Logo
چاپ کردن این صفحه

بر بلندای دماوند (متن و گزارش تصویری)

نویسنده: 
بر بلندای دماوند (متن و گزارش تصویری)


«کوه از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد

جادّه از افتادگی از کوه بالا می رود»

سال ها در اندیشه بودم و انتظار می کشیدم تا بر فراز جایگاهی قرار گیرم که آرش کمانگیر، ترکش را بر کمر بست و کمان را بر بازو انداخت تا بر بلندای آن بایستد و از جان شیرین و تن نیرومند خویشتن دست بکشد تا مرز ایران و توران و آنچه شأن و منزلت ایرانی است تعیین شود.

«آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش

کار صدها، صدهزاران تیغه ی شمشیر کرد آرش»


روز دهم تیرماه سال ۹۲ که آنجا بودم، روزی بود که آن پهلوان نام آور ایرانی، بر کوه سترگ دماوند که همچون عروسی پا به حجله گذاشته، حریری سفید، از جنس برف، بر سر و پیکر کشیده گام نهاده بود. کوه دماوند با رویش گل های شقایق که مانند جامی لعل گونه بر ساقه ی زیبا دلارایی می کنند؛ پذیرای عاشقان به طبیعت است.
چه انسان های والایی که از گذشته بر دامنه ی سبز و خرم این کوهستان  جاوید، به زندگی گله داری پرداختندو بسا با اراده و غیرت، خود را پاورچین، پاورچین به قلّه ای رسانده اند که از هر گونه تعلقات دوری جویند. چشم ها به دماوند خیره مانده و واژگان زیبای (لا اله الا الله) را زیر لب زمزمه می نمایند مرحوم بهار چقدر زیبا می سراید:

« ای دیو سپید پای در بند               ای گنبد گیتی ای دماوند»

ساعت ده صبح از شهر «رینه» واقع در منطقه سرسبز و خشک کوهستانی لاریجان سوار بر ماشین نیسان شدیم و مبلغ هفتاد هزار تومان پرداخت کردیم تا ما را که سیزده نفر بودیم، به اولین پناهگاه که در ارتفاع ۳۰۲۰ متری قرار دارد برساند. در اولین پناهگاه مسجدی ساخته اند که به نام حضرت ولیعصر (عج) نامگذاری شده است و مردم آنجا را حسینیه می خوانند.
در این جایگاه، قاطرها، ایستاده اند تا کوله پشتی ها و مایحتاج کوهنوردان را به پناهگاه دوم که در ارتفاع ۴۲۰۰ متری ساخته اند برسانند.
ما کوله پشتی را بر دوش کشیدیم و از راه یال جنوبی (یال خومه) به راه افتادیم. خردک، خردک گام برداشتیم تا کمی فشار هوا کمتر بر ما تاثیر گذارد. عشایر منطقه در ارتفاعات بالا به دامداری مشغول هستند. بالاترین نقطه ای که گلّه مشغول چرا بود، جی، پی، اس ارتفاع ۳۸۰۰ متر را نشان داد. بعد از ۶ ساعت راهپیمایی از میان بوته ها و گلزارها به پناهگاه رسیدیم. بعضی از افراد گروه، دچار تهوّع و سردرد شده بودند. حقیر نیز تهوّع به سراغم آمده بود با خوردن قرص ضدّ آن بهتر شدم. آنجا آدم بی اشتها می شود. قدری گوشت را که شب قبل سرخ کرده بودیم به سختی خوردیم. مغازه ای در آن مکان وجود داشت که فروشنده ای سوپ خوشمزه ای می پخت؛ چند پیاله خریدیم و خوردیم.پناهگاه در چند طبقه ساخته شده است که تخت های دو طبقه ی فراوانی در آن قرار داده اند، روزی که ما آنجا بودیم، روز دوشنبه وسط هفته بود و کمتر از ایام تعطیل کوهنوردان رفت و آمد داشتند و جا برای استراحت وجود داشت. عدّه ای نیز در بیرون پناهگاه، چادرهای رنگارنگی را برپا کرده بودند و در آن به سر می بردند. هزینه ی یک شب در پناهگاه ماندن مبلغ ده هزار تومان است. چیزی از شب نگذشته بود که درون کیسه خواب رفتیم تا فردا صبح قبل از طلوع آفتاب از خواب برخیزیم و روانه ی قلّه ی ۵۶۷۱ متری شویم. امّا سردی هوا، جیرجیر تخت ها، خور و پف افراد، خواب را از چشم ها ربود.
فردا صبح روز سه شنبه ۱۱/۴/۹۲ هنگام خروس خوان از خواب برخاستیم و ساعت ۶ با کفش های معمولی و بدون دست کش و پا پیچ و با بطری کوچکی از نوشابه که درون آن آب کردیم و به سفارش پیش کسوتان چند حبه قند درون بطری انداختیم و به راه افتادیم. چند نفر از پیش کسوتان از جمله آقای ثابتی که راهنمای ورزیده و چالاکی بود هرچه خواست ما را از صعود به دماوند منصرف کند نتوانست و ما تصمیم خودمان را گرفته بودیم و گفتیم تا هرجا که توانستیم پیش می رویم. دیگران با کفش های میخ دار و بادگیر و دیگر وسایل گرمایشی در گروه های مختلف به راه افتادند. پاورچین، پاورچین در مسیری که رفت و آمد شده بود حرکت کردم. آهسته روی برف های یخ زده پا گذاشتیم و از هر لحاظ جانب احتیاط را نگه داشتیم تا دچار لیز خوردن نشویم. وزش باد، کوهستان دماوند را جولانگاه خود قرار داده بود. سوزش سرما و زوزه ی باد هر لحظه چهره ی یخ زده ی ما را بیشتر نوازش می داد. هرچه بالاتر می رفتیم میل به غذا و نوشیدنی کمتر می شد. فقط هر از گاهی جرعه ای آب می نوشیم تا از توان نیفتیم. با کشیدن نفس های عمیق، هم هوایی را برای خود ایجاد کردیم. شیب تند و نفس گیر را پشت سر گذاشتیم تا در راستای آبشار یخی که بر یال «ملاخوران» قرار دارد که گفته شده قدیمی ترین مسیر صعود به قله است، رسیدیم. ارتفاع آبشار یخی را از آقای سلطانی که از کوهنوردان حرفه ای است پرسیدم گفت: ۱۲ متر ارتفاع دارد روزی که سر قله با هم رسیدیم، گفت ۱۲۰ بار تاکنون به قله صعود کرده ام. آبشار یخی در ارتفاع حدود ۵۲۰۰ متر قرار دارد. در یال «خومه» سنگی است که به آن (سنگ پستان) یا قله کاذب یا مجازی می گویند.
بعد از ۷ ساعت راهپیمایی بر بلندای دماوند ایستادیم. از گدازه های گوگرد در امان نبودیم. از هر سو به سمت حفره ای که به شدت گدازه ی گوگرد فوران می کرد نزدیک می شدیم جهت وزش باد تغییر می کرد و چون توده ای ابر بر سرما فرود می آمد و دستمالی، چفیه ای یا ماسک یا هر کس هر چه در دست داشت جلو صورت می گرفت و بر زانو می نشست و سر را پایین می انداخت تا کمتر دچار حادثه شود. یادمانی از فایبرگلاس نیز در رأس قلّه نصب کرده بودند که متأسفانه قدری از آن شکسته بود. دو تابلوی دیگر نیز از هیأت های کوهنوردی آنجا نصب شده بود.
در کنار رأس قلّه، دهانه ی آتشفشانی که از برف پوشیده شده بود قرار دارد. بر فراز قلّه که ایستادیم تا دوردست ها قابل مشاهده بود. از جمله سدّ در یاچه لار و خط رأس دو برادر که می گویند طولانی ترین خط رأس کوهستانی ایران است و حدود ۸۰ کیلومتر طول دارد.
از گروه ۱۳ نفره ی ما همگی تا ارتفاع حدود ۵۰۰۰ متر را پیمودند، امّا تعدادی از گروه که به علّت کمی فشار هوا، حالت سرگیجه و تهوّع به آنها دست داد، جانب احتیاط را کردند و از ادامه ی راه منصرف شدند. پنج نفر از ما به نام های محمود اسکندری، اکبر اسکندری (محمد حسین)، یوسف اسکندری، اردشیر اسکندری و اکبر اسکندری (نگارنده) موفق شدیم و پا بر سر قلّه نهادیم. یال های فراوانی در سینه ی یخ زده دماوند وجود دارد که می توان به یال چول دره، یال جناق، یال وزان، یال سومر، یال کرنا و یال وسون اشاره کرد. یخچال های چشم نواز، پدیده های قابل توجهی هستند که با تابش آفتاب قدری ذوب می شوند و در پایین دست، جویبارها زمزمه کنان به راه می افتند.
اکنون برای آشنایی بیشتر با منطقه ی لاریجان، اندکی به وصف آنجا پرداخته می شود. در جلو مسجد جامع رینه دو آبشار به ارتفاع ۶ متر قرار دارد و چناری با شاخه های ستبر و انبوه و بسیار شاداب قد برافراشته و در آن هوای خنک و دل پذیر، پرندگان بر شاخسار چنار آرام می گیرند و نغمه هایی سر می دهند، آن چنانچه که شیخ بهایی می سراید:

«هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید                    بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه»

آب آبشار در جلو مسجد به صورت پلکانی به سوی باغ های گیلاس و گردو روان است. در لحظه ای که پای آبشار خیره مانده بودم؛ صدای رعد سکوت منطقه را در هم شکست. در بعضی از منازل درختان گلابی بلند قامتی به چشم می خورد. در جلو مسجد امام رضا (ع) نیز چناری تنومند دلربایی می کند. اب آبشاری به ارتفاع ۱۰ متر، تراوش کنان و کف آلود به پایین می ریزد و با نسیم خنکی که ایجاد می کند نوازش دهنده ی روح است. ۲۴ آبشار به ارتفاع ۲۰/۱ متر که ساخته ی دست عدّه ای خوش سلیقه است منظره ی دل انگیزی دارد. پنج سنگ آسیاب در زیر آبشار وجود دارد که الان خبری از آسیاب نیست و با سنگ ها، سنگابی ساخته اند.
ساختمانی از دوره ی قاجاریه به جای مانده که باید تعمیرات اساسی در آن صورت گیرد. این ساختمان را در اوایل دهه ی پنجاه، تیمسار رحیمی (معدوم) از بلوک باشی و کربلایی میرزا علی اکبر که هر دو پسر عمو بودند؛ خریداری کرد و ایّامی از سال را در آنجا می گذرانده است.
قرارگاه رینه در سال ۱۳۱۸ بنا گردیده و در سال ۱۳۴۸ تجدید بنا شده است. مرحوم علی فرامرزپور در سال ۱۳۱۷ شمسی هیأت کوهنوردی را در ایران، پایه گذاری کرد. وی بعد از ۷۴ سال در ۱۵ مهر ۱۳۷۳ دفتر زندگیش بست شد. اکنون آقای احمد فرامرز پور مسئولیت قرارگاه رینه را بر عهده دارد و حسن فرامرزپور مسئول هیأت کوهنوردی رینه لاریجان است.
از اتفاق ناگوار و غم انگیزی که برای این خانواده رخ داده آن است که رضا فرامرز پور متولد ۱۳۳۷ و مرتضی فرزندش که دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران بود، در سوّم عید نوروز ۱۳۷۶ برای آوردن دوربین عکاسی و قدری وسایل دو نفر از اهالی کرواسی که در پناهگاه سوّم جا گذاشته بوند؛ هر دو در سرمای استخوان سوز دماوند به راه افتادند تا ۶۰۰ متری پناهگاه دوّم که می رسند، مرتضی ناتوان شده و می نشیند و پدر، خود را به پناهگاه می رساند و هنگامی که بر می گردد، دیگر خبری از فرزند نیست، هرچه فریاد می کشد صدایش به جایی نمی رسد، در برف و کولاک به راه می افتد، تلاشش به جایی نمی رسد. دوباره به جایی که کلنگ و کلاه را به نشانه ی علامت در برف نشانده بود بر می گردد. رضا فرامرزپور از پا در می آید و در زیر توده های برف مدفون می شود. فرزند دلبندش مرتضی ۱۰۰۰ متر پایین تر در درّه ای به نام کافردرّه با کفنی از برف دور از هر هیاهویی، به خواب ابدی فرو می رود. بعد از دو روز اهالی شهر رینه متوجه عدم فرود آنان می شوند. هر روز گروهی برای جستجو به دماوند می روند. امّا تلاش آنها به جایی نمی رسد. تا اینکه بعد از یک ماه جسد یخ زده پدر و ۸ روز بعد جنازه ی فرزند را بعد از ذوب شدن برف پیدا می کنند و جنازه ها در میان چهره اندوه و ماتم گرفته ی مردم منطقه لاریجان به خاک سرد و تیره سپرده می شود. بر سر قلّه از همکاران فرهنگی به ویژه آقای فرج مقصودی که فردی توانمند در کوهنوردی و صخره نوردی است و آقای حسین اسکندری دبیران محترم ورزش و آقای حاج محمود رضایی که وی قبل از ما قلّه را فتح کرده بود، یادی به میان آمد.
در این سفر فرصتی دست داد تا در تاریخ ۱۷/۴/۹۲ از غار چال نخجیر دیدن کنیم. طاق سنگی در جلو غار ساخته اند. چند متری درون طاق یا دالان که پیش بروی، حدود ۵۰ پله ساخته اند تا به کف غار برسد. در طول مسیر چندین بار، پلّه ها بالا و پایین می رود. گردشگران ۱۲۰۰ متر غار پیمایی خواهند کرد. تالاری در غار وجود دارد که نام تالار عروس را بر آن نهاده اند. در غار قوری قلعه واقع در شهرستان پاوه، تالاری، بسیار زیبا وجود دارد که همین نام را برایش انتخاب کرده اند که البته کسی نمی تواند بدانجا پا بگذارد و باید به عکس های زیبایی که از محیط آنجا گرفته شده است؛ توجه کرد. سنگ های گل کلمی و سوزنی غار چال نخجیر تماشایی است. راهنمای غار محمد جلالی گفت ۱۱  کیلومتر در غار جلو رفته اند. راهی فرعی به طول ۶۰ متر به لب دریاچه ای می رسد که اب شهر دلیجان را تامین می کند و برای رعایت بهداشت کسی نمی تواند از دریاچه ی زیر زمینی دیدن کند.
دو غار دیگر به نام عرش واقع در کوه کاه و گندم و قلعه ال در محدوده شهر نراق قرار دارد. غار چال نخجیر در ۱۵ کیلومتر دلیجان و نزدیک نراق در دامنه ی کوه، پذیرای گردشگران است.

« هدف مرد مسافر زجهان دیدار است          ورنه یک لقمه ی نان در همه جا بسیار است»

Template Design © Joomla Templates | GavickPro. All rights reserved.