نقاش باغ یاس
نویسنده: محمد جواد رضایی چاپ پست الکترونیکی- منتشرشده در مقالهها
- خواندن 8379 بازدید
«اینک هشت سال است که در ایران بهسر میبرم و اوقاتم به مداوای اهالی شهرها و قصبات دورافتاده از مراکز بزرگ میگذرد. در گناباد، در هرند، در قاین و ارسنجان و شاهی و چمنسلطانیه، زن و مرد و کودک و پیر و جوان مرا میشناسند.»
برگرفته از کتاب ارزیابی شتابزده( جلال آل احمد)
دکتر وینچنزو بیانکینی (Vincenzo Bianchini) پزشک شاعر و نقاش ایتالیایی (۱۹۰۳ ویتربو، ایتالیا - ۲۰۰۰ ژنو، سوییس) چهارمین پزشک درمانگاه باغ یاس (درمانگاه قدیم) ارسنجان در دهه ۳۰ شمسی که «علیرغم این که پزشک امراض روانی بود، اما با تخصص پزشک عمومی شهربهشهر میگشت و به بیماران دوا و آرامش میداد».
«او ده سال از فقیرترین دورانِ فرهنگ بهداشت در ایران (از ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۱) را در دهات دورافتاده شهرستانها بیوسیله نقلیهای میگشت و به معالجه تراخم، اسهال و مریضیهای دردآور مردم فقیر میپرداخت».
«میرفت در دورترین دهات بیآبوبرق و مریضها را شفا میداد. از آنها هم طرح میزد. به ایران که آمده بود، به سرزمینهای خاور دور هم میرفت. یک ماه سر از هند درمیآورد، ماهی دیگر در آفریقا بود، گهگاه به الجزایر میرفت. ثمره یک سفر به افریقا را در ابتدای دهه چهل در ایران نمایش داد.»
او با جلال آل احمد دوست بود و آل احمد توصیف او را از زبان خودش مینویسد « اینک هشت سال است که در ایران به سر میبرم و اوقاتم به مداوای اهالی شهرها و قصبات دورافتاده از مراکز بزرگ میگذرد. در گناباد، در هرند، در قاین و ارسنجان و شاهی و چمنسلطانیه زن و مرد و کودک و پیر و جوان مرا میشناسند من با درد و غم آنان [مردم] شریک بودهام، در تنهایی و سکوت و تولد و مرگشان با آنها به سر بردهام. میدیدهام که در میان صخرهها و درختان بیجان، در پهنای بیانتهای سکوت و انزوا زندگی میکنند و هستی و وجود آنان همچون کوهها و صحاری اطراف مسکنشان دستخوش آفتاب سوزان و شکنجه یخبندان زمستان و سایش باد و طوفان است. من خود را در میان این مجموعه خون و شن- صحرا و خشکی- گرد و خاک سوزان، تنها و کوچک احساس میکردم. بعدها دریافتم که در این عالم، مردم و آسمان و زمین، جز تصویری از شخص من نیستند. این عالم، تصویری از زندگی ساده هر یک از ما است. این خاورزمین و مجموعه طبیعت و مردم آن، که دنیای ما نیز از همانجا روشن میشود، به من احساس فرم و رنگ را آموخت. نقاشی من جز این، استاد دیگری نداشته است.»
«بیانکینی را اما در دهه چهل اگر که میدیدید، او را نه بچه شهر زیبای ویتربو، بلکه متولد پشت برج مسجد سلیمان میدانستید. ساده میپوشید، ساده حرف میزد، فارسی فکر میکرد، به تنهایی و آرامش اعتقاد داشت و نمیخواست در جهانی که هر فردی میخواست، تحت هر شرایطی کسی باشد، کسی شود. به دنبال بیکسی و بیچیزی بود. او خود بارها به دوستانش گفته بود: از اروپایی که در یک عمر پنجاهساله او، دو بار دنیا را به خاک و خون کشانده است، بیزار است». « بیانکینی آنچنان ایرانی شد که فارسی را به راحتی حرف میزد».
در تمامی توصیفات ساده زیستی و ترک اسباب دنیا توسط وی مشترک است و«بهجز کیف پزشکی، یک دوربین عکاسی و کاغذ و قلم و رنگ چیز دیگری با خود نداشت». «دکتر بیانکینی از پی دریافت مراتب این کمال [فقر عرفانی]، شُهرهٔ قریهها و دهات میانراههای ایران شده بود. خود او خوش داشت، کمتر در تهران دیده شود و بیشتر در میان راههای شهرستانها در شغل طبیب، بیمزد و منّت به مردم خدمت کند».
به نقلی «مسلمان شد» و دلباخته چشمان دختری شرقی ولی ازدواجش با بدری خانم مانع از ادامه کارش در کویر نشد. «در دهه چهل با مهیا شدن شرایط مساعد در هنر ایران، سفرهای او کمتر شد. زندگی با همسر و دو فرزند مسلمانش در تهران تپشهای ناکوک وی را هموارتر کرده بود».
بیانکینی نقاش بود. «در سالهای ابتدایی ورود به ایران -احتمالاً به خاطر سفرهای پیدرپی- کمتر از رنگ استفاده کرده و بیشتر در تابلوهای او از مداد شمعی استفاده شده است. طرحها وجه غالب آثار او در دهه سی هستند. چهره روستاییان، فیگور لباسهای محلی، زنان چادر به سر و بچه به بغل و زنان شهرستانی با پوششی از مقنعه و چادر -و البته همیشه تنها- کارهای او را دربر میگیرد.
بعدتر و در نمایشگاهی که مؤسسه فرهنگی ایتالیا در تهران برایش گذاشت، آثار متنوعی در زمینه طراحی، نقاشی، آبرنگ و رنگ روغن میبینیم. سپس در دفترهای روزن، دو تابلو از طرحهایش به نام اسب و خروس منتشر شد که طلیعه تازهای در طراحی ایرانی به وجود آورد...».
او شعر هم میگفت «سال (۱۳۴۶)، که دفترهای روزن، چهار شعر و دو طرح از وی را منتشر میکند، یدالله رویایی مهمترین کتاب شعر خود را به نام دلتنگیها، در همین انتشاراتی، به چاپ میرساند. او ده دلتنگی از بیانکینی را در آخر کتاب خود چاپ میکند و در حقیقت، برای اولینبار انشعاب خود را از اشعار بَدَنی و چهارپارهسراییهای معمول دهه سی، در کتاب « برجادههای تهیاش» ندا میدهد... ». مجسمه هم میساخت و در مجسمههایش از شلوغی میگریخت. اما هیچ وقت از خود آنطور که باید حرفی نگفت...».
بیانکینی در دهه پنجاه ناپدید شد نوشتهاند «وینچنزو بیانکینی اما بر طبق سنت درویشی و اخلاق تنهاییگرایانهای که داشت، چون دوست خود بهمن محصص، خیلی زود از اجتماع و چهره شدن گریخت و بعدتر در ایران دهه پنجاه، دیگر دیده نشد».
اما واقعیت چیز دیگری بود «گویا طبیبی که همه عمرش را در مداوای مردم صرف کرده بود در نتیجه یک اشتباه به دست خودش داروی عوضی توی چشمانش ریخته و کور شده بود». او نابینا با خانواده ایران را برای همیشه ترک کرد. «وینچنزو بیانکینی زیباترین چشمها را داشت. با همان چشمها به خلق نزدیک میشد و درد خلق را دوا میکرد. یعنی با خدمت به خلق، به خدا نزدیک میشد ... ».
او که در سالهای آخر عمر در ژنو زندگی میکرد «بعد از سکته بینایی خود را باز مییابد». وینچنزو بیانکینی در سال ۲۰۰۰ میلادی چشم از دنیا فرو بست.
پایان نوشته را به آل احمد میسپارم: «درباره هنرمندی که به سوزندگی آفتاب ما پناه آورده است باید اذعان کرد آنچه تاکنون او کرده است و آنچه از ایران را در کارهای خود به اروپاییان شناسانده است دو چندان بیشتر است از تمامی فعالیتهایی که تمام وابستگیهای محترم فرهنگی و هنری ما در سراسر فرنگ کرده اند.
ملاحظات
- از مدت حضور بیانکینی و خاطرات و یا عکسهای ایشان در ارسنجان اطلاعاتی وجود ندارد از خوانندگان محترم خواهشمندم چنانچه اطلاعاتی دارند جهت تکمیل نوشته فوق به ایمیل اینجانب این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید ارسال نمایند.
- منابع فوق دلیل حضور اقای بیانکینی در ایران را به بدین گونه شرح داده اند «از پی انقلابات فکری و التهابات قلبیاش جایی برای سکونت در زمین بیابد. او نیز همچون هانری کُربن، ناخواسته به سمت شرق کشیده شد و سپس از پی گذر از اغلب شهرها و کشورهای شرقی جهان؛ در ایران آرام گرفت و ...» ولی دلیل درست حضور ایشان ماموریت درپروژه کمکهای دولت ایتالیا در ایران بوده است (هرچند بدون عشق نمیشود خدمت کرد). در شرح حال ایشان در ویکیپیدیا چنین نوشته شده است:
(In 1951 he left for Iran, to participate in an Italian aid project for the Persian population)
- در مقاله اکبر بهداری و بهداری ارسنجان نوشته دکتر سید محمد جعفر ناظم السادات بهدرستی از این دلیل حضور صحبت شده است (دلیل حضور آلمانها و ایتالیاییها در ایران) http://www.drnazemosadat.ir/content.php?pagename=social%20articles
- در شرح حال ایشان در ویکیپیدیا از حضور در یکی از بیمارستانهای کردستان به مدت دو سال صحبت شده که در هیچ منبع ایرانی نیست واحتمالا اشتباه است.
- این مطلب را از نگاه امید آفرینی مینویسم. تا دهه شصت حضور پزشکان خارجی در ایران کاملا ملموس بود. پزشکانی که عمدتا خدمات ارزندهای هم داشتند ولی درسالهای اخیر و در «تحقیقاتی که در گزارشی با حدود ۶۰۰ صفحه و عنوان «تحرک بهداشت حرفهای، تحرک سیستم بهداشتی حرفهای و سیستمهای بهداشتی» نام دارد و در قالب پروژه Prometheus کمیسیون اروپا و با همکاری سازمان جهانی بهداشت در بخش اروپا در ۱۷ کشور اروپایی انجام شده است نشان میدهد که پزشکان ایرانی در رتبههای نخست پزشکان خارجی قرار دارند که در بسیاری از این کشورها مشغول به کار هستند.» منبع http://hamshahrionline.ir/details/150194
-
-
منابع
- تارنمای شبکه بهداشت و درمان ارسنجان http://arsanjan.sums.ac.ir/shabake/history.html
- دفترهای روزن، شماره اول، زمستان ۱۳۴۶
- قصهواری از پرویز کلانتری در: مجله گردون، شماره ۳۹ و ۴۰، به نام: بیانکینی بیابانگرد (خطاب به آقای دهباشی)
- دلتنگیها، یدالله رویایی، چاپ اول ۱۳۴۶، انتشارات روزن
- ارزیابی شتابزده جلال آل احمد (مجموعه مقالات)
- تندیس وینچنز و بیانکینی مجله تندیس بیست و ششم آذر ۱۳۷۸ - شماره ۱۳۹
- صحبتهای شفاهی منیر سیحون بنیانگذار گالری سیحون با پرویز کلانتری (تنها منبع مسلمان بودن بیانکینی)
- سخنرانی آیدین آغداشلو (شب جلال آل احمد صد و سی و دومین شب از شبهای مجله بخارا)
- مقاله http://en.wikipedia.org/wiki/Vincenzo_Bianchini -
-
دیدگاههای شما (2)
-
با سلام
دوست عزیزم جناب آقای رضایی کماکان با مطالب زیبا و جدید با استفاده از منابع معتبر تاریخی مربوط به ارسنجان در تلاشند تا یکی از اهداف انجمن که معرفی اسناد تاریخی وشخصیت های تاثیر گذار پیشین می باشد را در اختیار علاقه مندان قرار دهند، وظیفه خود دانستم ضمن تشکر از زحمات ایشان، صرف وقت،دقت و ظرافت مشهود در آثار ارایه شده را ستایش کنم به امید اینکه از این دست مطالب بیشتر وبيشتر مشاهده کنیم.0 پسندیدم -
مهمان - رئیس السّادات
سلام علیکم.از اینکه با حوصله و صرف وقت کاری تحقیقی انجام شده خشنود شدم.در همه کارهایتان موفق باشید
1 پسندیدم
دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:
یا اگر در سایت عضو نیستید، میتوانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید: