A+ A A-

نامت خیس از ستاره تا خاک، یادنامه ی مرحوم دکتر محمد حسین اسکندری

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی
عکسهایی از مراسم تشییع جنازه دکتر محمد حسین اسکندری
عکسهایی از مراسم تشییع جنازه دکتر محمد حسین اسکندری

غروب غم انگیز بیست و نهم دیماه سال ۱۳۷۰ روز عروج حکیم فرزانه دکتر محمد حسین اسکندری و یکم بهمن ماه روز تشییع جنازه آن مرحوم با حضور گسترده مردم ارسنجان ، دانشجویان و اساتید دانشگاهها بود. بدین منظور و با توجه به سالروز واقعه عنوان شده از جناب آقای اکبر اسکندری تقاضا کردیم تا با قلم شیوای خود و شناختی که از استاد  فرزانه دکتر محمد حسین اسکندری دارند ، مطلبی را در این زمینه نوشته و آن را با شما به اشتراک بگذارند.
در زیر مطلب ارسالی ایشان و عکسهای مربوط به زنده یاد استاد محمد حسین اسکندری تقدیم شما می گردد:
انجمن دانش آموختگان ارسنجان

 

آنگاه که سمند تیز خیال برای تصویر آفرینی در عالم به جولان در می آید ، اسطوره می آفریند . اما بی تردید راه عشق ورزی به معشوق را به ما می آموزد ، چنان شعله ی شمع پروانه را مجذوب می نماید و مشتاقانه در آتش سوزان غیرت محو می شود .
معمولا نویسندگان ، شاعران و سخنوران ، عناصر خیال را با ژرفای اندیشه درهم می آمیزند و اثری جاودانه می آفرینند . انسان های خردگرایی در طول زمان پا بدین خاکدان گذاشته اند و بعد از چند صباحی خاک تیره و سرد ، وجود گرم آن ها را در آغوش کشیده است ، لیکن گذر زمان نامشان را به فراموشی می سپارد . اندک انسان هایی هستند که بعد از افول کردن نامشان در محافل به نیکی در حال درخشیدن است و از سخنان حکیمانه و پر رمز و رازشان صاحبان کمال و جمال بهره می جویند . شاید در استان فارس کمتر کسی اهل علم و خطابه باشد و نام پر آوازه ی مرحوم استاد دکتر محمد حسین اسکندری را نشنیده باشد . او با چهل سال تدریس با منش والای انسانیت توانست هزاران آشنا و دوست در پهنه ی ایران زمین داشته باشد . به راستی می توان گفت که دکتر اسکندری همان کسی بود که دی شیخ به دنبالش می گشت .
از روز وداع این استاد فرزانه تا کنون، استادان و اندیشه وران بزرگ منش زیادی با بیانی شیوا و قلمی رسا درباره ی یار دیرینه ی خویش مرحوم دکتر محمد حسین اسکندری مطالبی نگاشته اند و اشعاری سروده اند. در اینجا ضمن سپاس و قدردانی از این بزرگان عرصه ی قلم گوشه ای از این نوشته ها به مناسب سالگرد آن ادیب فرزانه به دید شما مخاطبان بزرگوار سپرده خواهد شد.
(مطالب زیر توسط آقای محمد حسین ابراهیمی شاعر، نویسنده و روزنامه نگار از نویسندگان آن ستانده، تهیه و تنظیم شده و در جراید منتشر گردیده است. مجموعه ای نیز توسط ایشان درباره ی مرحوم دکتر محمد حسین اسکندری گردآوری شده که اگر توفیق باشد به سینه ی نشر سپرده خواهد شد).
زمستان ۹۳
اکبر اسکندری

دکتر سید محمد مهدی جعفری (نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه شیراز):
من در سال ۱۳۶۷ از دانشگاه تهران به دانشگاه شیراز منتقل شدم . در اینجا دوستانی از قبل داشتم . مثل دکتر رستگار فسایی که با هم ارتباط داشتیم . در بخش ادبیات فارسی علاوه بر ایشان آقایان دکتر اسکندری ،  دکتر نیری  و دکتر افراسیابی و دوستان دیگری مشغول به تدریس بودند . من ذکر دکتر محمد حسین اسکندری را هم از دکتر رستگار فسایی و هم دیگران شنیده بودم .
با آنچه دیگران می گفتند و خودم به آن رسیدم  ، دیدم که ، ایشان یک انسان واقعا نمونه و یک معلم بسیار فرهیخته هستند . از آنجا که ایشان سابقه ی تحصیلات حوزوی هم داشتند ، دانشی را که فراگرفته بودند در ادبیات فارسی بسیار عمیق و همه جانبه بود . من شاهد بودم که ایشان قبل از ورود به کلاس وضو می گرفتند . یعنی کلاس مکانی مقدس و درس دادن عبادت است . باید هم جنبه ی تقدس آن را در نظر گرفت و هم وظیفه ای که انسان برای تدریس بر عهده دارد . چرا که مانند یک وظیفه ی بسیار مهم عقیدتی و فکری است . یعنی آنهایی که برای امرار معاش و درآمد معلمی را پیشه کرده بودند و می کنند که البته معلمی درآمدی ندارد ، بلکه در کنارش کارهای ناشایستی انجام می دهند ، تقدس معلمی و وظیفه ی انسانی خود را نمی دانند . اما دکتر اسکندری این مساله را می دانستند و عمل می کردند و درسی که می دادند از سر آگاهی و ایمان بود . هرگز ندیدیم که دانشجویان از درس های دکتر اسکندری کوچکترین ایرادی داشته باشند . وقتی از تهران به شیراز آمدم با اینکه رشته ی تحصیلی و تدریس من ادبیات عربی بود و این بخش ، بخش ادبیات فارسی بود ، آقای دکتر اسکندری و آقای دکتر موید برخی از درس های عربی یی را که تدریس می کردند با کمال میل در اختیار من گذاشتند .  روابط بسیار صمیمانه و انسانی بود و این ويژگی در همه ی بخش ادبیات فارسی وجود داشت و اختلافی نبود و دانشجویان هم از این رفتارهای انسانی درس می گرفتند . دکتر محمد حسین اسکندری همیشه مورد توجه استادان و دانشجویان بودند و همه از ایشان ستایش می کردند . تا اینکه بالاخره متاسفانه ایشان بر اثر تصادف از میان ما رفتند و باعث تاسف فراوانمان شد .
 امیدواریم ما هم بتوانیم آن روش و راهی را که دکتر محمد حسین اسکندری در پیش داشتند ، یعنی هم انسانی بودن و هم با ایمان بودن و هم وظیفه ی معلمی را در راستای وظایف دینی و اخلاقی  دانستن ، دنبال کنیم و ادامه بدهیم و دانشجویانی را تربیت کنیم که  برای جامعه مفید باشند .


دکتر محمد یوسف نیری (نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه شیراز):
استاد دکتر محمد حسین اسکندری از خاندانی علمی بودند و خانواده ی مادری ایشان از علمای دینی و هنرمندان برجسته بودند و ایشان در چنین شرایطی رشد کردند و بالیدند . مرحوم دکتر اسکندری با تحصیلات حوزوی و معتبر وارد دانشگاه شدند و مدرک دکتری خود را از دانشگاه تهران گرفتند و در مجموع شخصیت جامعی بین معارف حوزوی و دانشگاهی داشتند .
ما در دوره ی لیسانس در خدمت ایشان درس فلسفه و منطق را می خواندیم . که کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم استاد علامه طباطبایی با حواشی مرحوم شهید مطهری را تدریس می کردند . در عین حالی که با معارف حوزوی آشنا بودند ، علاقه داشتند که از فلسفه و منطق جدید هم به ما درس بدهند . دکتر اسکندری از جهت علمی بسیار پربار بودند و در عین حال شخصیت انسانی ایشان و رابطه ی پرمحبتی که بین خودشان و دانشجویان داشتند از ایشان یک وجود بسیار دلنواز و دوست داشتنی ساخته بود . بدون هیچ ریاکاری و ظاهر سازی به تمام آنچه که باید یک مسلمان واقعی و متعهد برسد ایشان رسیده بودند .
 دکتر اسکندری در عین حال اینکه استاد خوبی بودند ، شاگرد پرور بودند . بعضی از استاد ها اطلاعاتشان خوب است و خوب هم انتقال می دهند . اما شاگرد پروری و استادی نکته ی دیگری است . ایشان همیشه سعی داشتند افرادی را که با استعداد تشخیص می دادند وقت بیشتری را برایشان بگذارند ، با آنها صحبت کنند و مواظبشان بودند که در مسیر صحیح ادامه ی تحصیل دهند . از این جهت با بعضی از شاگردانشان رابطه ی ويژه ای پیدا می کردند و خیلی از استادان و فرهیختگان فعلی که استادان برجسته ی دانشگاهی هستند از محضر پربار این مرد بهره مند شدند .
از جالبترین نکته ها در زندگی دکتر اسکندری فوت ایشان است ، که همچنان که زیبا زندگی کردند زیبا هم رحلت کردند . چون در آخرین لحظه هایی که ایشان حیات داشتند و بر اثر تصادف رحلت کردند ، آن فردی که ایشان را زیر گرفته بودند ، بخشیدند و سپردند که با او کاری نداشته باشند .
در هرحال استاد دکتر اسکندری مرد دوست داشتنی ، دانشمند ، شاگرد پرور و علم پرور بود ، که تمام زندگی پرافتخار خود را در راه اعتلای دانشگاه ها و علمی دانشجویان و در مجموع ، تولید علم سپری کردند و از این شخصیت هایی هستند که اگر در بستر هم رحلت می کردند بی تردید در نگاه پروردگار از شهیدان بودند.
دکتر اسکندری از بین استادان ادبیات به معارف اسلامی توجه ويژه ای داشتند . فراموش نمی کنم که در دانشگاه شیراز سابق که شرایط ويژه ی خودش را داشت ، ایشان از همان اوایلی که بنده دانشجوی ایشان بودم اصرار داشتند که حتما درس تفسیر قرآن در دانشگاه برگزار شود و بالاخره در این کار هم با اینکه موفق نشدند این درس را به صورت رسمی برگزار کنند اما با دانشجویان خودشان و علاقه مندانی که دوست داشتند با قرآن و معارف اسلامی آشنا شوند ، همیشه درب اتاق ایشان باز بود و محفل علمی شان بر آنها گشوده بود .
 مرحوم دکتر اسکندری همیشه برای دانشجویان و ارادتمندانشان زنده خواهند بود و مسلما حق بزرگی بر گردن دانشگاه های ما و فارس و فارسیان دارند و هیچ گاه خاطره ی خوش ایشان و خدماتشان از یاد فارسیان نخواهد رفت .


محمد حسین ابراهیمی (شاعر، نویسنده، منتقد، پژوهشگر و روزنامه نگار):
ارسنجان در پهنه ی تاریخ، نقش نیکی و نیک پروری را به سینه ی خویش کوفته است. در گستره ی شعر و ادبیات نیز که سرای بی چون و چرای من است، قدرهای بسیاری چون میرزا محمود خان آغاز، میرزا مصطفی خان انجام، ناصرالدین خان سالار، بانو سکینه ی آغازی، استاد دکتر مهدی حمیدی شیرازی، شهاب ارسنجانی، آثار ارسنجانی، زنده یاد رضا رحیمی و بسیاری دیگر را داشته و دارد که هر کدام دریچه ای به بزرگی این شهر گشوده اند.  یکی از این چهره ها زنده یاد مرحوم دکتر محمد حسین اسکندری است . آنکه در ادبیات و فرهنگ فارس شهره بود و  بنای دانشگاه آزاد ارسنجان را نهاد و نقش شایسته ای را در گسترش علم و فرهنگ این شهر ایفا کرد و به راستی که حق بزرگی بر گردن این شهر و هنر و ادبیات فارس دارد. در طول یک دهه فعالیت فرهنگی و هنری ام با اکثر شاعران ، نویسندگان و مترجمان به نام ِ فرهنگ و ادبیات پارسی ارتباط داشته  و دارم.. اما چهره هایی هستند که همواره حسرت نبودنشان را آه می کشم. اینکه چرا چند سال زودتر بزرگ نشدم،  که با همه ی سرکِشی ام ، درنگی در کنارشان بنشینم و یاد بگیرم. بسیارند که دیدنشان محال است . اما همواره در خیالم کنارشان می نشینم و شعری می خوانم و در محفل ادیبان خاموش، اما همیشه زنده ی پارسی دست ارادت بر سینه می نهم. در این محفل اما گاهی دلم برای زنده یاد دکتر محمد حسین اسکندری، استاد زبان و ادبیات پارسی به شدت تنگ می شود . کسی که هرگز او را ندیدم، اما نشانه های فرهنگ و علم او بر ادبیات فارس چنان سایه انداخته است که گریز از آن برای اهل علم و ادب ممکن نیست. او در ارسنجان نماد نیکی و نیک سرشتی ست و مردم او را از صمیم قلب دریافته اند. نام های نیک تاریخ و ادب پارسی ، چون دکتر منصور رستگار فسایی، دکتر شفیعی کدکنی، دکتر ایرج افشار، منصور رستگار فسایی، دکتر سید محمد مهدی جعفری، دکتر جعفر موید، دکتر غلامرضا افراسیابی، دکتر محمود طاووسی، دکتر محمد یوسف نیری، دکتر کاووس حسن لی، استاد پرویز خائفی و ... این ایستاده مرد را به خوبی می شناختند و می شناسند و به حقیقت از او سخن گفته اند. شاعران بسیاری نیز در رسایش سروده اند. اما من ، این شاعر سرکِش ِ شعر پارسی چیزی جز آه ندارد و بگذار قلم همینجا بایستد و مویه کند ...

دکتر غلامرضا کافی (شاعر، نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه شیراز):
به نظر من نکته ی مهم درباره ی مرحوم استاد دکتر محمد حسین اسکندری جمع سنت و مدرنیسم است . دکتر اسکندری به علت تعلیمات حوزه ای و تعلیمات دانشگاهی و آکادمیک ، هم آداب تعلیم سنت و هم دانشگاهی را داشتند و در کنار این به این علت که معمولا در آموزه های حوزوی اخلاقیات مهم بود ، ایشان اخلاقیات حوزه ای را هم داشتند و با خوی حوزوی با دانشجویان برخورد می کردند و این بسیار مهم بود.  

محمد حسین بهرامیان (شاعر، نویسنده و پژوهشگر و استاد دانشگاه):
استاد دکتر محمد حسین اسکندری به هرحال جزو شخصیت هایی است که من همیشه به اینکه شاگرد ایشان بودم افتخار می کنم . به خاطر شایستگی هایشان ، درس هایی که از ایشان یاد گرفتم و محبت هایی که به همه داشتند . ایشان تسلط فوق العاده ای به زبان عربی داشتند . حافظ قرآن و نهج البلاغه بودند . با عشق حافظ و سعدی روزگار می گذراندند . کلاس های شاهنامه ی ایشان جزو زیباترین کلاس ها بود . افتخارم این است که نزدیک به 70 واحد را در دوره ی لیسانس با ایشان گذراندم و جزو بهترین و پرخاطره ترین روزهاست . ممنونم از شما آقای ابراهیمی که یادی کردید از استاد همه ی ما . مطمئن باشید که خیلی ها تلاش شما را قدر خواهند دانست  که از استاد دکتر محمد حسین اسکندری یاد می کنید .


دکتر عبدالرسول صادق پور (شاعر، پژوهشگر و استاد دانشگاه):
گاهی عبور از لحظه ها به اندازه ی جان دادن سخت است و همین قدر پرتاب شدن به ان لحظه های شیرین و دیرین و به تعبیر مولانا " خوش حال ها " روح انسان را می نوازد.
بیست سال از مرگ اندیشمندی گذشت که از سد دانشمندی گذشته بود و چهره ی افلاطونی و متفکرانه اش بینش مندی را در ذهن ها نقش می نمود . نمی دانم چرا وقتی به یاد مرحوم استاد دکتر محمد حسین اسکندری می افتم بی اختیار این بیت حافظ در ذهنم خانه می کند و زبانم را می چرخاند:
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس آهوی وحشی را از این خوشتر نمی گیرد
استاد دکتر محمد یوسف نیری درباره ی شاخصه های بارز شخصیت مرحوم استاد می فرماید :
" ایشان همیشه سعی داشتند افرادی را که با استعداد تشخیص می دادند وقت بیشتری برایشان بگذارند" که بر حق ویژگی بارز آن استاد بزرگ بود .
اما باز نشلاندن طفل گریزپای بر کرسی مدرسه از دیگر ويژگی های ان مرحوم بود. شاید اگر  " کمند نظر " این مرد وارسته نبود " من " دیگری در من و چون من شکل می گرفت. بر مردم زادگاهش پوشیده نیست که چگونه فرمان را از دست راننده می گرفت و کتاب به دستش می داد. گرچه صید استعداد ها برایش یک اصل بود اما خویشاوندی را بر کرسی بالاتری می نشاند و این را به راحتی می توانستی از واژه هایی که خطاب به دانشجویان استفاده می کرد بفهمی. در طول مدتی که اختخار شاگردی ایشان را داشتم هیچ گاه مرا با نام خانوادگی خطاب نمی فرمودند.
وقتی در دانشگاه " ملا صادق " یا " ملا رسول " و " سید رسول " ( به شوخی ) می گفت همه می دانستند خطاب به کیسست. اگر اندک ذوقی در کسی می دید چونان گل می شکفت. بنده اگر هم روزگاری سروده ای برای دلم می گفتم - البته اگر بتوان نام شعر بر آن نهاد - هیچ گاه آن را جدی نمی گرفتم. مرحوم استاد ذوق را به من آموخت. درست یادم هست در سال ۶۸ یا ۶۹ شب شعری در ارسنجان برگزار شد شاعرانی چون مرحوم نصرالله مردانی، مرحوم جمالی، دکتر کاووس حسن لی و ... مجلس آرای بلامعارض بودند. یکی از دوستان خوش ذوق من غزلی زیبا داشت اما ظاهرا هنوز شعری را در چنین محفلی نخوانده بود. هنگام شروع به خواندن زبانش بند امد و غزل در گلویش ماند. مرحوم استاد کنار ما نشسته بود. با دیدن چنین منظره ای خیلی خونسرد، چند آفرین و بارک الله نثار آن غزل ناخوانده کرد. عقده ی غزل در گلویش باز شد، غزل جاری شد،  چون غزالی رعنا ، سرمست و چالاک با مبالغی احسنت احسسنت و آفرین به میان جمع برگشت. این حرکت استاد بعدها در فن معلمی سرمشق ما شد. بذله گویی و شوخ طبعی او زبانزد عام و خاص بود . چهره ی گلگون و خنده های معصومانه و زیبایش قبل از بیان لطیفه ای یا مطابیه ای همه را به وجد می آورد. او استاد نه، که پیر مرادم بود.
غروبش به اندازه ی تنهایی هنوز روح مرا می خراشد و بی نگاهش بتی از غبار در خیالم می تراشد. گوی بیانش چنان دل ها را می ربود که معانی را سر در گم می کرد و ان گاه با " تایید نظر حل معما " می نمود. او به دانشجویانش ادبیات نه که " ابدیت " می آموخت ، آری او استاد صاحب کرسی " ادیب نفس " بود.
آن روز که در صحن مدرسه ای مفلوک مرا فرزند خطاب کرد، پدر قافیه ی شعرم شد، زمین، زمین گیر شد و فلک بهانه گیر.
بیست سال است سفر شام می کنم و چشم در راه روزم . خدایش رحمت کناد.

صدرا ذوالریاستین شیرازی (شاعر، نویسنده، پژوهشگر و روزنامه نگار):
با مهین برادرم دوست بود و آن هم با این دو دست آویز و برهان . در پهنه ی معلمی همکار بودند و در دانشکده ی ادبیات همدرس . با آن که حجیم اهل منبر نبود ، اما به دلیل دوستی تنگاتنگ با برادرم ( اکبر ذوالریاستین ) ماه های محرم و صفر و ایام فاطمیه تعزیه داری منزل پدر را با سخنان گرم و صد البته برآمده از فضل و بینش رونق بیشتری می داد ، در کنار واعظان طراز نخست شیراز ، زنده یادها فخر المحققین ، سید محمد باقر و سید ابوالحسن و سید ابراهیم دستغیب و حجت الاسلام سید مجد الدین مصباحی و مرحوم فالی و دیگران .
در نشست های فرهنگی با همین برادر مهتر ، متشکل از استادان دانشگاه و از آن میان زنده یادها  : دکتر عبدالوهاب نورانی وصال ، دکتر محمد شفیعی ( کوير ) و دیگر دانشجویان اهل ذوق و کمال نیز حضور داشت و ذوق ادیبانه خود را به منصه ظهور می رساند ، و اگر حمل بر دوست نوازی نشود ، سواد و اطلاعات پر و پیمان خود را به رخ می کشید ، برخی از مدرسان دانشگاه که اندوخته علمی او را در تعدادی از واحد ها کافی و وافی می دانستند ، او را در آمدن و نیامدن به کلاس ها اذن می دادند و به راستی که این حق او بود .
بی تردید که تا به حال فهمیده اید که از چه کسی نشانی می دهم : زنده یاد دکتر محمد حسین اسکندری ارسنجانی که علاوه بر اندوخته های حوزوی ، دریافت های دانشگاهی را نیز به کمال طی طریق فرمود و به اخذ دانشنامه ی دکتری و تدریس و سرانجام استادی و سکانداری دانشکده ی ادبیات و علوم نیز نائل آمد . در روز شروع به کارش در کسوت ریاست دانشکده به اتفاق جمعی از همدرس ها و همدوره ای ها برای تهنیت به حضورش رفتیم .
دکتر اسکندری به همان اندازه که کسانی مثل دکتر لطفعلی صورتگر و دکتر ذبیح قربان در فارس و شیراز صاحب حق هستند در منطقه ی زادگاهش و خاصه ارسنجان فارس ذیحق است و حقوقی نه تنها قابل ذکر که ریشه ای برای ارتقای سطح دانش و آموزش فرزندان مستعد آن دیار دارد .
پیشنهاد تاسیس دانشگاه آزاد اسلامی و جذب دختران و پسران طالب دانش بیشتر ، نه تنها در حوزه ی فرهنگ که در پهنه ی اقتصاد نیز به گونه ای حجیم کارساز بود . بیراه نرفته ام اگر مدعی شوم تغییر ساختار اقلیمی آن آباد جا از بخش به شهرستان مدیون دوراندیشی های شادروان : دکتر محمد حسین اسکندری فرزند خلف ، خوش فکر و توانمند آن دیار است .
رحیل اندوهبار او در آن اتفاق غمگنانه و تصادف جگر سوز از یادهای اندوهباری است که ذهن زمان قادر به فراموشی سپردن آن نیست . روانش شاد و یادش همچنان جاری .

 

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.
  • حدا روحشون رو شاد و قرین رحمت کناد.

  • نویسنده و پژوهشگر بزرگوار جناب آقای سید محی الدین حسینی
    با سلام : بی تردید کارهای ارزشمند شما را کسی فراموش نمی کند و از اینکه در زنده نگه داشتن و معرفی شخصیت های علمی به ویژه هم شهریان تلاش می نماید صمیمانه سپاسگزارم.
    من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم

  • پژوهشگر محترم جناب آقای حسینی با سلام : مطالب جالبی که پیرامون زندگی علمی مرحوم دکتر اسکندری به رشته تحریر در آورده ا ید ، بعد از 23 سال خاطره اش ، دل ها را جانی تازه بخشیده سر بلند باشید.

  • مهمان - کشاورز

    نام مرحوم دکتر اسکندری برای ما جوان ترها هم که ایشان را ندیدیم با تعریف هایی که می کنند درخشان است. همینکه انقدر خوش فکر بوده که به فکر آوردن دانشگاه بوده بالاترین اهمیت را دارد. این آقای محمد حسین ابراهیمی را هم بالاخره نشناختم با اینکه چندین کار تحقیقی و فعالیت فرهنگی خوب از ایشان دیده ام. در شیراز و شهرهای دیگر به خصوص در فضای مجازی و دانشگاهی هم که ایشان را می شناختند از من سوال کردند و درباره اش نقدهای زیادی نوشته اند اما واقعاً نمی دانم چه کسی هستند اما از ایشان هم ممنونم که این کارها را انجام می دهند. از ایشان، از افرادی مثل اکبر اسکندری و نسرین اسکندری، آقای دکتر ناظم السادات و خیلی های دیگر که این کارها را می کنند. وقتی گاهی کاری از آقای اسکندری و یا دیگر ارسنجانی ها در جاهای دیگری می خوانم و یا در کتابخانه های شهرهای دیگر کتابهایشان را می بینم در همانجا احساس می کنم که ارسنجان است. ممنون

  • مهمان - محمد حسین شیرازی

    بنام خد ا
    درود بر روان روانشاد دکتر محمد حسین اسکندری
    بنده کوچکتر از آنم که در وصف آن یکه تاز میدان علم و خرد سخن بگویم – اما هر چه بیشتر در باره ی چون او سخن به میان آید سبب ترغیب و تشویق انسان به دانایی است و زدودن زنگار جهل و نادانی
    تو چیزی مدان کز خرد برتر است خرد بر همه نیکوییها سر است
    دکتر اسکندری متعلق به بشریت است و معرفی او و پیروی از سخت کوشی ، دانش اندوزی ،پرهیز کاری ، انتشار آن سجایا و ظیفه ی همه ی ماست .
    از عزیزان آقای اسکندری و آقای ابراهیمی صمیمانه سپاسگزاریم .

  • یک خاطره دیگر از مرحوم دکتر اسکندری به نقل از پدرم
    .
    .
    پدرم نقل می کنند مدت زمانی در شیراز رسم شده بود مردم برای نامیدن "خیابان ملاصدرا"، به طنز می گفتند "خیابان ملانصردین" و شده بود دستمایه تمسخر و بخصوص مسافران و رانندگان تاکسی ها این واژه در بین شان رایج شده بود. مرحوم دکتر اسکندری از این موضوع خیلی رنج می برند و تصمیم می گیرند کاری کنند که دیگر نام این دانشمند بزرگ اسلامی بدینگونه ادا نشود.
    تا اینکه یک روز مرحوم دکتر طی یک نامه ای از رادیو درخواست می کنند تا مدت زمان بیست-سی دقیقه در مواقعی که مخاطبان رادیو زیاد است فرصتی در اختیار ایشان قرار دهند تا در مورد "جایگاه ملاصدرا" سخنرانی کنند. آن موقع ها هم مثل اکنون نبوده که شبکه های تلوزیون و رسانه های دیگر زیاد باشد، و مردم و بخصوص تاکسی دارها از رادیو زیاد استفاده می کردند.
    مسئولین رادیو بی درنگ درخواست ایشان را می پذیرند و مدت زمانی را جهت سخنرانی به مرحوم دکتر واگذار می کنند؛ و پدرم نقل می کنند که مرحوم دکتر چنان سخنرانی شیوا، جذاب و عالمانه ای کردند که خیلی از رانندگان تاکسی ها برای شنیدن سخنان ایشان ماشین های خود را کنار می زدند تا سخنان مرحوم دکتر را بشنوند.
    بعد از این اتفاق به فاصله یکی دو روز پدرم بیان می کنند که خود شاهد بوده که وقتی مسافران برای رفتن به خیابان ملاصدرا کنار خیابان می ایستادند و تاکسی را صدا می کرده اند، با افتخار میگفته اند "خیابان ملاصدرای شیرازی" و از آن روز اعتبار نام این خیابان بدان باز می گردد.

  • یک خاطره دیگر از مرحوم دکتر اسکندری به نقل از پدرم
    .
    .
    پدرم نقل می کنند مدت زمانی در شیراز رسم شده بود مردم برای نامیدن "خیابان ملاصدرا"، به طنز می گفتند "خیابان ملانصردین" و شده بود دستمایه تمسخر و بخصوص مسافران و رانندگان تاکسی ها این واژه در بین شان رایج شده بود. مرحوم دکتر اسکندری از این موضوع خیلی رنج می برند و تصمیم می گیرند کاری کنند که دیگر نام این دانشمند بزرگ اسلامی بدینگونه ادا نشود.
    تا اینکه یک روز مرحوم دکتر طی یک نامه ای از رادیو درخواست می کنند تا مدت زمان بیست-سی دقیقه در مواقعی که مخاطبان رادیو زیاد است فرصتی در اختیار ایشان قرار دهند تا در مورد "جایگاه ملاصدرا" سخنرانی کنند. آن موقع ها هم مثل اکنون نبوده که شبکه های تلوزیون و رسانه های دیگر زیاد باشد، و مردم و بخصوص تاکسی دارها از رادیو زیاد استفاده می کردند.
    مسئولین رادیو بی درنگ درخواست ایشان را می پذیرند و مدت زمانی را جهت سخنرانی به مرحوم دکتر واگذار می کنند؛ و پدرم نقل می کنند که مرحوم دکتر چنان سخنرانی شیوا، جذاب و عالمانه ای کردند که خیلی از رانندگان تاکسی ها برای شنیدن سخنان ایشان ماشین های خود را کنار می زدند تا سخنان مرحوم دکتر را بشنوند.
    بعد از این اتفاق به فاصله یکی دو روز پدرم بیان می کنند که خود شاهد بوده که وقتی مسافران برای رفتن به خیابان ملاصدرا کنار خیابان می ایستادند و تاکسی را صدا می کرده اند، با افتخار میگفته اند "خیابان ملاصدرای شیرازی" و از آن روز اعتبار نام این خیابان بدان باز می گردد.

  • روحش شاد
    خاک زرخیز ارسنجان از دیرباز بزرگانی را در خود پرورانده و تقدیم جامعه نموده است و دکتر محمد حسین اسکندری نامی آشنا در خیل برجستگان این دیار به شمار می رود، حادثه مشابه فوت او و مرحوم حاج رضوی (در تصادف با خودرو) شوک بزرگی به جامعه فرهنگی و علمی آن روز وارد نمود و افسوس و صد افسوس که در برخی رفتارهای (به ظاهر فرهنگی) ما غفلت زدگان، "مرده بد و زنده خوب" دیده نمی شود تا قدر بزرگانمان را در زمان حیاتشان بیشتر بدانیم و با موارد واهی از اختلاف افکنی و تضعیف اجتناب نمائیم.