A+ A A-

معرفی سید حسن حسینی ارسنجانی داستان نویس و کاندیدای جایزه ادبی جلال آل احمد

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی
سید حسن حسینی ارسنجانی داستان نویس و کاندیدای جایزه ادبی جلال آل احمد
سید حسن حسینی ارسنجانی داستان نویس و کاندیدای جایزه ادبی جلال آل احمد

با خبر شدیم سید حسن حسینی تا مرحله نهایی برنده شدن جایزه جلال آل احمد که معتبرترین جایزه در زمینه داستان نویسی است پیش رفته و این افتخار کمی نیست و طبق معمول ما ارسنجانیها از این اتفاق فرخنده بی خبر.

در آخرین جلسه هیئت موسس انجمن دانش آموختگان ارسنجان شاعر عزیز و برجسته شهرمان آقای محمد حسین نعمتی دو جلد از آخرین کتابهای داستان سید حسن حسینی را آورد و معرفی نمود. با خبر شدیم سید حسن حسینی تا مرحله نهایی برنده شدن جایزه جلال آل احمد که معتبرترین جایزه در زمینه داستان نویسی است پیش رفته و این افتخار کمی نیست و طبق معمول ما ارسنجانیها از این اتفاق فرخنده بی خبر.
با ایشان تماس گرفتیم و مطالب زیر را در رابطه با زندگینامه ایشان و کتابهای منتشر شده ایشان دریافت کردیم.
انجمن دانش آموختگان ارسنجان ضمن تبریک به ایشان و تمامی ارسنجانیها بابت داشتن چنین هنرمند چیره دستی مطالب زیر را به شما تقدیم می دارد و از تمامی عزیزان تقاضا دارد افراد موفق شهرستان را جهت معرفی به تمامی دوستان از طریق وب سایت انجمن معرفی نمایند.

زندگینامه سید حسن حسینی ارسنجانی به قلم خودش
 چهارساله بودم که پدرم دوطرف نوک مدادی را به روش قلم نی تراشید ، الفبایی برایم نوشت و ازم خواست تا از روی ان تمرین کنم . و من که به دقت به حرکت دست هایش نگاه کرده بودم . اولین موفقیت زندگی ام را رقم زدم و مورد تشویق این و آن واقع شدم . یک سال بعد، پدرم عمرش را به شما بخشید و بار سنگین زندگی را به دوش مادرم نهاد . از آن پس ، بی بی و خاله ها ، شب ها و به نوبت به خانه مان می آمدند و برای این که غم از دست دادن پدر را فراموش کنم ، تا دیر وقت برایم قصه می گفتند . قصه هایشان که تکراری شد ، به سراغ پیرزنی که دختر دائی پدرم بود و ما عمه صدایش می کردیم رفتم و تمام داستان هایی که حفظش بود را بارها گوش گرفتم .
پس از فوت پدر ، حقیررا با شناسنامه ای جعلی و به صورت مُستمع آزاد به کلاس اوّل ابتدایی فرستادند ، ابتدا اهمیتی به درس و مشق نمی دادم و غافل از این که مدادم ازنوع B است ، سر تا پای دفتر مشقم را سیاه می کردم و تحویل معلم ام می دادم . تا این که  یکروز یکی از همکلاسی هایم به نام« عبد الحسین قراجه» که پدرش رئیس اداره پُست بود « مدادکاپ » ( مدادی بود که بنفش می نوشت . »  جایزه گرفت و من را بر آن داشت تا نوک قلم ام را به روشی که ازمرحوم  پدرم آموخته بودم ، بتراشم و یک بار ازروی درس چراغ و چراغ برق بنویسم و به مدرسه ببرم تا مدادکاپی چایزه بگیرم . آن زمان آقای آوخ که ازاهالی جهرم بود ، تدریس کلاس اول را به عهده داشت . وقتی مشق زیبا و تمیزم را دید ، با مشق های چپ اندر قیچی و کثیف روز های قبلم مقایسه کرد ، پوز خندی زد وگفت :« اینو کی واسه ات نوشته سید ؟...» و من بلافاصله و با سر بلندی پاسخ دادم :« خودم نوشتم آقا .» که چهره اش در هم رفت ، دفتر مشقم را با لا گرفت و روبه بچه های کلاس گفت :« به این دوتا نگاه کنید ، این مشق دیروزشه و این هم مال امروز ، حالا کلاهتون رو قاضی کنین و بگین اینو خودش نوشته ؟» که همه زدند زیر خنده و یک صدا فریاد زدند «  نه آقا ، تقلبی کرده .» و من که ازخجالت آب می شدم ،به قسم متوسل شدم و گفتم :« آقا به خدا خودم نوشتم.» که کشیده ای تحویلم داد و خشمگین گفت :« دروغ نگو اولاد پیغمبر ، اینو باباتم نمی تونه بنویسه .» اما من که آدم سمجی بودم وحسابی به رگ غیرتم خورده بود ، بدون اجازه پای تخته سیاه رفتم ، قطعه گچی برداشتم و با پهنای آن کلمۀ « چراغ » را نوشتم و به همه شان ثابت کردم که خودم نوشته ام . که آه از نهاد آقای آوخ بلند شد و از زورِشرمندگی توی خودش مچاله شد . بنده خدا ، زیر بغلم را گرفت  روی میز واداشت و ازم خواست تا کشیده اش را تلافی کنم که قبول نکردم ، دستم را گرفت تا به صورت خودش بکوبد که دستم را عقب کشیدم و حاضر به جسارت نشدم . آخر سر ، تختۀکوچک و سبک کلاس که از جنس تخته سه لایی بود را پاک کرد و ازم خواست تا درس چراغ و چراغ برق را روی آن بنویسم . پس از پایان کار ، تابلو را برداشت ،کلاس به کلاس گرداند ، به معلم و دانش آموز نشان داد و گفت :« اینو آقوی حسینی نوشته ، تشویقش کنید .»  پس از آن هم وارد دفتر مدرسه شد ، خط زیبایم را به آقای « موسی زاده » که آن زمان مدیر مدرسه مان بود ، نشان داد و ازش خواست جایزه ام بدهد که آن بنده خدا هم نامردی نکرد ،دست در کشو میزش برد ، مداد کاپ و مداد قرمزی از آن بیرون آورد و با احترام کف دستم گذاشت . از آن پس خطاط مدرسه شدم و به رغم نبودن مربی قابل و رسم المشق به درد بخور، به سختی به تمرین کردم و خودم را تا مرحلۀ عالی خوشنویسی رساندم . کلاس هفتم  هم عکس شاه مخلوع را کشیدم و کشیدۀ دوم را دریافت نمودم .
سومین کاری که انجام دادم سرودن شعر بود که آن هم ابتدا مورد قبول دبیر ارجمندم جناب آسید احمد موسوی واقع نشد اما پس از سرودن چند بیتِ جدید ، ازم قبول کردند و حسابی تشویقم نمودند .  
هنوز، لذت داستان «کره اسب سیاه »، « دختر شاه پریان» ، ماه پیشونی و...  در ذائقه ام بود که پسر عمویم (حجت الاسلام سید محمد حسینی) مجموعۀ « دریای گوهر» که گزیده ای از بهترین داستان های ایران و جهان بود و توسط مرحوم دکتر مهدی حمیدی گرد آوری شده بود را به خانه مان آورد و عشق کتاب را در دلم کاشت . از آن پس در به در به دنبال کتاب می گشتم تا این که به سراغ دوست و همکلاس عزیزم (جناب آقای مهندس ) مجید معظم رفتم و ازش خواستم تاکتاب هایشان را در اختیارم بگذارد که ایشان گفت :« این کتاب ها متعلق به برادرم محمد مهدی هست و من اجازه ندارم آن هارا به کسی بدهم .:» اما من ، باسماجت راضی اش کردم که جمعه ها روی سکوی جلو خانه شان بنشینم تک تک کتاب ها که بیشترشان کتاب های طلایی ای از قبیل «کدو قلقله زن » ،« آلیس درسرزمین عجایب » و غیره بود را مطالعه کنم و تحویلش بدهم .
آن زمان ، ارسنجان تاکلاس نهم بیشتر نداشت و ما مجبور بودیم برای ادمۀ تحصیل به شیراز عزیمت کنیم و من که از اوضاع مالی خوبی برخوردار نبودم ، مجبوربودم روز ها کار بکنم و شب ها به مدرسه بروم و همین امر هم باعث شد تا درزمینه های گچکاری ، نقاشی ساختمان ، تز ئینات ساختمان نظیر چسباندن کاغذ دیواری ، موکت ، کفپوش ، پرسیانا ، آکوستیک و غیرو استاد شوم . تابستان ها روز ها کارمی کردم و شب ها با کرایه کردن کتاب ، به مطالعه می پرداختم . اوایل رمان های پلیسی « میکی اسپیلین » را مطالعه می کردم اما رفته رفته سمت رمان های استخوان داری نظیر پاپیون ، اولیور تویست ، بی نوایان ، جنگ و صلح و... گرایش پیدا کردم . در سال 1354 هم دیپلم گرفته به سر بازی رفتم . باشروع انقلاب اسلامی دوباره به سراغ هنررفتم و با نوشتن پارچه ، پوستر، کشیدن عکس امام و شهدا ، و همچنین فعالیت درزمینۀ تئاتر در خد مت انقلاب بودم . پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی در جبهه ها خد مت می کردم تا این که جنگ به پایان رسید و من که در آموزش و پرورش و دانشگاه آزاد اسلامی به خد مت مشغول بودم ، به فکر احیاء هنر هایی نظیر خوشنویسی ، نقاشی ، و سعر در ارسنجان پرداخته اقدام به تشکیل انجمن شعر نمودم . تا این که به کمک پسر عمویم ( دکتر سید احمد حسینی ) که آن زمان معاون هنری وزارت ارشاد بود و با همیاری استاد فقید و ارجمندم مرحوم «دکتر محمد حسین اسکندری » و « آقای رسول اسکندری» که مسئول وقت کتابخانه بودند ، مرحوم «استاد حمید دیرین» رئیس انجمن خوشنویسان شیراز را به ارسنجان آورده اقدام به تشکیل کلاس آموزش خوشنویسی نمودیم . در آن زمان بود که ایشان ( استاد دیرین ) از حقیر خواستند تا در یکی از زمینه های هنری فعالیت نمایم و بقیه را رها کنم . که اطاعت کردم و پس از ماه ها فکر و اندیشه پیرامون آن قضیه ، به داستان نویسی که نیاز مبرم انقلاب هم بود ، رو آوردم .
 اوایل داستان هایم مورد قبول نویسندگانِ هم استانی ام واقع نمی شد و با نوشتن جمله هایی نظیر « به درد نمی خورد »، « کلیشه ای است» و از این قبیل مطالب ، دست رَدّ به سینه ام می زدند تا این که  از طریق پسر دائی عزیز و شاعرم« آسید محمد هادی حسینی » با نویسنده و منتقد چیره دستی به نام « حمید اکبر پور» که از مردان مخلص و دوست داشتنی روستای چاورزِ شهرستان لامرد بود ، آشنا شدم . اولین رمانی که از فیلتر ایشان گذشت ،« مبصر کلای هشتم» نام داشت که « رتبۀ برتر جشنوارۀ داستان انقلاب» را به خود اختصاص داد و مسیر حرکتم  را برای رسیدن به قله های مرتفع تر و گرفتن جوایز ارزنده تر هموار نمود .
محرومیت نداشتن معلم با عث شد تا به فکر دانش اموزن هم شهری ام افتاده ، اقدام تشکیل شب شعر ، انجمن شعر و راه اندازی کلاس های خوشنویسی  ، نقاشی و تئاترنمایم . پس از سال ها مطالعه وتحقیق اولین کتاب کودک را به نام عقاب تنبل به چاپ رساندم که مورد پسندم واقع نشد و سال هاست در گوشه ی انباری خاک می خورد . دومین کار کودکم به نام « در آرزوی پر واز » را نیز خودم به چاپ رساندم که بحمدو لله مورد توجه اهل قلم واقع شد و در سال 1383 یکی از برگزیده های شورای کتاب کودک شد ، پس از ان دو کتاب کودک دیگر به نام های « آدم آهنی » و « کی گردوی با با را چید» م توسط نشر شاهد و لوح منتشر شد . پس از ان به سراغ رمان رفتم ، اولین رمانم به نام « مبصر کلاس هشتم » رتبه ی بر تر سومین جشنواره داستان انقلاب  را به خود اختصاص داد و در سال 1391 نیز نامزد جایزه ی بزرگ جلال ال احمد شد . این رمان به همت حوزه اندیشه هنری وتوسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است . دومین رمانم « زندانی کوچک » نام دارد که جایزه ی اوّل چهارمین جشنواره ی داستان انقلاب را به خود اختصاص داده است و توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است . سومین رمانم به نام « زغال سرخ » نیز نامزد پنجمین جشنواره داستان انقلاب شد اما به دلیل اعمال تحریم ها ومشکلات اقتصادی کشور از دریافت جایزه محروم ماند . این کتاب نیز با انتشارات شهرستان ادب قرار داد بسته ام و از قرار معلوم زیرچاپ است . هشتمین کتابی  که به تمام رسانده ام ، باز نویسی خاطرات یکی از جانبازان اقلید به نام حاج احمد مسعودی می باشد که « چفیه های زخمی » نام دارد و توسط حوزه اندیشه هنری دردست ویراستاری است . درحال حاضر نیز کار های نیمه تمامی به نام های « مروارید سرخ » سفرنامه « مجموعه داستان کوتاه جوجه ی شب عید» ، » ، « مجموعه داستان کوتاه موش موجی » و رمان های « ردیف 49 » ، « کلاس هفتمی ها» ، « چپو » ، « آقای مدیر » و...را دردست دارم که اگر عمری باقی ماند ، به اتمام خواهم رساند و به مردم خوب کشورم تقدیم خواهم نمود .

سوابق کاری  .
1-    عضو انجمن اهل قلم خانه کتاب
2-    عضو هیئت تحریریه و نویسنده فصلنامه  پیام ارسنجان
3-    تدریس دروسی نظیر قصه گویی ونمایش خلاق ، سرودهای خاص و بازی های کودکانه  و... در دانشگاه
4-    موسس و رئیس انجمن شعر اداره ارشاد شهرستان ارسنجان
5-    رئیس دفتر فرهنگ و مسئول فوق برنامه دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان  

آثار وافتخارات سید حسن حسینی ارسنجانی  
الف : رمان های چاپ شده
1-    رمان مبصر کلاس هشتم / ناشر : انتشارات سوره مهر / سال انتشار1391/  جوایز : رتبه بر تر سومین جشنواره داستان انقلاب  و نامزد جایزه بزرگ جلال آل احمد .
2-    رمان زندانی کوچک / ناشر: شهرستان ادب / سال انتشار  1390/ جایزه : رتبه ، برگزیدۀ اوّل چهارمین جشنواره داستان انقلاب .
3-    رمان زغال سرخ / ناشر: شهرستان ادب / سال انتشار 1393 / جایزه : نامزد پنجمین جشنواره داستان انقلاب .
ب : کتاب های در دست چاپ
1-    چفیه های زخمی  - ناشر سوره مهر
2-    سفر نامه مر مرۀ آبی – ناشرر سوره مهر
ج :داستان کوتاه
مجموعه داستان «اِشنوگِل» (یک دست هم صدا دارد –) ناشر شهرستان ادب (جایزه - داستان کریم قرقی اش برنده جایزه تقدیری جشنواره یوسف 6 )
د – کتاب داستان کودک :
1-  در آرزوی پرواز /ناشر: نویسنده / سال انتشار 1382 / جایزه - برگزیده شورای کتاب کودک 1383.
2-  آدم آهنی / ناشر : نشر شاهد /سال انتشار 1389
3- عقاب تنبل /نشر فاضل / 1381
4- کی گردوی بابا را چید – سایت لوح
هـ - در دست نگارش
1-    کلاس هفتمی ها – 90 درصد
2-    رمان مسافر تنها – 70 درصد
3-    ردیف 49 ( رادیو ارسنجان) -80 درصد
4-    کریم تانک – 70 درصد
5-    دوبه – 20 درصد
6-    حسنک ( از شما چه پنهان ) 40- درصد
7-    چَپو (رمان نوجوان)
8-    مجموعه داستان جوجه شب عید

 

عکس هایی از ایشان و برخی آثارشان:

 

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.
  • مهمان - سیده مائده حسینی

    به نام خدا
    سلام
    اینجانب سیده مائده حسینی کوچکترین ثمره عشق سیدحسن حسینی ومطهره موسوی به وجود هردوی انها افتخار میکنم وامیدوارم خداوند پدرم را برایم حفظ کند
    به پدرم افتخار میکنم وبرایشان موفقیت های بیشتری آرزومندم وآنهایی که بجای ما تصمیم میگیرند بدانند که پدرم سختی های بسیاری را تحمل کردند و در دوران کودکی برایمان زحمت بسیاری کشیده اند پس ما از ایشان برای تمام زحماتشان متشکریم وامیدوارم بتوانم از حالا برایشان فرزندی پرافتخار باشم .یا علی

  • در مورد آقای دکتر سید احمد حسینی باید اضافه نمود، ایشان صاحب اندیشه و اهل قلم و علاقه مند به فرهنگ و هنر و ادبیات فارسی و عرب بوده و در فعالیت های مختلفی که در حدود شصت سال حضور در عرصه های مختلف اجتماعی و فرهنگی داشته اند، خدمات برجسته ای به نام خویش ثبت نموده که محجور مانده و جا دارد عزیزی از بستگان نزدیک ایشان یا همشهریان به طریقی(در شکل مصاحبه یا بررسی آثار وی و...) بکوشد تا در قید حیات هستند، آنرا جمع آوری و معرفی نماید و من در صورت لزوم می توانم موافقتشان را اخذ کنم.
    سخنرانی های وی در اوائل دهه پنجاه در ارسنجان و شناساندن دکتر شریعتی به نسل جوان و نام گذاری حسینه ارشاد در محله نعمت الهی ها و منش اخلاقی، معرفتی و رفتاری وی، برای ما در طول دوران آشنائی(بالغ بر چهل سال)، علی رغم فرصت های محدود دیدار و ملاقات، مایه مباهات بوده و خواهد بود.
    آرزو می کنیم سایه پر برکتشان مستدام باشد.

  • مهمان - محمد جواد رضایی

    با سلام و احترام و خسته نباشید
    با توجه به اینکه در متن از آقای دکتر سید احمد حسینی یاد شده است در ذیل زندگینامه ایشان جهت اطلاع دوستان درج می گردد:

    دکتر سید احمد حسینی در سال 1314 در خانواده ای مذهبی و فرهنگی در شهرستان ارسنجان فارس به دنیا آمد. پدر ایشان سید علی اکبر و جد پدری وی، سید محمد ملقب به صدرالواعضین از روحانیون بنام ارسنجان و جد مادری ایشان سید ابراهیم مهریزی ، مدرس حوزه علمیه یزد بودند.
    سید احمد دوران ابتدایی را در ارسنجان و دبیرستان را همراه با تحصیل امور قدیم در شیراز گذراند. در سال 1344 دانش آموخته دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران شد و دوره فوق لیسانس را در رشته ادبیات عرب در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در سال 1347 به اتمام رساند.وی در سال 1356 در دانشگاه اسلامی الیگر هندوستان Aligarh Muslim University در رشته زبان و ادبیات عرب در مقطع دکترا فارغ التحصیل شد.
    ایشان پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی با ورود به عرصه مدیریت خدمات شایانی را انجام داد. تدریس در دانشگاه های مختلف از جمله دانشکده میراث فرهنگی، ، دانشکده هنر ، دانشکده علوم قرآنی و دانشکده ادبیات شهید بهشتی در کارنامه علمی این استاد ادبیات عرب ، برجسته می باشد.
    اهم فعالیت های علمی، فرهنگی و اجرایی ایشان:
    1339 ورود به آموزش و پرورش با تدریس در دبیرستان پیرنیای تهران
    1357 همزمان با انقلاب اسلامی، ریاست آموزش و پرورش ناحیه 6 تهران
    1359 نماینده مردم شهرستانهای مرودشت و ارسنجان در مجلس شورای اسلامی
    1359 استادیار دانشکده شهید بهشتی تهران
    1363 نماینده و رایزن فرهنگی ایران در هند
    1363 مدیر مرکز تحقیقات زبان فارسی در هند
    1365 نماینده و رایزن فرهنگی ایران در پاکستان
    1368 ریاست فرهنگسرای نیاوران
    1368 ریاست دانشکده هنر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
    1368 مدیر کل پژوهش و آموزش هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
    1379 بازنشستگی بعد از 41 سال خدمت صادقانه

  • مهمان - دکتر خادمی

    سلام باعث افتخاره جالب بود زندگی نامه افراد اینچنینی را با زودتر معرفی کنید

  • درود بر استاد بزرگوار

    به امید موفقیت های بیشتر

  • مهمان - زهرا نعمتی

    درود بر استاد بزرگوار

    به امید موفقیت های بیشتر

  • ضمن تبریک صمیمانه به ایشان و آرزوی توفیق روز افزون، نامبرده دوست و فامیل صمیمی دوران های مختلف زندگی،بویژه نوجوانی و جوانی ام بوده است و اگر چه اکنون با اشتیاق زیاد، در مدار نویسندگی از جنس، رمان، قصه برای کودکان و داستان های انقلاب قرار گرفته و منشآ اثر می باشد، ولی استعداد های خدادادی فراوان در زمینه خط، نقاشی و حتی آواز و موسیقی داشت که بستر اجتماعی دهه اول ، دوم و سوم زندگی اش مانع شکوفائی شایسته آن گردید.
    امید اینکه ارسنجان امروز، از لحاظ فرهنگی و اجتماعی، بستر مساعدتری برای به بار نشستن استعداد کودکان، نوجوانان و جوانان باشد و بتوان از نعمت وجود عزیزانی چون ایشان بهره بیشتری یافت.

  • سلام و درود
    عرض تبریک به جناب آقای حسینی و خداقوت به تمامی تلاشگران عرصه تعالی نام ارسنجان و ارسنجانی.
    یاحق