A+ A A-

نوروز در قلعه آمیرزا محمد ابراهیم

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی

نویسنده : دکتر سید زین العابدین موسوی

ن و القلم... قسم به قلم و آنچه از آن می تراود و ، به نام پروردگاری که:

مبدا هر چشمه که جودیش هست      مخترع هر چه وجودیش هست
اول او اول بی ابتداست      آخر او آخر بی انتهاست
سلامی چو بوی خوش آشنایی      بر آن مردم دیده ی رو شنایی


دیباچه:
شاد روان دکتر محمود افشار یزدی بزرگترین واقف فرهنگی و دانشگاهی کشور که شاخص ترین موقوفات وی، باغ فردوس شمیران، با نام بنیاد لغت نامه دهخدا و موسسه باستان شناسی؛وقف دانشگاه تهران، نزدیک به ۶۰۰۰ متر مربع زمین در خیابان آفریقا وقف وزارت آموزش و پرورش که اکنون به نام "دبستان دکتر محمود افشار" نامیده می شود، ۱۱۰۰ متر مربع زمین در همین منطقه اهدایی به دانشگاه امیرکبیر و باز یک قطعه باغ نزدیک به ۴۰۰۰۰ متر مربع در منطقه کن اهدایی به دانشگاه تهران و...
رحمت حق بر تربت پاک و فرزند پاک اندیش و خادم فرهنگ ایرانی و زبان فارسی، دکتر ایرج افشار.
در دبستان به نام این مرد بزرگوار به سبیل اتفاق ارسنجانی های موفقی هم تحصیلات خود را آغاز نموده اند.
این مرد ادیب هنگامی که پس از سفر اروپا و آفریقا با کشتی به بوشهر و از آنجا وارد شیراز می گردد، اوضاع آن زمانه شیراز، وی را متاثرکرده اما عشق و علاقه ا ش به شهر علم و ادب متزاید می گرددو نظم زیر را می‌نگارد:

ای شهر خرابه من همان شیرازم      کاشانه بلبلان خوش آوازم
من، روزی مسکن بزرگان بودم      امروز، اگر چه خوار و بی اعزازم
بس شاعر پروریده در دامانم      حافظ، نوشیده شیراز پستانم
...
تا از سخن سعدی و حافظ یاد است      شیراز هنوز زنده و آباد است
...
شیراز همیشه خرم و شاد باش      شیراز همیشه رونق ایران باش

گنجینه مقالات ادبی، تاریخی و اجتماعی دکتر محمود افشار زیر نظر استادان دکتر سید جعفر شهیدی، دکتر جواد شیخ‌الاسلامی و دکتر ایرج افشار در دو جلد جمع آوری ودر سال ۱۳۷۰ نخستین چاپ آن ها منتشر گردیده است.
در این یادداشت ها در چند مورد می توان نام دو ارسنجانی را یافت .
۱- مکاتبه مستقیم با دکتر سید حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی وقت و مدیر روز نامه انتقادی داریا
۲-یاد از ایقان شیرازی (میرزا محمد جعفر)آنجا که وی هنگام اقامت موصوفش در شیراز، از شعرا ی شهر نام می برد
۳-در نهایت یک بستگی سببی بین خانواده افشار و ارسنجانی هم بعدا ایجاد شده است که در این یاداشت ها اثری نمی توان یافت.

آمیرزا محمد ابراهیم در کتب و اسناد تاریخی:
آنچه قطعی است سادات موسوی ارسنجان همه از یک رگ و ریشه هستند که پس از شهادت جمع کثیری از همراهان حضرت احمد بن موسی (شاهچراغ) "علیه السلام " با ارسنجان و مردم خداجوی آنجا ارتباط برقرار نموده اند. اما سه خانواده سادات
۱- سادات قلعه و فرزندان خانواده مرحوم ارسنجانی از اعقاب میرزا محمد جعفر،
۲- خاندان شریف ثقه الاسلام(انجوی) از نوادگان میرزا مهدی ،
۳- و در نهایت سید محضردار (آسید محمد حسین)، آسید خلیل، آسید علی‌اکبر از اولاد میرزا باقر ی باشند،
این بزرگواران هر سه برادر ( میرزا محمد جعفر ، میرزا مهدی و میرزا باقر ) و فرزند آقا میرزین العابدین هستند. تا آنجا که بنده اطلاع دارم مرحوم میرزا حسن حسینی فسایی در مجلدات فارسنامه ناصری که به تصحیح و تحشیه استاد بزرگوار دانشکده ی ادبیات دانشگاه شیراز، دکتر منصور رستگار فسایی به زیور طبع آراسته گردیده است، در ذیل توصیف "اعیان محله سر دزک شیراز " در مورد آقا میرزین العابدین جد مشترک این خانواده های سادات چنین می آورد:
از اشراف این محله است سلاله السادات میرزا عابد بینچه و بینچه در لغت جمعی را گویند که بر اصناف حرفت بندند و این کلمه در اصل "بینچه دار " بوده و چون وقت بینچه کسبه ی شیراز از قدیم در دست آبا و اجداد میرزا عابد بوده، آنها را بنیچه گویند و... و خلف الصدقش، سلاله السادات میرزا محمد حسین بینچه به جای پدر نشت و عمر خود را در بینچه داری و خدمت گزاری حاج قوام المک به سر رسانید و او را دو نفر پسر است:
خلاصه الاشباهان میرزا زین‌العابدین بنیچه و میرزا شکرالله محتسب، ولادت آنان در سال های ۱۲۴۵ و ۱۲۵۰ اتفاق افتاده که میرزا زین‌العابدین از عمل بنیچه داری بر کنار است و میرزا شکرالله بر منصب احتساب باقی است و ولد الصدق میرزا زین‌العابدین، سلاله السادات "میرزا محمد جعفر " است که در عنفوان جوانی است و تحصیل خط و ربط نموده...
و همین مولف در دنباله کتاب و ذیل بلوک ارسنجان، که" ارسن" را سزاوار و شایسته دانسته و ارسنجان را سزاوار محفل، که البته با نظر شادروان استاد بزرگوار دکتر ابراهیم باستانی پاریزی که ارسنجان و ارزنجان را یکی دانسته و جایگاه زن مقدس (ناهید) می داند، همخوانی ندارد وبه نظر میرسد نگاه باستانی پاریزی را با توجه به تسلط و تخصصش در نام های تاریخی باید معتبر دانست. تعداد خانه ها را ۱۰۰۰درب و فاصله از شیراز را ۱۶ فرسخ دانسته است. و گرداگرد این قصبه یاغات فرا گرفته و بیشتر درخشش انار است و در سال ۱۰۸۰ حاج سعید ارسنجانی مدرسه ای از آجر و گچ ساخته و...
و مدرس آن در این زمان، جامع فضایل "ملا عباس آتشی" شیرازی است و...
اعیان قصبه ارسنجان، سلسله سادات موسوی است مانند:
نور حدیقه سیادت و نور حدقه سعادت "سید مرتضی و سید محمد حسین و میرزا محمد ابراهیم ارسنجانی " که هر یک بر نور صلاح و تقوی آراسته اند.
به دنبال از ناهج مناهج شریعت و سالک مسالک طریقت، عالم سبحانی ملا احمد ارسنجانی معدن یاقوت عرفان و مقله حدقه زمان، عارف صمدانی ملا علی‌اکبر خوشنویس ارسنجانی، ... . خلفان صدقش کمالات اکتسابات: حاج ملا محمد شفیع و ملا محمد حسین خوشنویسان نعم الخلف آمده و از کلانتران و حکام زادگان ارسنجان است:
خلاصه الاشباه آقا فرج الله و آقا محمد حسن ارسنجانی خلفان حاج مصطفی پسر حاج مصطفی پسر حاج حسین ارسنجانی پسر آقا نصیر ارسنجانی پسر آقا محمد ابراهیم تبریزی است.
اثر ارزشمند ضیاءالعیون، حاوی نامه ها ی سالک مسالک طریقت، عالم سبحانی ملا احمد ارسنجانی به تصحیح سرکار محترم خانم نسرین اسکندری و جناب آقای اکبر اسکندری توسط مولفان محترم با کمال به این معلم مشتاق و مهجور هدیه گردید که چند خط از نامه آن ناهج مناهج شریعت را به پاس محبتشان به میرزا جعفر، پدر مرحوم آمیرزا محمد ابراهیم را نقل می کنم.
از... احمد بن کرمعلی... بسوی عالیجناب، سیادت نصاب، تقوی ماب، مطاع معظم و آقا ی محترم، میرزا جعفر خلف مرحوم حاج سید زین‌العابدین ارسنجانی.
مردم با معرفت شهر توجه دارند این میرزا محمد جعفر، پدر آمیرزا محمد ابراهیم است که می‌تواند از صفیر تازیانه ی زبان آن معدن یاقوت عرفان و مقله حدقه زمان و عارف حمدانی در امان بماند.
مرحوم فرصت الدوله شیرازی در کتاب ارزشمند آثارالعجم در مورد ارسنجان این گونه آغاز سخن می کند :
اوقاتی که وارد ارسنجان شدم نیابت آن جا به جناب میرزا محمد جعفر ، خلف ارجمند مرحوم میرزا زین العابدین بود، که ابا عن جدّ از ارکان شیراز بوده و می باشند.محاسبات و بنچه ی کسبه ی شیراز بدین خانواده جلیله تعلق داشته و مرحوم مذکور همواره مقررا محترمانه می زیسته. جناب میرزا محمد جعفر متخلص به "ایقان" د ر خصایل ستوده و فضایل محموده لوای شهرت افراشته و صحبت اهل کمال را آنی فرو نگذاشته و شعر را نیکو می گوید...
پس توجه کنیم که ایقان شیرازی که مرحوم دکتر محمود افشار به عنوان یکی از شعرای شیراز نام می برد در حقیقت میرزا محمد جعفر پدر آمیرزا محمد ابراهیم بنیان گذار قلعه است.
در مورد آمیرزا محمد ابراهیم حکم دربار ناصری از قرار تصدیق و تشخیص اجزاء دفتر خانه مبارکه مملکت فارس مورّخ فی شهر جمادی الثانیه سال ۱۳۰۶ هجری قمری وی را چنین خطاب می نماید:
عالیجناب فضایل و کمالات اکتساب سلاله السادات میرزا سید محمد ابراهیم ارسنجانی ... نظر به اهلیت وشایستگی مشار الیه ...
در این جایگاه هنگامی که بر زندگی این مردان بزرگ نظر می افکنم . نخست نا خود آگاه خرد خیامی در ذهنم نقش می بندد

آنان که کهن بودن و آنان که نو اند      هر یک پی یکدیگر یکایک بشوند
وین کهنه جهان به کس نماند جاوید      رفتند و روند و باز آیند و روند

که واقعیتی است انکار ناپذیر اما پرتویی گرفته از حقیقت جاودانگی از شاعر بزرگ "انوری" آن نقش گذر را از ذهنم می زداید که مگر صدای اهل سماوات را نمی توان شنید؟

ای خواجه رسیده است بلندیت به جایی      کز اهل سماوات به گوشت برسد صوت

گر عمر تو چون قد تو باشد به درازی      تو زنده بمانی و بمیرد ملک الموت

آری مردانی از این سلسله جلیله چون "آسید مرتضی موسوی و آ سید علی ثقته الاسلام" زنده مانده اند . آنها مردان ره بودند که دست از مس وجود شسته و یک سر زر شدند.

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی      تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

آنها زنده دل رفتند و به حیات جاوید پیوستند .

اگر سعادتی است که زنده دل بمیری      به حیاتی اوفتادی که دگر فنا نباشد

و اگر آتش عشق ، کسانی را پر سوخته باشد؛ بی شک "احمد بن کرم علی" را تا سر سوزانده است

تو را آتش عشق گر پر بسوخت      مرا بین که از پای تا سر بسوخت

بزرگان اهل دلی چون حاج میرزا حسن فسایی، دکتر افشار، این زنده دلی و عشق از پای تا سر سوخته را در مردانی از شیراز و ارسنجان یافته و قلم به ستایش سخن عشق می فرسایند.

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر      یادگاری که در این گنبد دوار بماند

پوتین عروس و یاد روز ها ی خاطره انگیز انقلاب

بر خلاف من آلوده در نظریه مهندسی برق که به کمک بایدها و نبایدهای ریاضیات ، ماشینهای محاسبه گر و گاهی تحقق ویژگیهای جادویی کاه ربا (کهربا - برق) غالبا به زبان غیر از قند پارسی مشغول به تدوین مقاله یا هدایت دانشجویان هستم ، که به نوبه خود می توان مفید هم تلقی نمود.
خواهر زاده ادیب و قلم به دست من خانم لیلا (نجمه) موسوی به مناسبت دهه فرخنده فجر با دقّت نظری ارزنده و قلمی ساده و شیوا و نگاه ماندگار فرهنگی داستان "پوتین عروس" را با زیور ادب پارسی در انجمن دانش آموختگان ارسنجان آراست. داستان در قلعه آمیرزا محمد ابراهیم ( سادات) که هردوی ما مفتخربه نوادگی ا آن بزرگ مرد" آمیرزامحمد ابراهیم و متولد آن بنای با عظمت هستیم ، آفریده شده بود .
جناب مهندس محمد حسین شیرازی که توان ادبی و قلمی اش شناخته شده است با نگاهی تیز بین و دقیق اختصارا به معرفی قلعه آمیرزا محمد ابراهیم اشاره و هنگام توجه شان به داستان با نگاه محبت آمیز خویش این جانب را مورد محبت قرار دادند و آنچه فرموده اند در حد اظهار محبت جای سپاس دارد . اما در پاسخ از زبان ملای روم عرض می کنم :

اسم کم جو رو مسما را بجوی      مه به بالا دان نه اندر آب جوی

مطمئن هستم که این مرد خرد ورز ماه را در آسمان تاریخ جسته اما از ماه جوی در حال گذر نام می برد تا به بیان حقیقتی دلیل باشد

عجب شوری به پا کردست بلبل      ندانم عشق در گوشش چه گفتست

پاسخ به این شور از توان علمی و قلمی من خارج اما دستور پسر دایی آسید مرتضی هم چاره از دستم گرفت و به ناچار دست به قلم بردم در حالیکه اقرار دارم همه نوادگان پسری و دختری مرحوم آمیرزا محمد ابراهیم بخصوص عزیزانی که مهندس شیرازی نام برده به مراتب توانا تر هستند. من این وظیفه را انجام تا شاید سنت حسنه قلعه را بخواست بزرگواران رعایت نموده باشم. اما من پیش خود زمزمه می کردم:

جام جم را ای جوان با هنر      کس نگیرد از دکان شیشه گر

اما نا گاه پاسخی از آن صاحبان معرفت در گوشم نجوی کرد که:

رندی حافظ نه گناهی است صعب      با کرم پادشه عیب پوش

پس توکل به لطف حضرت دوست، خامه خامم را به حرکت واداشتم تا نخست به معرفی آمیرزا محمد ابراهیم بپردازم که زمینه این کاررا در دیباچه تا حدی فراهم کرده ام و سپس به معرفی قلعه او که به نام همه سادات می شناسند به پایان برم و مناسب با وزش باد جان افزای نوروزی یادی هم بربرگزاری این سنت نیکوی نیاکان در قلعه سادات نمایم.
آمیرزا محمد ابراهیم خلف میرزا محمد جعفر خلف میرزا زین العابدین بنیچه می باشد تربت پاکش در جوار ضریح امامزاده علی ابن حمزه شیراز می باشد همچنان که قبر فرزند ارشد وی سید زین العابدین که در جوانی به درجه ی اجتهاد رسیده و زعامت مردم را در شهر شیراز به عهده داشته و بنا به فرموده ی حضرت آیت اله فقیه که خود در نماز جماعت به اقامه ی ایشان حاضر بوده هنگام اقامت چند هفته ای وی در ارسنجان یک بار در مسجد جامع و بار دیگر در قلعه ی آمیرزا محمد ابراهیم نماز جماعت به امامت وی برقرار گردیده که هر دو بارحتی پشت بام ها از مردم خدا جو پر شده است اما وی در میانسالی دعوت حق را لبیک و در صحن حضرت علی بن حمزه به وصیت خود ونشان دادن محل قبر به دامان خاک سپرده شده است . از قضا در ذیل اطبای شیراز در کتاب ارزشمند آثار عجم رتبه وی را در علم طب بالا دانسته :
جناب میرزا زین العابدین حافظ القواء سیدی است حذاقت انتماء در علم طب رتبه اش بلند است و در دیگر علوم بی نظیر.
تنها افتخار ماندگار من به لطف و بزرگواری مرحوم عمویم داشتن نام آن مرد خدا وعالم ربانی است که استحقاق محبت بزرگانی چون ایت اله محلاتی، آیت اله فقیه ،آیت اله آثاری ،آیت اله ارسنجانی و آیت اله ثقه الاسلام را حتی از کودکی یافته باشم.
در مجلس ترحیم مرحوم پدرم، حاج سید محمد باقر که علاوه بر ارسنجان در شیراز توسط آیت اله محلاتی و آیت اله فقیه در مسجد مولا برگزار شد در کنار عمو و پسر عموهای بزرگوارم و این دو آیات عظام افتخار و سر بلندی یافتم تا از روحانیون بزرگواری که به حرمت آن دواستوانه ی فقاهت در مجلس ترحیم با قرائت فاتحه روح مرحوم پدر را شاد می کردند با زبان کودکی یا نوجوانی تشکر و سپاسگزاری نمایم. این است رمز محبت دوست نازنین جناب مهندس شیرازی نسبت به این جانب، خداوند درجات همه این سالکان راه حق و حقیقت را در بهشت برین متعالی گرداند .

آنان که ره عشق گزیدند همه      در کوی حقیقت آرمیدند همه

قلعه آمیرزا محمد ابراهیم:
آنچه از خاطرات کودکی تا پانزده سالگی در ذهنم نقش بسته در سایه محبت پدرانه و به احترام نا م پدربزرگ، به همراهی پدربه منزل همه بزرگان شهر می رفتم در صورتیکه بردن کودکان در محفل بزرگان رسم نبود. هنگام رفتن به منزل " اکابر شهر " از در بازا ر و خانه خرابه ها عبور می کردیم . پس بایستی ، در اثر تخریب سیلی خانمان برانداز سال های دور، همه شهر از بین رفته باشد تا بتوان عناوینی چون "در بازار" و "خونه خرابه ها" را معنی کرد و الا هزار باب خانه حتی در یکصد سال بعد هم در ارسنجان نبوده است . تا برای گرفتن مجوز شهرداری ( جمعیت پنج هزار نفر ) با مشکل روبرو نگردد که در ۱۸۰ سال پیش از هزار باب خانه در ارسنجان یاد شده است . بنای مسجد جامع ، مدرسه سعیدیه و تعدادی خانه و دو قلعه در شهر بایستی باقی مانده باشد از آن جمله است قلغه آمیرزا محمد ابراهیم ، البته اطلاعات قابل استناد در این زمینه ندارم و این بیان تنها برداشت دوران کودکی من میباشد.
شاید اینکه میراث مکتوب بالنسبه کافی هم نداریم این میراث مکتوب مدفون شده و یا در همین سیل ویرانگر شسته شده و از بین رفته باشد؟
خردمندان تاریخ دان، گستاخی بنده را بخشوده اما نگاهی اجمالی از سوی غیر متخصص هم شاید بنای سوالی مناسب باشد که در این صورت به تعبیری نیمی از جواب میتواند به حساب آید؟. اما وضغیت سال های ۴۰ و ۴۵ ارسنجان که من هم تا حدودی به خاطر می آورم به مراتب تاثر انگیز تر از توصیف شیرازدر شعر دکتر محمود افشار است که می گوید:

ای شهر خرابه من همان شیرازم      کاشانه بلبلان خوش آوازم
من، روزی مسکن بزرگان بودم      امروز، اگر چه خوار و بی اعزازم

در آن زمان آب آشامیدنی سالم مانند بسیاری از شهر های دیگر در دسترس همگان نبود. برق عملا معنایی نداشت جز چند ساعت در سر شب، آن هم با افت شدید ولتاژدر ساعات اولیه شب. بهداشت به شدت ضعیف، بیماری های قارچی هنوز ریشه کن نگردیده ، پزشک در کل منطقه منحصر به درمانگاه سازمان می شد که فاصله زیادی در مقیاس آن روزها با نبود وسیله نقلیه تا شهر داشت. داشتن حوض برای شستشو در منازل از تجهیزات کاملا تجملاتی به حساب می رفت شستن لباس و ظروف مانند بسیاری از شهرها در کنار جوی های آب روان دو قنات شناخته شده انجام می شد. نا امنی و مزاحمت راه زنان که از گذشته به صورت حاد وجود داشته و حتی گاهی به داخل شهر هم کشیده می شده و زحمت مدافعان شهر را که عمدتا سلحشوران خوانین بودند، سنگین می کرده هنوز کاملا قطع نگردیده . آنچه از شجاعت ، شهامت و از خود گذشتگی آن مردان کارزار در گذشته برایمان گفته می شد، واقعا قابل تحسین بود. گرچه با استقرار ژاندارمری امنیت شهر تا حد قابل قبولی بهبود بافته و لزوم آمادگی آن مدافعان از جان گذشته چندان مانند گذشته الزامی نداشت ولی روحیه سلحشوری آنان حفظ گردیده بود . در مورد برق و آب در نخستین اردوی عمران ملی ارسنجان که من شرکت کردم و مسئولیت فنی و مهندسی را به عنوان دانشجوی کار کرده و آشنای شهر به عهده گرفتم . به یاد دارم تصمیم به لوله کشی و برق رسانی برای خانه ها یی که تا آن زمان فاقد انشعاب آب و برق بودند گرفته شد و چون اطمینان کافی نداشتیم که پشتیبانی ادامه یابد . اولویت بندی رابا هدایت مرحوم حاج سید علی و کمک حاج آقا محمودی انجام دادیم گرچه در آن سال خداوند کمک کرد و پشتیبانی ادامه یافت و انشعاب برق و آب به همه خانوار های ارسنجان داده شد. به علاوه در چند روستا هم لوله کشی آب بهداشتی انجام شد. برای برق رسانی به روستا ها هم با آقای مهندس نعمت اللهی گه نعمت آباد را برق رسانی کرده بودند مذاکره انجام ولی در آن سال توفیق جاصل نگردید. گروه کشاورزی، پزشکی و فرهنگی هم با هدایت و محبت دو بزرگوار نامبرده به اینجانب بسیار موفق عمل کردند و حتی گروه راهسازی نسبت به تصحیح جاده های روستایی اقدام نمود اما هنوز هم شاید سوخت غالب در آن زمان درختان جنگل و کوهستان بود؟ گرچه اثرات تحولات اجتماعی آغاز شده اندک اندک رخ نشان داده بود دبیرستان سیکل دوم شده بود وما در همان دبیرستان مستقر بودیم . مردم مومن چندان اعتقادی به تحولات نداشتند و جوانانی که تحت عنوان سپاه دانش، سپاه ترویج ، ... به روستا ها اعزام می شدند کمترین شناخت فرهنگی بومی را داشتند البته شوق خدمت و شور جوانی را به طور قطع در غالبشان می شدسراغ کرد. در اردوی عمرانی سال نخست جوانانی مومن معتقد شاید خود آگاه ارسنجان را به عنوان شهری با پیشینه مذهبی قوی انتخاب کرده بودند و هدایت آن دو بزرگوار نامبرده نیز در تحصیل موفقیت بدست آمده تضمین کننده گردید. سال بعد مرحوم دکتر اسکندری مسئولیت اردوی عمران ملی را به عهده داشت که من از چند و چون آن اطلاع دقیق ندارم ولی قطعا قرین مزید توفیق بوده است . بر تربت آن مرد دانشی و خدّوم درود و انشاالله جایگاهش به لطف حق بهشت برین است.

موقغیت و معماری قلعه آمیرزا محمد ابراهیم (سادات)
بنایی ساخته شده خارج از ارسنجان آن روز با مساحتی بالغ بر ۲۲۵۰ متر مربع ، سر برآورده از میان مزرعه بسیار بزرگ شخصی صاحب قلعه که تنها ضلع جنوبی اش به رودخانه خشک آن روز که دست بر قضا گاهی آنچنان خروشان و پر آب می شد که همه اهالی شهر را به وحشت فرو می برد و نگران ازاینکه نکند سیل از "پل دروازه" وارد جوی عایشه گردد !؟ مسلما هیچ تصویری از آن روزها محفوظ نمی باشد یا در حقیقت در آن سالها دوربین عکاسی در دست مردم مفهومی نداشت . اگر نقاش هنرمند و چیره دستی حرکت خروشان سیل ، وحشت مردان و زنان و بازی و شادی کودکان را به تصویر می کشید تا گسستگی پیوند تاریخ در عصر انقلاب اطلاعات آنقدر عمیق نمی گردید ، کاری بس شایسته تقدیر می نمود
آنچه به روح معماری و کالبدی بنای قلعه مرتبط است به درخواست این جانب و محبت نوه ی آمیرزا محمد ابراهیم فرزند آسید محمد جعفر فرزند آمیرزا محمد ابراهیم بانی قلعه که پسر پسر دایی بزرگوار می باشد به صورت مجازی با ابعاد نسبی واقعی بازسازی شده و لذا نگاه معماری ، مصالح و ابنیه قلعه را با قلم تخصصی آقا امید ( سید محمد علی) که فارغ اتحصیل سر فراز دانشگاه علم و صنعـت در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد می باشد و اکنون دانشجوی دکتری معماری دانشگاه هنر تبریز است بدنبال خواهد آمد. امید است "امید" یکی از مفاخر هنری و معماری گردیده همچنان که تا کنون این توقع را ایجاد کرده است.

از کودکی نام قلعه را زیاد شنیده ام. در قلعه این اتفاق افتاد، روی پشت بام قلعه آن کار را کردیم، سر حوض قلعه فلانی بهمان حرف را زد و از این دست. اما هیچ تصوری از قلعه در ذهنم نبود و تنها تصویر ذهنی که از این واژه داشتم، مهره های گوشه صفحه شطرنج بودند.

Anjoman Arsanjan 150325 01 

قلعه ی آمیرزا محمد ابراهیم که به صورت مجازی باز سازی شده است

وقتی کمی بزرگتر شدم، درک مناسب تری نسبت به قلعه پیدا کردم و تازه فهمیدم که خانه ای بزرگ و اندکی خارج شهر بوده است که به خاطر دیوارهای بلند و موقعیت قرارگیری جزو استحکامات شهر محسوب شده و چنین نامی به آن داده اند. در نقل قول ها حتی شنیده ام که قلعه آقا میرزا محمد ابراهیم چنین کاربردی نیز داشته و در برابر خطرات خارجی، چه انسانی و چه طبیعی (به ویژه سیل)، پناهگاه ساکنین و حتی گاهی بخشی از مردمم شهر نیز بوده است. 

زمانی که وارد دانشگاه شده و در رشته معماری شروع به تحصیل کردم، بیشتر با معماری مسکونی ایران آشنا شدم اما هنوز تصور مشخصی از قلعه نداشتم. تا اینکه چند سال پیش، روزی آقای دکتر موسوی (پسر عمه گرامی)، که علاوه بر رشته تخصصی خودشان، همواره علاقه خاصی به رشته های مختلف هنری، از جمله معماری، داشته اند، یک سند قدیمی مربوط به قلعه آمیرزا محمد ابراهیم به من نشان دادند که بر اساس آن سند و توصیف هایی که ایشان از آن بنا کرده و تصویر ذهنی که پدرم با وصف دقیق جزئیات برایم ارائه کردند، چند نقشه و تصویر سه بعدی ساده تهیه کردم که کلیات بنا را نشان می داد.
این تصاویر با وجود اینکه بسیار ساده و ابتدایی بودند، به پشتوانه عظمت و شکوهی که از این بنا در یاد و خاطره ساکنینش مانده بود، و همچنین دقت نظر و حافظه پدر که دیوار به دیوار و خشت به خشت قلعه را، نه با قلم بلکه با کلام، برایم نقاشی کرده بودند، مورد استقبال قرار گرفت. متاسفانه تا امروز فرصتی برای پرداخت تصاویر و نزدیکتر کردن آنها به واقعیت دست نداده است.
در ارتباط با معماری ایران زمین، به ویژه معماری مسکونی آن، و به طور مشخص خانه های فلات مرکزی ایران، کتاب ها و مقالات متعددی در سطوح مختلف و از جنبه های متفاوتی نگاشته شده و هر سال به این تعداد افزوده می شود. در وصف ویژگی های معماری این بنا نیز می توان مباحث متنوعی را مطرح کرد که نه در توان من است و نه در حوصله این بحث. لذا تنها به نکته ای کوچک در این باره بسنده می کنم:

Anjoman Arsanjan 150325 02 

نمایی از تالار قلعه که پنج دری در پشت آن قرار داشت

قلعه آمیرزا محمد ابراهیم روی سیاره ای بنا شده که آن را به نام کره «خاکی» می شناسیم و در سرزمینی که بزرگترین سرمایه اش خاک است و مردمش نیز از خاکند و به خاک باز می گردند. مردمان این سرزمین از سالهای بسیار دور قدر این گنج را دانسته و این تصور که هرچه کمیاب تر، پربهاتر را باور نکرده اند. اتفاقا برعکس، ارزش آن را در فراوانی اش دانسته و معماری خود را بر پایه آن بنا کردند.

دریغا که بی ما بسی روزگار، بروید گل و بشکفد نو بهار      بسی تیر و مرداد و اردیبهشت، بیاید که ما خاک باشیم و خشت

شاید کهن ترین بنای خشتی که در مرزهای کنونی ایران بر جای مانده زیگورات چغازنبیل در نزدیکی شوش خوزستان باشد، که حدود چهار هزار سال قدمت دارد. از مهارت و شیوه پیشرفته به کار گیری خشت در این بنا می توان اینگونه برداشت کرد که بکارگیری این مصالح در میان مردمان آن دوران سابقه ای طولانی داشته و در طی سالیان دراز به این حد از پختگی رسیده است.
از آن دوران سالها و قرن ها و هزاره ها گذشت و مردمان این سرزمین نشان دادند که هر روز می توانند این ساده ترین و فراوان ترین مصالح دردست را به شکلی نو در آورده و جهانی را مات و مبهوت و شیفته هنرشان سازند. با همین خشت و آجر، سازه های طاقی را بنا نهادند که شاید کهن ترینشان در همان زیگورات چغازنبیل باشد. و این نوع سازه را در طی سالها آنچنان به کمال رساندند که به اعتقاد برخی پژوهشگران، سرمشق جهانیان شد. در سیر تطور سازه های طاقی این سرزمین، با توجه به آثار به جا مانده، دو دوران طلایی وجود داشته که جهشی بزرگ در پیشرفت و تکامل این نوع سازه ایجاد کرده اند؛ دوران ساسانی قبل از اسلام و دوره سلجوقی بعد از ورود اسلام به ایران.
همین خشت و آجر نه تنها سازه های بدیع و پیشرفته ای را شکل دادند، بلکه به ابزاری برای تزئین نیز تبدیل شده و آرایه های متعددی در معماری این مرز و بوم را پدید آورده اند، که گره و کاربندی از زیباترین آنهاست. اما شاید مهم تر از تمامی این نکات، ویژگی های اقلیمی خشت و آجر باشد که به ویژه در فلات مرکزی ایران کاملا خودنمایی می کند.
آب و هوای گرم و خشک فلات مرکزی، برخورد و تدبیر اقلیمی خاصی می طلبد تا فضای ساخته شده به دست بشر (یا همان معماری) را قابل سکونت و مطلوب سازد که در این مورد نیز این مصالح شگفت به کمک معماران ایرانی آمده و راه را بر آنان هموار ساخته است. ظرفیت حرارتی بالای خاک، و همچنین قطر نسبتا زیاد دیوارها در ساختمان های خشتی و آجری، پوسته ای دور بنا شکل می داده که اختلاف فاز زمانی در تغییر دمای محیط بیرون و درون ساختمان ایجاد می کرده است. بدین معنی که در طول روز که آفتاب داغ کویر بر دیوار ها و بام ساختمان می تابیده و تلاش می کرده تا گرمای طاقت فرسای خود را از لابه لای آجرها و خشت ها به فضای داخلی برساند، ساعت ها طول می کشیده تا بالاخره این مسیر را طی می کرده و فضا را گرم می ساخته، بی خبر از آنکه در این مدت شب فرار رسیده و فضای بیرون سرد شده است و این گرمای نیمه جان زمانی به داخل رسیده که نه تنها مزاحم نیست بلکه ساکنین از آن استقبال می کنند.
قلعه آمیرزا محمد ابراهیم نیز بنایی خشت و گلی بوده که در شرایط آب و هوایی ارسنجان فضای مطلوبی را در داخل ایجاد می کرده است. همچنین الگوی درون گرای این ساختمان (بدین معنی که اتاق ها و ایوان به جای اینکه رو به بیرون داشته باشند به یک میانسرا یا حیاط داخلی معطوف بوده اند) خرد اقلیمی بسیار لطیف تر از میان اقلیم حاکم بر شهر و کلان اقلیم فلات مرکزی ایجاد می کرده.
در برخی مناطق کویری که آب و هوایی بسیار سخت تر از ارسنجان دارند، این میانسرا در دل زمین فرو رفته و گودال باغچه را پدید می آورد و به دلیل محصور شدن ساختمان در دل خاک، فضای داخلی از تغییر دمای بسیار شدید شب و روز کویر در امان می ماند. علاوه بر این، از خاک حاصل از این گودبرداری، خشت و آجر مورد نیاز همان ساختمان را می ساخته اند.
در حین ساخت یک بنا، فرآوری مصالح اولیه آن، حمل آنها به محل احداث، و فرایند ساخت انرژی صرف می گردد که آن را انرژی نهفته ساختمان می نامند. یکی از مؤلفه های پایداری (که بحث روز معماری است) همین انرژی نهفته ساختمان است. بکارگیری مصالحی مانند خشت که ماخذ و مقصدش یکی است و انرژی اصلی فرآوری آن را خورشید به صورت مستقیم تامین می کند، در تعدیل این انرژی نقش بسزایی دارد.
از سوی دیگر، انسان در فرآیند عمل آوری خشت، قالب گیری آن، اجرای ساختمان، و پرداخت آن، خاک را لمس کرده و با ان اخت می گیرد. حتی در تعمیر و نگهداری بنا، ساکنین هر ساله و پس از هر باران می بایست گل خیس خورده بام را تسطیح کنند و در این عمل نیز که نه تنها دشوار نیست، بلکه شاید بازیچه و سرگرمی کودکان نیز باشد، باز خاک را لمس کرده و حس تعلق بیشتری نسبت به ساختمان پیدا می کنند.
بحث در معماری و ساختمان سازی با خشت و خاک، مسلح سازی گل با الیافی مانند کاه، پختن خاک و ساختن سرامیک و چنین مباحثی، بسیار گسترده است، اما خلاصه تمامی این مباحث را شاید بتوان چنین بیان کرد:
همانطور که خالق هستی، از خاک، آدمی را آفرید که ملائکه بر آن سجده کردند و اشرف مخلوقات نام گرفت، ایرانیان نیز از همین خاک ساختمان هایی بنا کردند که تحسین و تبریک جهانیان را به دنبال داشت.

ز خاک پست آدم آفریدی، وُ را بهر خلافت برگزیدی      از آن خاک آدمی کاخی بنا کرد که همتایش جهان هرگز ندیدی

سید محمد علی " امید موسوی"

موقعیت اجتماعی قلعه ی آمیزا محمد ابراهیم:
اکنون ضمن تشکر مجدد "از آقا امید عزیز "اجازه می خواهم نظر به اطلاع از موقعیت اجتماعی قلعه یاد آوری کنم در بنای آن خانه دل "قلعه" از ترکیب خاک و سنگ استفاده شده است ، اما از سنگ به مراتب کمتر. آیا این ترکیب پیامی با این مضمون به اهالی قلعه منتقل نمی کرده است؟

ز خاک آفریدت خداوند پاک      پس ای بنده افتادگی کن چو خاک

سنگ مظهر عشق نفسانی و خود پرستی است و خاک اوصاف عشق آسمانی، هرچند از این قلعه عشق و شور و محبت به مانند یوسف کنعان کس خط و گواهی طلب نمی کرد:

یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواه است      هیچ کس از آفتاب خط و گواهی نخواست

مردم با فرهنگ ارسنجان قلعه را با این رویکرد می شناختند که نقشی بدون هیچ وابستگی داشت:

این خانه جان است همینجا که جهان است      نه زیر و نه بالا و نه شش سو و میان است
این خانه که در او چنگ و چغانه است      از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه است

اما در هر صورت ویژگیهای قلعه را اینگونه می توان برای جوانان و میانسالانی که هرگز قلعه را ندیده و مشتاق دانستن گذشته تاریخی هستند، بیان کرد.
۱ – حریم امن: مامن و ماوای هر پناه جو که از جور چرخ فلک درمانده می شد. در این خانه فرود آمده با اطمینان که دست مهربان و قابل اعتمادی بر سرش خواهد بود. در این خانه سپری پولادین گداخته در معرفت مردم ارسنجان از چنین فردی ستمدیده حافظت و حمایت می کرد. و این است رمزگشایی از پیام داستان " پوتین عروس" که حتی ژاندارم شاه خود را در فضای معرفتی مردم ارسنجان ملزم به رعایت حریم امن این خانه مردم " قلعه سادات " می داند .
۲- صندوق امانات مالکیت مادی و معنوی مردم: بی هیچ دغدغه و دل نگرانی و بدون دریافت قبض رسید و یا حضور شاهد، مردم همه حاصل کوشش عمر خود( اسناد، طلا، پول نقد و...) را به قلعه می آوردند و مهمتر سرمایه های آبرویی و معنوی خود را و خوشبختانه حتی یک مورد شایعه بروز مشکل هم از احدی شنیده نشده است. تا زمانیکه مرحوم مادرم در قلعه مقیم بود حتی با گسترش بانکها این رویه مردم ادامه داشت آخر این قلعه، قلعه سادات و نواده پیامبر رحمت محمد امین بود که رحمت العالمین و صدقش بر جمال ماه و مهر گردون راه می زد پس چرا مردم غیر از این توقع داشته باشند ؟

صدق احمد بر جمال ماه زد      بلکه بر خورشید گردون راه زد

۳ – سیلوی غله محل: بسیاری از مزرعه داران بزرگ پس از برداشت خرمن های خود بدون ثبت وزن و کیل، محصول خود را به قلعه می آوردند. چون در فضای نا امنی آن سالها ، امن ترین مکان نگه داری غله هاشان قلعه بود که دژی تسخیر ناپذیر برای هر راهزنی می نمود. حداقل در اینجا از مرحوم مشهدی عزیز اسکندری یاد کنم که توانایی مالی و شخصیت او زبانزد و انبار غله اش جز قلعه نبود و در نظام اطمینان بخش آن سالها برای آوردن و یا بردن تدریجی غلات هرگز نیاز به حضور این مرد شریف و توانا نبود

حدیث زلف جانان بس دراز است      چه می پرسی از آن کان جا ی راز است

۴ – چاه پر برکت: هر روز صبح که اهالی قلعه از خواب بیدار می شدند با جمعیت زنان و دخترکانی که ظروف خود را با دقت و پاکیزگی شسته و آنگاه از چاه پر برکت قلعه که هیچگاه کسی به خاطر ندارد در بدترین خشکسالی ها به لایروبی یا به اصطلاح "نرو" احتیاجی داشته باشد. آب گوارا را با چرخ چاه کشیده و ظروف آب را بر سر، ظروف پاکیزه را در دست به سمت خانه های پر مهرشان می شتا فتند. هنگام ظهر دیگرانی مشغول شستن لباس بودند و پس از آب کشیدن بر سر نهاده و به خانه خود باز می گشتند
۵ – انجام مشاوره در قلعه: یادم نمی آید روزی یک مشاوره خانوادگی اجتماعی و اقتصادی و داد و ستد در این قلعه انجام نشده باشد. خدایش رحمت کند مرحوم دکتر محمودی که نقطه عزیمتش را به سوی کسب علم به آمریکا نتیجه همین مشورت می دانست . او می فرمود که هیچگاه به قبرستان نرفته مگر اینکه برای شادی روح مرحوم پدر بخاطر همان راهنمایی، فاتحه ای قرائت نکرده باشد. برای اهل معرفت :

یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد      مشنو ار در سخنم فایده هر دو جهانی نیست

۶ – دادسرا و دادگاه: بدون نیاز به وکیل، مشاور، دادستان و ضابط اجرایی پیران خردمند شهر مطلعندکه چه نزاعهایی که بدون ارجاع به مامورین دیوانی با حکمیت سیدی از همین قلعه حل و فصل شد و چه خصومتهای وحشتناکی که به دوستی های جاوید بدل شد . حتی چند مورد مشکلات موروثی پس از سالها معطلی در دادگستری در نهایت با حکمیت و احقاق حق توسط بزرگواری از همین قلعه برای همیشه حل و فصل شد،که خداوند با نیکوکاران است، و ان الله لمع المحسنین.
۷-حسینیه: مراسم عزاداری اباعبدالله با آمدن دسته های سینه زنی با اسب ها و کتل ها و علم ها به قلعه به اوج می رسید . روضه خوانی حضرت زهرا هم سنت هر ساله ی قلعه بود . ویژگی مهم این عزاداری آن بود که مرد خردمند و الهی یعنی آیت الله آثاری (ملا محمد مهدی ) و به تبع آن زنده یاد دکتر اسکندری حضور در قلعه را واجب دانسته و پر واضح است که در گرد این پیر اندیشه و ایمان همه ی اکابر شهر از سید وخلق، شیخ و خان و ... جمع شوند . ملای خرد مند با استدلال هایش همه خفتگان را بیدار می کرد و بیم و امید می داد.

ترسم ای خسبیده در دامان کوه سیل خیز      خواب از سر نگذری ، تا آبت از سر بگذرد

تا در هوای عشق حق، مردم خداجوی، بی نقصان می شدند .

در هوای عشق حق رقصان شوند      همچو قرص ماه بی نقصان شوند

تمثیل ها ی حکیمانه ی شیخ بزرگوار شاید به مانند ابو سعید ابوالخیر فرموده ی مولا علی را "وای بر کسی که دو روزش یکسان باشد"به صورت عملی و قابل درک می فرمود : 

"هر کس هرجاست یک قدم به جلو بیاید،حرف امروز من همین است"

۸-کار گشایی: حتی گاهی یکی از متمولین آبرومند جهت انجام کاری به سید قلعه مراجعه می کرد و مبلغی را درخواست می کرد که از عهده ی همه ی اهالی قلعه هم برخاسته نبود. اما می دانست که این سید می تواند، از دیگران پول را به صورت قرض الحسنه تهیه و به وی دهد. گاهی هرگز وام دهنده و وام گیرنده از هویت هم مطلع نمی شدند. رقم های قرض الحسنه هم برای آن روز در برخی موارد بسیار سنگین می نمود. اما اطمینان و اعتماد پشتوانه ی اصلی بود. شاهد بودم که وام دهنده ی با کمال و بزرگوار پس از استرداد مبلغ قرض الحسنه اش به وی از سید قلعه از صمیم قلب تشکر می کرد.

۹ – مهمانسرا: در آن روزها رستوران ، مهمانسرا و هیچ امکانی برای مسافر بدون مقصد خاص و یا آشنای قبلی وجود نداشت . کجا بهتر از خانه سادات تا اهالی روستا ها که برای درمان عزیزی می آمدند یا خوانین و بزرگان آبادی های اطراف که برای بازدید می آمدند و. به گفته برخی از آنها "در هیچ خانه ای آرامش بودن در قلعه را حس نمی کردند، آخر آن جا به تمام معنی خانه مردم بود. "
۱۰- پارک بازی کودکان: کودکانی که از ابتدا همراه مادرشان به قلعه می آمدند پس از مدتی در دنیای زیبای کودکی خود با همدیگر و کودکان قلعه ارتباط برقرار کرده و چون حیاط قلعه مشجر و دارای میوه هایی هم بود پس چه جای امن تر و مناسبتر از محیط قلعه برای این کودکان معصوم می توانست باشد. تعداد بچه هایی که بر شاخه های درخت انجیر پر خیر و برکت زیر حوض می نشستند گاه واقعا تعجب آور بود که چگونه شاخه ها وزن این تعداد بچه ها را تحمل می کردند؟! کودکانی که اکنون مردان و زنانی نزدیک به ۵۰ ساله هستند .
۱۱- قلعه بدون مراقب: گرچه قفل قلعه بسیار سنگین با کلید حلزونی بود هرگز بیاد ندارم از آن استفاده شده باشد نگهبان قلعه دلهای پاک مردم با کمال محل بود در حالیکه همه می دانستند انبارهای غله فراوان و دار و ندار برخی خانواده ها به امانت در قلعه وجود دارد. هرگز هیچ کس از دستبرد به قلعه مطلبی نشنیده است و همه امانات صحیح و سالم به صاحبش بازگردانده شده است. واژه فرانسوی به کار رفته SANSSOUCI "بدون مراقب" در مورد کاخ پوتسدام آلمان را واژه ای مناسب برای این قلعه می توان دانست که هرگز به مراقبت نیاز نداشته است گرچه بعضی امور خیر مشابه دیگر هم در مورد این دو بنای دور از هم قابل تصور است.

Anjoman Arsanjan 150325 03 

منظره ی یک پنج دری از خانه ارباب هرمز در منطقه ی تهران پارس که به عنوان موزه ی گرافیک استفاده می شود.

۱۲– باشگاه و تالار: محل تجمع مردم به مناسبت اعیاد ملی مذهبی و جشنهای آغاز زندگی، مثلا در نوروز، به محض تحویل سال از بزرگ و کوچک در دسته های معمولا ۵ تا ۲۰ نفری به قلعه می آمدند و همگی پذیرایی شایان در مقیاس آن روز می شدند و کاش صحنه ای از سفره بسیار گسترده در" پنج دری" و شادی و شور و شعف مردم به یادگار مانده بود تا برای نسل امروز این مفاهیم قصه پردازی جلوه نکند .

محمد دیدن و موسی شنیدن      شنیدن کی بود مانند دیدن

همه دیدار کنندگان نوروزی از آنچه به نام "دشت"گفته می شد و معمولا سکه های ۲ یا ۵ ریالی و به ندرت یک تومانی بود را از دست سید بزرگ قلعه دریافت می کردند و شادمان که سالی پربرکت در انتظارشان است پس از دیدار نوروزی هنگام ترک قلعه شاید این ابیات را زیر لب زمزمه می کردند

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی      از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است      که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

اما نوروز در ارسنجان آن سال ها رنگ و بوی دیگر داشت. نو شدن طبیعت دست مایه اصلی بود اما نشستن گل زیبای لبخند بر لبان معصوم کودکان همراه با نو شدن لباس آن ها و بزرگان جلوه دیگر به نوروز می داد. از شیرینی شهری و قنادی در ارسنجان خبری نبود. شیرینی شب عید قلعه از مدتی پیش از سفارش شیراز توسط مرحوم عمویم آسید احمد تهیه و ارسال می شد.
اما تخم مرع رنگی که وسیله شادی و بازی کودکانه بود به وفور در همه خانه ها یافت می شد. از پسته خبری نبود اما برخی از آجیل ها مانند "مجک"، چه جایگزین مناسبی بود. اگر اشتباه نکنم عیدی بچه ها کمتر پول بود بلکه همین آجیل ها بود که در دستمال های بزرگ، گاهی به کودکان هدیه می شد.
در این سال ها من در تهران تنها در منزل دوست نازنین آقای مهندس شیرازی شوق و شعف نوروز ارسنجان را حس می کنم. سفره پر برکت نوروزشان از انواع آجیل های خوش مزه و سالم ارسنجانی هر گز خالی نیست. چه حیف که در ارسنجان توجه قابل اعتنایی در نگهداری سنت پذیرایی با آجیل های نوروزی سنتی مشاهده ننمودم تا مثالی از دامنه البرز نیاورم؟ شاید من کمتر سعادت زیارت همشهریان با ذوق را در ایام نوروز در ارسنجان داشته ام.
در تمامی ایام نوروز چهره ها شاد و رفت و آمد به شدت محسوس بود که پیاده از این سو به آن سو به جهت دید و بازدید روانه بودند.
این مراسم به سیزده بدر ختم می شد که کوچ یک روزه همه اهالی شهر به باغ ها و بستان ها وکوه و جنگل بود. در این روز بیشتر الاغ ها و به ندرت اسب ها به کار گرفته می شدند تا فرش و سور و سات را از منزل به راه های نسبتا دور حمل کنند. در آن روز نیز از دید و بازدید کسی غافل نبود.
از میان جایگاه های سیزده بدر پیر با صفا، صفایی دیگر داشت. بخصوص گاهی نماز جماعت هم به امامت " حاج سید علی" صفای باطن را هم جلای ویژه می داد.
امید است همشهریان با فرهنگ، زیبایی دشت و دمن را به عنوان نعمت الهی پاس داشته و همه ما در مقابل خم شدن یا شکستن یک شاخک نورسته در باغ ،بوستان و جنگل به دست کودکان یا خدای نا کرده زیر چرخ های هیولای ماشین بزرگ و کوچک احساس مسئولیت نموده تا این شاخک های نورسته به درختان تنومندی تبدیل شده و زیبایی جنگل و کوه نه تنها حفظ بلکه دشت سبز دیارمان سرسبزتر گردد.
اما، تلخیصی از توصیف این بنا با زبان هنر منظوم توسط جناب پسردایی آسید مرتضی موسوی که مشوّق اصلی من در نگارش متن بود، بس شیرین تر می نماید. حرفی است بر آمده از دلی آگاه و پاک که لا جرم بر دل های پاک عزیزان ماوا خواهد گزید.

بنائی بس عظیم از سنگ و گل بود      بنا های دگر پیشش خجل بود
عمارت ها وسیع و دل نشین بود      حیاط دل گشا خود بهترین بود
فضائی خوش نشین باغی مصفا      به چاهی آب خوردن شد مهیا
در این قلعه گذشته بس حکایت      همه با شاد مانی بی شکایت
حیات من در اینجا گشت آغاز      به نام نامیش گشتم سر افراز
بزرگی داشت قلعه با کفایت      به فرمانش همه کرده اطاعت
نگهدار حریم و حرمتش بود      همی کوشا به حفظ شوکتش بود
اذان در گوش نوزادان همو گفت      نکو نامی بر او چون در همو سفت
به من نامی ز القاب علی داد      شفیعش هم اللهی آن علی باد

 

نتیجه گیری:
آنچه در مورد این خانه مردم گفته شد گر چه از جهاتی انصافا منحصر به فرد می نماید، امّا در مواردی بسیار در مقیاس های مناسب هر خانه دیگر در ارسنجان باید جستجو کرد. موارد مرتبط به این خانه را نظر به اطلاع به عنوان نمونه مورد توجه قرار دادم تا فضای اخلاقی و فرهنگی نیم قرن پیش شهر را بیان کرده باشم.
تخریب قلعه آمیرزا محمد ابراهیم را گسست از فرهنگ گذشته می دانم. همچنان که تخریب منزل ملای به تمام معنی شهر یعنی آیت اله آثاری را جبران ناپذیر می دانم.
لذا از ادراه میراث فرهنگی، شورای محترم شهرو شهرداری به جدّ درخواست دارم از صدور پروانه تخریب بناهایی با هویت معماری فرهنگی و تاریخی ممانعت به عمل آورند. بدیهی است از صعوبت کار هم بی اطلاع نیستم ولی به توانایی مسئولان و کمال خواهی آنان هم واثقم . قول خواجه شیرازرا هم این فرهیختگان بیشتر از من واقفند که:

" عروج بر فلک سروری به دشواری است "

تغییر کاربری این گونه ساختمانها به ویژه به صورت موزه یا باشگاه می تواند راه حل میانه باشد اگر قلعه افراسیاب خان امروز پابرجا است به امید آنکه در حفظ آن نهایت کوشش به عمل آید . بدین ترتیب به طریقی بس اولا تر حفظ دو نگین گوهری بی بدیل شهر "مسجد جامع و مدرسه سعیدیه" به عنوان کالبد فرهنگی , لزوم عنایت هر چه بیشتر همه مسئولان و توجه جدی همگان را می طلبد.
از مرد بزرگوار و پر ذوق یعنی " آقای حبیب رحیمی از نوادگان مرحوم سید هنرمند آسید جلال هاشمی" که خدمتشان نرسیده و کار هنرمندانه او را از نزدیک ندیده بلکه از زبان دوستان با کمال در مورد ایجاد موزه واره ای در منزل شخصی ایشان شنیده ام که انجمن ادبی خانه دوست هم هر شب جمعه در آن برگزار میگردد ، صمیمانه سپاس گزاری می نمایم به امید آنکه ابتکارهای این چنینی به عنوان ارزش فرهنگی و هنری در حدّ مقدور توسط دیگران هم به صورت های متنوع دیگر دنبال شود و مسئولان ذیربط نیز به هر نحو ممکن از چنین ابتکاراتی در جهت هویت بخشی شهری حمایت شایسته نمایند, تا به یاری خدا پایه و اساس موزه ای در خور یک شهر فرهنگی و دانشگاهی ایجاد گردد .
امیدوارم در تمام ادارات شهر حداقل با عکس و فهرست وار، خدمات مسئولین قبلی بدون تنگ نظری و کوته بینی شخصی ، طائفه ای ، جناحی و ... با نگاهی جویای هنر نصب گردیده باشد تا احترام به پیشینیان را به عنوان یک فرهنگ به فرزندانمان آموخته باشیم.

" در همه چیز هنر و عیب هست عیب مجو تا هنر آری بدست"

در ارسنجان دیروز، سازمانهای مردم نهاد فراوان یافت می شد منتهی بومی نه وارداتی، بدون انکه مردم ادعای روشن فکری داشته و یا منتظر شنیدن مفاهیمی وارداتی چون" NGO " باشند. بنا بر این امروز از روشنفکر خود این توقع را دارند که وی زحمت بیان چنین مفاهیمی را به زبان مردم کشیده و خدای ناکرده گاه این بیان را فاخر نشمرد. پس خود شناسی را در همه زمینه ها مد نظر قرار داده همزمان از خود پرستی به جدّ احتراز کنیم .

نظامی جام وصل آنگه کنی نوش      که با یادش کنی خود را فراموش
ای آینه جما ل شاهی که تویی      وی پرتوی انوار الهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست      از خود بطلب هر انچه خواهی که تویی

و یا سخن کوتاه "من عرفه نفسه فقد عرف ربه" .

آنچه عرض شد نافی بهره گیری از دست آورد دیگران نیست، هر گز، باید از غرور کاذب دوری جست و جوهر هر امر پسندیده ای را به کار گرفت، اما ازبکارگیری صورت بی محتوی هم دوری کنیم.

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد      آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

از سوی دیگر جزم اندیشی و دیگران را به حساب نیاوردن آفتی است که امیّد است هر گز جامعه ای به آن مبتلا نگردد.

نام آوران شهر، میراث معنوی شهرند و به هیچ خانواده، طایفه و محلی تعلق نداشته و جز برای شناسایی و معرفی آنان از وابستگی خانوادگی آنها نباید گفت در حالیکه با احترام هر چه بیشتر از این بزرگان بدون هیچ تعصبی باید یاد کنیم تا این شهر هم به برکت مفاخرش پاینده و جاوید بماند . مگر دکتر افشار آن مرد ادیب و حکیم در مورد شیراز نفرمود:

"تا از سخن سعدی و حافظ یاد است      شیراز هنوز زنده و آباد است"

پس تا از بزرگان عرفان، ادب، علم، حکمت و قرآن نویسان دیارمان نامی باقی است، ارسنجان هم باید زنده و آباد بماند.البته جلوه های زیبا ی هنری این بزرگان را جز از چشم گوهر شناسان نباید دید.

به لیلی بود جلوه هایی بسی      که جز چشم مجنون نبیند کسی

یا به قول حافظ:
یک نکته از این معنا گفتیم و همان باشد و عاقلان را اشارتی از شیخ اجل کافیست که :

ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست      مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست.

زنده ماندن ارسنجان به حفظ همه آیین های نیکو، جشن ها، با هم بودن ها و دل در گروی شادی غم و دیگران داشتن است. که مردم شهر همیشه در این مهم پیشگام بوده اند. امیدوارم این سنت حسنه را در ایام نوروز پیش رو نیز بخوبی بجا آورند.

در پایان باز با مدد حافظ شیرین سخن، آن حافظه فرهنگی ایران زمین که با نامش نه شیراز بلکه ایران زنده و پاینده است و پیامش ابدی و جهانی است،"با درود به شهرمان" خلوت گه پارسایی "، به پایان می برم

درودی چو نور دل پارسایان      بدان شمع خلوت گه پارسایی
این شرح بی نهایت کز زلف یار گفتند      حرفی است از هزاران کاندر حکایت آمد

 

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.
  • دیدگاهی وجود ندارد