A+ A A-

مشاعره ای برای محیط زیست

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی

آقای جعفر زارع(خوشدل) شاعر خوب شهرمان هستند که در دنیای مجازی و واقعی فعالیت های زیادی دارند.

پاسخ ایشان به شعر بختگان صفای مشکانی برایم جالب بود و همچنین پاسخ صفای مشکانی به ایشان. فکر می کنم این سه شعر برای خوانندگان سایت انجمن دانش آموختگان هم جالب و قابل تامل باشد.اهمیت دادن به محیط زیست با اتحاد همدلی در این اشعار به خوبی بیان شده است.

دریاچه بختگان از صفای مشکانی:

دریا چه بختگان

بختگان در حسرت یک قطره اب
در غم ان روزگار خوب وناب

لب گشودست و حکایت میکند
از مدیران گه شکایت میکند

از مدیرانی که خوش بر مسندند
مهر بر خشکاندن در یازدند...

درد دل از اینکه دیگر اب نیست
داخل شبهای اومهتاب نیست

نیست در نا وفلامینگو وقو
تشنه ام اما دریغ از یک سبو

نغمه ی مرغان خوشخوانم چه شد
اب کر شریانی از جانم چه شد

شاهراه زندگی سیوند کو
ان همه مهمان چه شد لبخند کو

لحظه های عاشقی بر ساحلم
از چه بگذشت و پر از غم شد دلم

من مگر الوده گشتم بر گناه
کاین چنین خشکیدم و گشتم تباه

سالها خدمت به مردم کرده ام
خویش را در عشقشان گم کرده ام

لیک چون فصل خزان من رسید
روی گرداندندو کس من را ندید

این همه فریاد بی ابی زدم
هی فغان از مرگ مرغابی زدم

مردم اباده بینابین راه
خوب میدیدند میگردم تباه

کس ولی بامن وفاداری نکرد
یک نفر هم صحبت از یاری نکرد

اینچنین من غوطه ور در مرگ خویش
مینویسم بر سر سر برگ خویش

مرگ من الموت احساس شماست
صحبت از بادو گل یاس شماست

ابروی شهرتان عمر من است
هی نریزد ابرو چون روغن است

استین بالا زده کاری کنید
از عطش مردم مرا یاری کنید

حک نگردد توی تاریخ این سخن
شهر نیریز عامل خشکی من

کس نگوید بعد از نسل شما
نیست اینجا سایه ی بال هما

شهر من نیریز شهر مرگها
شهر مرگ غنچه و گلبرگها

عاقبت شد شهر مرگ بختگان
کس ندادی از تاسف سر تکان

اف به مسئو لین ذیربطش کنید
مرگ من را در جهان ثبتش کنید.
(صفای مشکانی)

 

پاسخ خوشدل به این شعر:

ای صفا ای یار مشکانی ما
درد تو باشد پریشانی ما
بختگان خشکیده از بی همتی
نیست از وحدت پیام وصحبتی
آب کر رابسته محکم مرودشت
نظم را افکنده برهم مرودشت
دره های کوهها رابسته است
برسرهرچاه پمپی بسته است
آن همه حقابه وجوی وقنات
خشک کرده ،بختمان راکرده مات
بختگان افسوس های کار ماست
دوستی بختگان یک ادعاست
جملگی با حرف غوغا می کنیم
یکدگر راخوب رسوا می کنیم
درد سخت بختگان دارد دوا
این همه آه وفغان دارد دوا
آب های بسته را باید گشود
همدلی ویاوری باید نمود
باید ارسنجان وآباده ی طشک
یارهم گردند بهر رفع رشک
هردو دربند دو شهر دیگریم
هردوی ما زخمی یک خنجریم
برسرماهست خشم مرودشت
دشمن شهر شما نیریز هست
خیز تا با اتحاد وهمدلی
با خروش ووحدت ویک یاعلی
جانمان از بندشان گرددرها
بختگان را شاد سازیم از صفا
دولت ومجلس صدا مان بشنود
بختگان چون قبل آبادان شود…
به حول قوه ی الهی
قوی قاز وماهی ومرغابیان
باز آید سبز گردد آسمان

 

پاسخ صفای مشکانی به خوشدل:

جعفر زارع برادر جان سلام
میفرستم بر تو از مشکان سلام
پاشو وهمت نما گر خوشدلی
تا گره را بر کنیم از مشکلی
دست اندر دست هم کاری کنیم
بختگان را گر شود یاری کنیم
در کنیم از نای خود از عمق جان
ناله و فریادهای بختگان
مردم نیریز هم یاری کنند
اشک را از چشمشان جاری کنند
دست خود در دست ارسنجان کنیم
اب کر را باز هم مهمان کنیم
گاه وبیگه دستی و پایی زنیم
یک تلنگر هم به سقایی زنیم
تا که داد تشنگی بختگان
پخش گردد درتمام اسمان
دولت امید یار ما شود
مرحم حال نزار ما شود
او دمد امید را در بختگان
اورد حقابه اش را ارمغان
باز در دریاچه ی ما جان کند
مردم این خطه را شادان کند.

 

 

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.

افرادی که در این گفتگو هستند

  • مهمان - علی

    زیبا و دلنشین بود

  • با تشکر از جناب آقای رضا رحیمی و مدیریت سایت فرهنگی اجتماعی دانش آموختگان ارسنجان ،از اینکه مشاعره اینجانب با جناب صفایی مشکانی را بازتاب داده اید نشان از احساس مسولیتی است که دروجود مبارکتان است .البته اگر جوابیه دوم حقیر راهم بعد از جواب دوم جناب مشکانی گذاشته بودید کامل تر بود .برای اطلاع شما و مخاطبان ارجمند جوابیه دوم اینجانب به آن شاعر گرانمایه را که در تاریخ 15/02/93ساعت9/09ارسال وثبت شده است رابرایتان ارسال می نمایم .امیدوارم فرجی شود وبا پیگیری همه مردم ومسولین این دریاچه مظلوم احیا گردد.ضمناو مجددا ار جناب صفایی مشکانی ودیگر عزیزانی که دراین خصوص قلم می زنند وهمت می کنند تشکر می نمایم .
    خوشدل ارسنجانی
    says:
    اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۳ در ۱۹:۰۹
    صدسلام ازپشت کوه دلنشین
    برصفایی آن رفیق راستین
    ای صفایی ای که هستی یار ما
    رفته بیرون از سخن این کارما
    شعر ما را بارها بشنیده اند
    عده ای ازشعر ما خندیده اند
    آخرآنهایی که در راس امور
    بوده و هستند خیلی با شعور
    باند باز ی وسیاست می کنند
    خانه رااینگونه غارت می کنند
    بعد ازین مدت نه تنها یک نفر
    ازبزرگانی که خواندی این اثر
    بلکه کوچکهایشان هم لااقل
    یک ندایی راندادنداز محل
    مادوتن هرچند عاشق پیشه ایم
    درغم دریا وآب وبیشه ایم
    دست خالی کی توان داریم کی
    کی توان این خفته هارا کرد هی
    بختگان چون قلب بیماری شده
    اشک او از چشم ما جاری شده
    دیگران این دردرا حس می کنند
    یا فقط خوابیده خس خس می کنند؟
    بایداین قلب وعروق وپینه را
    داددارو بشکفی این سینه را
    مافقط این درد را حس می کنیم
    گاهگاهی نیز دپرس می کنیم
    وای از مسئول های خوشخرام
    کیست براین درد مزمن التیام؟
    شعرماگرچه لطیف و پربهاست
    گوش کر عاجز ازین هشدارهاست
    هرکسی فکر مقام خود بُود
    درپی القاب ونام خودبود
    گرچه کرگشتندومارا نشنوند
    خویشتن راهم به کوری می زنند
    نغمه می خوانیم از بهر بهار
    باامید حضرت پروردگار
    تاکه شایدشعر مارابشنوند
    بختگان رازین بلا بیرون کشند
    آبهای بسته هم وا می شود
    شعرماها نیزمعنا می شود
    آید آن روزی که ارسنجان ما
    باشما گردد رفیق وهمنوا
    یک نماینده شود ارآن ما
    تادهد از بهر این بحران ندا
    بارها گوییم زین درد سترگ
    تارسد برگوش آن مرد بزرگ
    آنکه نامش می دهد دل راقرار
    خامنه ای رهبر دشمن شکار
    ماهمه از ایده هایش خوشدلیم
    درگلستانش مثال بلبلیم
    ای خدا برخاک ما باران بریز
    تو پناگاهی برای ما ،عزیز

  • مهمان - محمد جواد رضایی

    سلام
    ممنون آقای خوشدل بنظر میرسه با این همه شاعر خوش ذوق یک صفحه ثابت ادبی هم در سایت لازمه