A+ A A-

همراه با گروه سارنگ

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی

گروه سارنگ۱ در پرده عشّاق، شوری به پا کرد. شوری طرب انگیز، آغاز هنرنمایی با بداهه نوازی و قطعه ی سرانداز و درآمد آواز، « بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم / همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم». گوشه داد، داد درون دلها را خموشانه برانگیخت.



«شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم/ شدم آن عاشق دیوانه که بودم» درآمد فرود چشم سر را به دامن خیره کرده بود. « شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم/ شدم آن عاشق دیوانه که بودم»
تصنیف در خیال، خیال را به پرواز درآورد. « آمده ام که سر نهم / عشق تو را به سر نهم » و دف زن و سنتور زن هنرمند، دلها را جانی تازه بخشیدند و با ورود به اجرای گوشه فِیلی و ادامه ی دیلمان، خاطره ی جنگل های سبز و خرم و درختان تناور منطقه ی دیلمان گیلان که پرندگان خوش نوا، آزادانه، گوشه هایی از موسیقی را به اجرا در می آورند؛ زنده کرد. آوازخوان باز گذری کرد و فرود آمد، و قطعه ی فریبا را، دف زن با سنتور نواز، فریبانه هنرمندان و علاقه مندان به هنر را به گوشه ی دیگر کشاندند. و در ادامه، با تصنیف « افسون سخن» همگان به وجد آمدند.

« تو می گفتی وفادارم / محبت را خریدارم/ ولی دیدم نبودی/
توگفتی آن حبیبم من/ که بر دردت طبیبم من / ولی دردم فزودی /
تو می گفتی که روز و شب / بود نام توأم بر لب/ ز عشقت بی شکیبم/
دلم دیدم نمی جویی / به لب هرگز نمی گویی / به جز نام رقیبم /
من از بی خبری / ز ناز و دلستانی تو / شدم فتنه بر آن محبت زبانی تو/
غم خود به فسون / در دلم من چو بنشاندی / زدی بر دل من آتش و در خون بنشاندی/
گرچه ای پری ز دوریت بی قرار و بی شکیبم/ برکنم دل از تو بس بود هرچه داده ای فریبم/
من تأمل جفای تو بیش از این نمی توانم/ گر فرشته ای دگر تو را از حریم دل برانم/
 اما این بار دف و سنتور، غم انگیزی «خزان» را در گوشه  عشّاق ، حلقه آویز پرده گوش عشّاق نمودند.
«با تو گفتم حذر از عشق ندانم / سفر از پیش تو هرگز نتوانم / باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم / تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم/ حذر از عشق ندانم، نتوانم» فرود به شور، شوری دیگر در دل افکند. « باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم / تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم» و درآمد ابوعطا، بخشش دیگری بود. « حذر از عشق ندانم، نتوانم» و چهار مضراب ابوعطا همراه با تنبک و سنتور سُل نواخته شد و با فرود ابوعطا « تا به دام تو بیفتم، همه جا گشتم و گشتم / حذر از عشق ندانم، نتوانم» فرود آمد.
تصنیف بهار دلکش، دلها را به سوی بهار کشاند. « بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد/ از آن که دلبر دمی به فکر ما نباشد / در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن/ که جنگ و کین با من حزین روا نباشد/ صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده می گفت/ نازنینان را، مه جبینان را، وفا نباشد/ اگر که با این دل حزین تو عهد و بستی/ حبیب من، با رقیب من، چرا نشستی؟ / چرا دلم را عزیز من، از کینه خستی؟ / بیا در برم از وفا یک شب ای مه نخشب / تازه کن عهدی که برشکستی»
پایان بخش این محفل زیبای هنری تصنیف زیبای صفای اصفهانی بود.

دل بـردی از مـن بـه یغما ای ترک غارتگر مـن          دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد          رفتـی چــو تیـر کمـان شـد از بـار غم پیــکر مـن
بــار غــم عشـق او را گـردون نیــارد تحمــل           چــون مــی توانـد کشیدن ایــن پیکر لاغـر مــن
مـی ســوزم از اشتیاقت در آتشـم از فــراغـت            کانــون مــن، سینه مــن، سـودای مـن، آذر مـن
اوّل دلــم را «صــفا» داد آئینـه ام را جـلا داد              آخــر بــه بــاد فنا داد، عشـق تــو خاکستر من

 

Anjoman Arsanjan SarangGroup 01از راست : ۱-محمود اسکندری ۲- محمد اسکندری ۳- جلال قشلاقی ۴- عبدالرضا اسکندری

محمود اسکندری
آوازخوان این گروه آقای محمود اسکندری است که با صدای دلنشین، قطعات و گوشه های اشاره شده را خواند. وی در سال ۱۳۵۵ در خیابان پروین اعتصامی ارسنجان پلک از هم گشود. در دوارن تحصیل در دبیرستان شهید علیرضا اسکندری، دوستانش در سرما در کنار دیوار سنگی دبیرستان و در گرما در زیر سایه درختان کاج به گردش جمع می شدند و آهسته اشعار و تصنیف هایی را برایشان می خواند. ذوق و علاقه اش به هنر موسیقی او را به کلاس آواز دعوت کرد. از سال ۷۲ در کلاس آواز استادان شیرازی، آقایان استاد پیرایی، روزی طلب شرکت کرد. مدّتی هر هفته به تهران می رفت و نزد استادان ردیف خوان، محمد ابراهیم ذوالقدر و نوربخش گوشه های آواز ایرانی را آموخت. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که آواز خوان ما در آغاز نوجوانی به علّت تعصّب خانوادگی نسبت به این هنر اصیل ایرانی، پنهانی به شیراز می رفت تا از قافله داران هنر موسیقی عقب نماند.

محمد اسکندری
هنرمند جوان، محمد اسکندری در سال ۱۳۶۷ در یکی از خانه های شمالی شهر ارسنجان در نزدیکی باغ های با طراوت آن روزگار پا به دنیایی پر مخاطره نهاد. او نیز چون دوستان هنرمندش، در دبیرستان شهید اسکندری نشو و نما یافت و در سال آخر تحصیل با نواختن سنتور در برابر نگاه دبیران و دانش آموزان، خود را نشان داد. از سال ۱۳۷۹ از محضر اساتید سنتور، آقایان غلامرضا صلاحی و مسعود شناسا که در شیراز بودند بهره جست. سپس برای تکمیل نواختن سنتور هر هفته به تهران سفر کرد و از محضر بزرگانی چون استاد مجید کیانی و علی بهرامی فرد استفاده کرد. موسیقی کودک (کارل اُرف) را که در میان مردم به موسیقی (اُرف) مشهور است، نزد کریم ده بزرگی آموخت. وی در قیر و کارزین، آباده طشک و ارسنجان مشغول تدریس سنتور است و چندین اجرا در شیراز، قیر و کارزین، ارسنجان و آباده طشک داشته است.

 

عبدالرضا اسکندری
عبدالرضا اسکندری در سال ۱۳۵۵ در ارسنجان چشم گشود. همیشه بر لبانش تبسم است. در کلاس چهارم ابتدایی هنر موسیقی در وجودش رخنه کرد؛ امّا فعالیت حرفه ای را از سال ۱۳۷۴ آغاز کرد و نزد آقای مینوس صداقت کیش و علیرضا کواری به آموختن تنبک مشغول شد و برای تکمیل این ساز هر هفته به تهران سفر کرد و از محضر بهمن رجبی نهایت استفاده را نمود و اکنون نواختن تنبک را به سبک استادش ادامه می دهد. وی آموخش دف را نزد علیرضا کواری فرا گرفت.

 

جلال قشلاقی
هنرمند دیگر جلال قشلاقی است که از رخسارش طراوت قشلاق و ییلاق می بارد. جوانی آرام و بی ادعا. سال ۱۳۶۲ تولد یافت. فعالیتش در موسیقی و نمایش از سال ۱۳۸۷ آغاز شد. سنتور را نزد محمد رضا اسکندری، رضا ستایش و مسعود شناسا آموخت. آموزش تنبک را نزد محمد کریم ابراهیمی و آموزش دف را از عبدالرضا اسکندری و غلامرضا گرگین آموخت و اکنون در حال یاد گرفتن کمانچه نزد عباس سرافراز است. آهنگ سازی تئاتر و هم نوازی را در گروه های مختلف تجربه کرده و در شهرهای ارسنجان، استهبان، بوانات و شیراز اجراهای موفقی داشته است. هم اینک در شهرستان بوانات مشغول تدریس سنتور است.
هنرمندان دیگری از ارسنجان در رشته موسیقی کار می کنند که جای نامشان در این مقال خالی است. امید است که آنها نیز اجازه دهند تا در جای دیگر معرفی شوند.
این محفل هنری، در روز سه شنبه ۲۶ /۳ /۱۳۹۴ با همت گروه سارنگ و با حضور گسترده هنردوستان و هنرمندان در تالار اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی برپا گشت.
اکبر اسکندری
۲۷/۳/۱۳۹۴

Anjoman Arsanjan SarangGroup 19

از راست: ۱- علی اسکندری (نوازنده گیتار) ۲- اسدالله رضایی (رئیس شورای شهر) ۳- اکبر اسکندری (نگارنده) ۴- محمود اسکندری (آواز) ۵- محمد اسکندری (سنتور)

۶- جلال قشلاقی (سنتور) ۷- عبدالرضا اسکندری (تنبک و دف) ۸- سید حمید رضا موسوی (خواننده پاپ)

 

از هنرمندان عکاس و دیگر دوستان که ما را در اجرای بهتر این برنامه یاری فرمودند و همچنین از آقای دادوند، رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان ارسنجان و هنرمند ارجمند آقای جاویدی و آقای روستا که همیشه همراه هنردوستان و هنرمندان هستند، صمیمانه تشکر می کنیم.

 

پی نوشت:

۱- سازی است چون کمانچه که با کمان کشند. دهخدا، جلد ۲۸، ص ۷۲
مرغی کوچک و سیاه، سارنگ (سارنج)، فرهنگ نفیسی، جلد سوم، ص ۱۸۱۵.

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.
  • درود به استاد عزیزم جناب اسکندری و هنرمندان گروه سارنگ

  • بنازم به غیرت مردانه شما که در این شرایط و اوضاع، لحظه ای شادی و خوشی رو به ما هدیه میدید.

  • مهمان - رضاخورشید

    باسلام وعرض ادب خدمت تک، تک دوستان وسروران گلم بنده حقیرهم ب نوبه خودم اول اینکه ب مردم شهر ارسنجان تبریک میگم بابته داشتن چنین هنرمندانی ازجمله جناب آقایی جلال قشلایه عزیزوامیدوارم ک مردم فهیم ارسنجان هم قدرهنرمندان خوب شهرشون روبدونن واستفاده ببرن دوم تشکر فراوان دارم ازگروه سارنگ ک زحمات فراوانی کشیدن آرزوی موفقیت بیشتربرای تک ب تک هنرمندان بدرود

  • مهمان - عبدالنبی اسکندری

    با درود فراوان به دوستان عزیزم که هر یک زیبانواز و خوش نوا سرود شوق و سرمستی سر دادند و هوای شهر زیبایم ارسنجان را مترنم به ترانه های طرب انگیز نمودند . هر چند بخت یاری نکرد تا بتوانم شخصا در مجلس حضور یابم و از اجرای زیبایشان لذت ببرم اما با جمع دوستان گروه سارنگ شبی فیلمهای ضبط شده شان را دیدم و آن هم از عمر شبی بود که حالی کردم .خلاقیت این گروه برایم ستودنی بود . برای فرد فردشان آرزوی توفیق دارم . و اما معلم و استاد گرامی جناب آقای اکبر اسکندری که سالهاریزه خوار خوان گسترده علم و سخنوری ایشان و همسر محترمشان سرکار خانم نسرین اسکندری نویسنده و استاد برجسته ادبیات بودم و آرزو مندم که سالیان سال خنکای سایه وجودشان بر سر علم و ادب مردمان شهرم مستدام بادا. آمین

  • با سلام
    ضمن تشکر از استاد عزیز جناب آقای اکبر اسکندری که خود نیز از هنرمندان این شهر میباشند و حق آموزگاری به گردن ما دارند.با دیدن این تصاویر خاطرات زنده شد .
    تشکیل چنین مراسم هایی که در عین سادگی از زیبایی خاصی نیز برخوردار است کمک شایانی به نشاط و شادابی جامعه میکند .مطمئنا هنرمندان این مجلس سختیهای بسیار زیادی کشیده اند تا این هنر زیبا را به مردم خوب شهرمان ارائه بدارند.خدا قوت به دوستان هنرمندم خصوصا عبدالرضا خان اسکندری

  • مهمان - ناشناس

    با سلام. اقای رضایی رییس شورای شهر نیست. رییس و سخنگوی شورای شهر در حال حاضر آقای محمد جعفر اسکندری است. اقای رضایی عضو عادی شوراست.

  • مهمان - barzgar

    عالی بود
    تبریک و خسته نباشید