق خود را نمیافتیم چه بسا که با وادی مطالعه و کتاب خوانی به کلی بیگانه میشدیم و حالا که شراب شوق خواندن هوش از سرمان برده، حق این است که جرعه ای نیز بر خاک یاد آن نویسندگان بیفشانیم و به نشانه سپاس و قدر دانی، آثار آن ارجمندان را به دیگران معرفی کنیم .

 من با مجموعه دایره المعارف گونه آثار شادروان دکتر باستانی حظ کتاب خواندن را دریافتم و در این دریای عمیق آگاهی و دانایی تلاش میکنم تا شنا کردن را بیاموزم.بله ، چندی بود که در این فکر بودم که با نگاشتن چند جمله، آثار گرانبهای قلمی مرحوم دکتر باستانی را به هم وندان انجمن معرفی کنم اما از آنجایی که گفته اند معرف باید اجل از معرف باشد و در نسبت بین من و آن شادروان این گونه نیست، متحیر بودم که چه کنم تا این که پژوهشگر ادیب و پر مایه جناب میلاد عظیمی به فریاد رسید.در شماره 98 مجله بخارا، در بخش آویزه ها، استاد معزی الیه ، به نیکی ، مرحوم دکتر باستانی را به خوانندگان معرفی نموده است. اینک بدون هیچ دخل و تصرفی مقاله ایشان را به علاقه مندان پیشکش میکنم.
"...دم صبح است و بیخوابی... مثل یهودی سرگردان میان کتابهایم پرسه میزنم.چشمم به قفسه هایی می افتد که کتاب های باستانی پاریزی را در آن چیده ام، تقریبا همه کتاب هایش را دارم. کتاب های باستانی برایم " طعم وقت" دارد، تکه ای از روحم است. مرا به روزهای نوجوانی ام میبرد، آن روزهای شفاف و ساده ای که شیفته " نای هفت بند" و " حماسه کویر" و " خاتون هفت قلعه" بودم.
معلم تاریخی در دبیرستان داشتیم که مرد نجیب و آگاه و مهربانی بود. دانش آموز سال اول دبیرستان بودم که معلم ما در کلاس با تجلیل و تحسین بسیار اسم باستانی پاریزی را آورد.به علت علاقه ای که به معلممان داشتم در اولین فرصت به کتابفروشی نزدیک دبیرستان رفتم و از کتابفروش خواستم که کتابی از باستانی پاریزی به من معرفی کند،" خاتون هفت قلعه " را داد و من مثل سبوی تشنه ای که آب را به خود بکشد یا نه ... به قول ایرج میرزا بسان کوزه های نو خریده ای که شراب اندر مساماتشان دویده کتاب را خواندم و مست و مسحور باستانی پاریزی و نثر سحار و شیوه شیرینش شدم. دیگر من بودم و کتاب های باستانی پاریزی که دانه دانه می خریدم و می بلعیدم.
راستش را بخواهید باستانی پاریزی سرنوشت من و زندگی کوچک بی سامان مرا عوض کرد. در کتاب های او بود که برای اولین بار نام فروزانفر و قزوینی و تقی زاده و شفیعی کدکنی و زریاب و ایرج افشار را شنیدم. او بود که مهر اینان را در دلم نشاند. از کتاب های او به کتاب های این بزرگان رسیدم. بعد هم تصمیم گرفتم که تغییر رشته بدهم و در کنکور علوم انسانی شرکت کنم و به دانشکده ادبیات بیایم تا به کلاس شفیعی کدکنی بروم چون جمله ای که باستانی در وصف شفیعی کدکنی در " حماسه کویر" نوشته بود، هوایی ام کرده بود. به دانشکده ادبیات و کلاس شفیعی کدکنی رفتم...در همه این سالها در حد خودم آثار قزوینی و تقی زاده و فروزانفر و مینوی و اقبال و یار شاطر و زریاب و تفضلی و نولدکه و نیکلسون و کریستین سن و مینورسکی و ریتر و اشپولر و مادلونگ و مایر را خواندم و در حد خودم هم فهمیدم که شیوه باستانی پاریزی با شیوه این محققان چه تفاوت هایی دارد اما فاش میگویم و از گفته خود دلشادم که هنوز کتاب های باستانی پاریزی را دوست دارم، نثر رنگین و سرشار باستانی پاریزی را دوست دارم، سبکروحی نوشته هایش را دوست دارم، حضور ذهن و هوشمندی و نکته یابی های او را دوست دارم، طنز خاص و رندی های او را دوست دارم، قدرت خارق العاده او را در احضار وقایع و معلومات تاریخی و قرار دادن آن در هر بافت _ ولو به زور به قول خودش " چسب اوهو" _ را دوست دارم، ایران دوستی و کرمان دوستی او را دوست دارم. چقدر خوب نکته های تند و تیز و عبرت های تلخ را به شهد ظرافت بر می آمیزد و در کام ها میریزد!...
همیشه حیرت کرده ام که خدایا باستانی این همه شعر از شاعران خامل الذکر را چگونه در حافظه دارد و چگونه آنها را این همه مناسب و به جا به کار میبرد!...
همیشه حس کرده ام که باستانی ایران و مردم ایران را خیلی خوب می شناسد. انگار فراز و نشیب تاریخ کرمان را _ که در نگاه او به مثابه عالم اصغر ایران است_ زیسته و تجربه کرده است. در ژرفای نوشته هایش پختگی و فرزانگی خاصی می تراود. اصلا از مولف " خود مشت مالی" مگر توقعی جز فرزانگی می توان داشت؟ پختگی از این بیشتر که پنجاه شصت سال _ آن هم در روزگار پر آفت و مخافتی که از منجنیق فلک سنگ فتنه می بارید_ بنویسی و بنویسی و بار شیشه خود را هم به منزل برسانی و نسلهای پیاپی خواننده کتابهایت باشند.یاد استاد ایرج افشار به خیر که در همین مجله بخارا یادداشتی چاپ کرد که در آن چرتکه انداخته بود و انبوه مخاطبان کتابهای باستانی را تخمین زده بود.
می دانم که گروهی او را مورخ نمی دانند و نویسنده می دانند، نویسنده ای که حاصل کارش با ضوابط تاریخی روشمند و علمی مطابقت نداردمن اما دلم می خواهد این مصراع مهدی حمیدی شیرازی_ در مدیح بدیع الزمان فروزانفر_ را در خطاب به او بخوانم و بگویم که آقای باستانی پاریزی عزیز!... استاد باستانی پاریزی نازنین ! " هر چه هستی و نیستی گنجی".! "

در ساغر تو چیست که با جرعه نخست         هشیار و مست را همه مدهوش میکنی

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.
  • با تشکر از شما
    ایران مهد پرورش بزرگان علم و ادب و فرهنگ است و سلسله وار هر یکی بر دیگری تأثیر گذارده و این سرزمین هرگز از وجود بزرگانی، متاثر از پیشینیان، بی نصیب نبوده و نخواهد بود و دکتر باستانی پاریزی چهره ای نام آشنا و درخشان در میان شخصیت های معاصر به شمار می رود.

  • عالی و زیبا بود. به امید مطالب بیشتر از شما استاد محترم آقای فروردین.

  • ممنون از جناب محمد فروردین که چنین متن ادیبانه و جذابی را نوشته اند. ابتدا اینکه کنجکاو شده ایم در مورد عکسی که بالای متن قرار گرفته، زمان و محل گرفته شدن آن بدانیم. به احتمال قوی خاطره ای پشت این عکس به یادگار مانده باشد. و دیگر اینکه شعر زیبای "باز شب آمد و اول بیداری هاست" را احتمالا همه علاقه مندان به موسیقی سنتی ایرانی همچون من با صدای استاد محمودی خونساری شنیده اند که اثر جاودان استاد پاریزی ست.