A+ A A-

دوشنبه های ادبیات : سید محمد امین حسینی

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی
سید محمد امین حسینی
سید محمد امین حسینی

شاعر ! تو را زین خیل بی دردان، کسی نشناخت
تو مشکلی و هرگزت آسان، کسی نشناخت

کنج خرابت را بسی تسخر زدند اما
گنج تو را، ای خانه ی ویران کسی نشناخت

جسم تو را، تشریح کردند از برای هم
اما تو را ای روح سرگردان ! کسی نشناخت
حسین منزوی


با سلام که اسم خداست
عده ای از دوستان امین ، و عده ای دیگر محمد صدایم می کنند اما در شناسنامه ام این طور آمده : سید محمد امین حسینی ، دقیقا چند خط پایین تر در شناسنامه ام نوشته شده که متولد ۱۳۶۹ از شهرستان ارسنجان می باشم.
در شهر کویری یزد کارشناسی ارشد عمران _ گرایش مدیریت ساخت و پروژه خوانده ام. یزد شهریست که برایم همیشه پر از غربت بوده و این ترانه زاده ی این غربت است:

توی یه شهر غریبم
که پر از بغض کویره
خلوت و سکوت شبها
داره جونمو میگیره

همه کوچه ها رو گشتم
نه کسی ، نه آشنایی...
رو به تنهایی میشینم
به خودم میگم کجایی؟!

اینجا خورشید مهربون نیست !!
سایه هم دنبال سایه س
صندلی های توو کافه
پر هق هق و گلایه س

دل خستمو صدا کن
توی عزلتی کشنده
ای که مثل من غریبی
ای درخت بی پرنده

زیر سایه ی تو تنها
خنده هام همیشگی بود
سایه ی چشم نجیبت
واسم عین زندگی بود

چقد اینجا با تو بودم
واست عاشقانه گفتم
از ته دلم برا تو
غزل و ترانه گفتم
دل خستمو صدا کن
توی عزلتی کشنده
ای که مثل من غریبی
ای درخت بی پرنده
( سید محمد امین حسینی )

به صورت غیر حرفه ای از نوجوانی فعالیت های ادبی ام شروع شد .در دوران راهنمایی دفتری داشتم که دل نوشته هایی با رنگ سادگی و مهربانی در آن می نوشتم . دل نوشته هایی که گاهی پر از شور و هیجان و گاهی پر از اندوه یک پسر ۱۴ ساله بود. اغلب همکلاسی ها و دوستان با دید تمسخر به دل نوشته هایم نگاه میکردند و معلم های ادبیات هم که دستشان را می بوسم ولی به قول مرحوم سید حسن حسینی این طور بودند :
شاعري وارد دانشکده شد
دم در
ذوق خودش را به «نگهباني» داد!
بله ذوق....، شور و ذوق در ادبیات خیلی مهم است. اصلا ادبیات بدون شور و ذوق جز کسالت و رخوت چیز دیگری ندارد!!
پس بنابراین طبق گفته ی بالا از کتاب ادبیات فارسی ، از شعرهای خشک و بی روح دوران مدرسه بیزار بودم این مسئله باعث شده بود که هیچ گونه مطالعه ای در حوزه ادبیات و شعر نداشته باشم اصلا یکی از بزرگترین چالش های آن روزگار خوب برای من امتحان ادبیات بود... (آآآآآی خدا چه طور این شعر رو معنی کنم؟؟)
گذشت و گذشت تا اینکه یک روز در مهمانی کاغذی را دیدم که غزلی روی آن نوشته شده :

چادر شب را سرت کن همسفر تا هیچکس
روی ماهت را نبیند آخر اینجا هیچکس ...
مثل رودی راه افتادیم و نجوا می کنیم
زیر لب : ما عاشقیم و غیر دریا هیچکس ...
من تو را دارم همین کافی است ! دخترهای شهر
روزگاری عاشقم بودند و حالا هیچکس ...
آسمانها را به دنبال تو می گشتیم عشق
در زمین پیدا شدی ... جایی که حتی هیچ کس ...
زندگی کشف است ورنه سیبهایی سرخ تر
سالها از شاخه می افتاد اما هیچکس ...
کوله بارت را مهیا کن که فصل رفتن است
مرگ شوخی نیست می دانی که او با هیچکس ...
محمد حسین نعمتی

شاید ۱۰ بار این شعر را خواندم و هر بار بیشتر لذت میبردم از خوانش این شعر (بله شور و ذوق یعنی این...) چیزی که باعث تعجبم شده بود اسم حسین پسر عمه ام پایین این شعر بود. از حسین پرسیدم : این شعر شماست؟ گفت : آره امین جان...
بعد از گپ کوتاهی با حسین نعمتی به ادبیات امیدوار شدم . اینجا بود که شعله های شعر و ادبیات دردلم زبانه کشید... دقیقا همین جا بود...دقیقا اینجا بود که فهمیدم ادبیات می تواند زیبا باشد.
ممنون محمد حسین نعمتی عزیز... ممنون
مدتی بعد از طریق حسین نعمتی با سهند ابراهیمی و خانم زهرا رئیس السادات آشنا شدم . حالا خوشحال بودم که دوستانی را پیدا کردم که بدون اینکه مسخره ام کنند سراپا گوش می شوند و با اشتیاق نوشته هایم را می خوانند... راهنمایی ام می کنند...
ممنون سهند و خانم رئیس السادات که تحملم میکردید... ممنون
بعد از گذشت چندین هفته از آشنایی مان در دانشگاه باهنر شیراز قبول شدم و در دوران تحصیلی از طریق سهند عزیز با محسن رضوی دبیر انجمن ادبی رهیاد آشنا شدم. انجمنی که در باغ شاعران هر یکشنبه برگزار میشد. هرهفته بی صبرانه منتظر بودم تا یکشنبه از راه برسد ...یکشنبه هایی پر از شعر... پر از دوستی... یکشنبه هایی که برای من یاد آور خاطرات فراموش نشدنی ست. در این مدت دوستان شاعر خیلی خوبی مثل دکتر محمد حسین بهرامیان ، عبدالحمید رحمانیان ، فاطمه قائدی، رضا طبیب زاده ، زری قهار ترس ، رضا نیرو و... پیدا کردم.
ممنون محسن رضوی عزیز به خاطر یکشنبه ها...ممنون


بعد از اتمام درس فکر می کنم که سال ۸۸ بود تصمیم گرفتم دوباره انجمن ادبی ارسنجان را برپا کنم با پیگیری هایی که انجام دادم و با همت دوستان بالاخره توانستم شاعران ارسنجانی را دوباره در کمسیون امور بانوان دور هم جمع کنم و خدا را شکر تا به امروز انجمن ادبی ارسنجان به همت محمد جواد نعمت اللهی ( دبیر کنونی انجمن ) ، الهیار خادمیان ، زهرا نعمتی ، اکبر اسکندری ، جعفر زارع ، سید حسام حسینی ، علیرضا نعمت اللهی و جوان هایی مثل کیانوش شریفی و مجتبی فدوی که الحق و النصاف دارند برای انجمن زحمت می کشند برپاست و وضعیت خوبی هم دارد.
یکشنبه ها ساعت ۱۶ تا ۱۸ در آزمایشگاه دبیرستان شهید علیرضا اسکندری جلسات هفتگی برگزار می شود.
سه شنبه ها در همین ساعت و مکان کارگاه شعربرگزار می شود که اقای سید حسام حسینی (در بخش عروض ، وزن ، قافیه و آرایه ها ) و مجتبی فدوی حسینی (در بخش شعر معاصر و سپید ) زحمت این کارگاه ادبی را می کشند. ( کاملا رایگان... وبدون هیچ چشم داشتی... البته من مخالفم!!)

راستی یادم رفت از شهرستان ادب بگویم موسسه ای که دریچه ای دیگر از شعر را به رویم گشود فکر میکنم در سال ۹۰ بود که به نخستین دوره ی آموزشی شاعران جوان کشور زیر نظر موسسه شهرستان ادب دعوت شدم .
خیلی خوشحال بودم و باورش هم برایم سخت بود که از نزدیک علی محمد مودب ، محمد علی بهمنی ، دکتر اسماعیل امینی ، سعید بیابانکی ، زهیر توکلی ، ناصر فیض ، میلاد عرفان پور ، بیژن ارژن ، علی داوودی ، حامد عسکری ، محمد کاظم کاظمی ، دکتر سنگری ،محمد سعید میرزایی و ... را دارم میبینم.
از طرف خودم وهمه ی بچه های انجمن از محمد حسین نعمتی عزیز به خاطر زحمات و تلاشی که در این موسسه برای شهرستان ارسنجان و انجمن ادبی می کشد ، تشکر کنم .

محمد حسین نعمتی ممنون که هوای انجمن ادبی ارسنجان را داری...ممنون

اگر اجازه بدهید در پایان از مسئولین ، از بزرگان و از خیرین شهر ارسنجان کمی هم گلایه کنم:

به راستی در طول این سال ها چه فعالیت هایی و چه برنامه هایی برای ارتقای سطح فرهنگی و هنری شهرستان داشته اند؟
چرا شهرستانی مثل ارسنجان که سابقه و پیشینه ی زیادی در فرهنگ و هنر دارد هنوز کتابخانه ی جامع و مدرنی ندارد؟ هنوز موزه و نگارخانه ندارد؟
چرا هنوز یک کتاب فروشی در سطح شهر وجود ندارد؟
چرا هنوز مکانی ثابت برای فعالیت های هنری و فرهنگی در ارسنجان نیست؟
چرا مجله ای که آقای نعمتی مدت ها برایش زحمت می کشید به خاطر مشکلات مالی باید متوقف شود؟
چرا یک جوان شهرستانی باید قیصر امین پور، حسین منزوی ، شاملو ، سعید بیابانکی و... در سن ۲۰ سالگی بشناسد؟
چرا برای گذاشتن یک برنامه ی فرهنگی ساده اینقدر باید محتاج پول باشیم؟

و هزاران چرای دیگر...
باور کنید اجر فعالیت ها و برنامه های فرهنگی نزد خدای متعال کم نیست !!
امید وارم که باور کنید...

و اما شعر :
درست پاییز ۹۱ بود که بعد ازیک عصرشعر دوستانه و خوب از حافظیه خارج شدم تلفیق هوای بارانی و پاییزی شیراز مثل همیشه مجابم کرد که چترم را ببندم و در زیر باران قدم بزنم در نیمه های راه ناخوداگاه شروع به نوشتن این غزل کردم :

ای کاش میشد ناگهان طوفان بگیرد

تا عشق مرده در رگم جریان بگیرد

دریا اگر اغوش گرم ات بسته باشد

این رود سرکش را که از طغیان بگیرد؟؟؟

پاییز را محکم در اغوشم گرفتم

شاید دوباره خاطراتت جان بگیرد!!

شاید دوباره ابرها ما را بفهمند

از حافظیه تا ارم باران بگیرد...

بی تو تمام خواب ها کابوس محض است

بگذار این اشفتگی پایان بگیرد!

سید محمد امین حسینی

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.
  • با عرض سلام و ادب فقط همین یک جمله را بگم و بس که امین تو فوق العاده ای

  • سید چان تو عزیزی و شعرهات برای ما عزیز تر!!!

  • سلام
    ممنون مهدی جان شما خودتون هم عزیز و دوست داشتنی هستنید

  • مهمان - علیرضا نعمت الهی

    سید محمد امین حسینی شاعر جوان و پر انرژی شهرمان، بابت همه ی خوبی هایش قابل ستایش هستند، موفقیت ایشان را آرزومند هستم.
    در

  • سلام جناب نعمت اللهی نویسنده ی خوب و دوست داشتنی ارسنجان ممنون از لطف و محبت شما
    ان شاالله امسال شاهد چاپ مجموعه شما باشیم موفق و پیروز باشی

  • با عرض سلام و احترام
    امین جان شما جوانی شایسته و شاعری خوش ذوق وبا انرژی هستید که می توانید پله‌ها ی ترقی را طی کنید اشعارتان سرشار از احساس وترانه هایتان دل انگیز است. ذوق هنری شما ریشه در ادبیات این خطه از سرزمین ادبی دارد زحمات شما در انجمن شعر ارسنجان و گروه شاعران جوان مثال زدنی است. آینده ای سرشار از موفقیت و رسیدن به قله های پیشرفت را برایتان آرزومند م.

  • سلام جناب حسینی عزیز ممنونم از لطف شما، ممنون از این که همیشه هوای انجمن ادبی را داشته اید و بدون هیچ چشم داشتی کارگاه های ادبی را برگزار می کنید.
    باز هم ممنونم از شما

  • سلام.همواره شاد و سرافراز باشید.

  • سلام ، متشکرم جناب رحیمی

  • سلام و درود
    امین جان حسینی ما یا همان سید محمد امین حسینی شناسنامه اش جوانی است پویا ،خلاق ،مودب و البته دوست داشتنی .تلاش و استعداددش در شعر و ادبیات ستودنی است . برعکس خیلی ها و مانند افرادی که در این نوشته از آنها یاد کرده هدفش فقط و فقط رشد ادبیات و شعر در ارسنجان است و من و دیگران نیز شاهد تلاشهای بیدریغش در این راه بوده و هستیم.امین عزیز از اظهار لطفی که به بنده داشتی سپاسگذارم و خوشحالم از اینکه سهمی هرچند اندک در مسیر شاعرانه ای که میپیمایی داشته ام و خرسند تر از آنم که همچون شعر در رشته تحصیلی خودت نیز موفق و نمونه ای.شهرمان ارسنجان جوانان با استعدادی در همه زمینه ها و بخصوص شعر و ادبیات دارد که امید است با توجه بیشتر مسئولین و بزرگان شهر و کنترل جریانهای انحرافی به سر منزل مقصود برسد ان شا ا...
    با آرزوی سربلندی ارسنجان و ارسنجانی
    یا حق

نمایش دیدگاه‌های بیشتر