Logo
چاپ کردن این صفحه

سفرنامه مسکو مطلب ویژه

نویسنده: 
سفرنامه مسکو

اين نخستين سفرم به روسيه و مسكو مي‌باشد. تاكنون هر چه از كشور روسيه و شوروي پيشين مي‌دانم برپايه خوانده‌ها و يا شنيده‌ها بوده است. کشوری با ویژگی‏هایی مانند، يكي از ابرقدرت‌هاي جهاني، داراي بزرگترين سرزمين جهان، واقع شده در عرض‌هاي بالاي جغرافيايي با هوايي نسبتاً سرد و تاریخی پر از فراز و نشیب در گذر سده گذشته.

 

اي نام تو بهترين سرآغاز      بي‌نام تو نامه كي كنم باز
اي ياد تو مونس روانم      جز نام تو نيست بر زبانم


نویسنده دکتر سید محمد جعفر ناظم السادات با همکاری دکتر علی اکبر سبزی پرور به ترتیب استاد هواشناسی در دانشگاه شیراز و دانشگاه بوعلی سینا همدان.
مسئول نویسنده اول
پیشگفتار
اين نخستين سفرم به روسيه و مسكو مي‌باشد. تاكنون هر چه از كشور روسيه و شوروي پيشين مي‌دانم برپايه خوانده‌ها و يا شنيده‌ها بوده است. کشوری با ویژگی‏هایی مانند، يكي از ابرقدرت‌هاي جهاني، داراي بزرگترين سرزمين جهان، واقع شده در عرض‌هاي بالاي جغرافيايي با هوايي نسبتاً سرد و تاریخی پر از فراز و نشیب در گذر سده گذشته. مردمي كه آزموده‌هاي بسياري براي گفتن دارند. در گذر يكصد سال گذشته به يكباره از دوران پادشاهي تزارها به دام كمونيست‌ها افتادند. کشوری که توانست با اشغال تمام يا بخشي از كشورهاي مجاور يك فرمانروايي ايدئولوژيك را بر خود و برخي از نقاط جهان حاكم نمایند. اين فرمانروايي ايدئولوژيك با شعارهاي انقلابي فراوان و دفاع از طبقه پايين اجتماع يعني كارگران و دهقانان آغاز شد. سرمايه‌داران و مالكين زمين‌هاي بزرگ به عنوان دشمنان انسان و پيشرفت معرفي شدند. در برابر گروه‏های کم درآمد اجتماع كه همان كارگران بودند به عنوان وارثين زمين و همان‌هايي كه فرمانروايي بايد از آن آن‌ها باشد معرفي گرديدند.
پس از جنگ جهانی دوم شمار فراوانی از کشورهای اروپایی با زور توپ وتانک به اشغال کمونیستها درآمد. در دیگر قاره ها نیز برخی از كشورهايی  كه مردم آن‌ها با ستمگري و بي‌عدالتي فرمانروايان و سرمايه‌داران و صاحبان زمين‌هاي بزرگ به ستوه آمده بودند، شعارهای کمونیستی شیفتگان فراوانی پیدا کرد. در بسیاری از این کشورها دين و كليسا كه زندگي مردم را به تباهي و پسرفت كشانيده شده بود از سوی کمونیستها به عنوان افيون توده‌ها معرفي گرديد. در برابر، گروه‌هاي پر جمعيت اما ستم ‌ديده مانند كارگران و دهقانان از پشتيباني ايدئولوژيك حزب كمونيست برخوردار شدند. به ديگر سخن، پديده كمونيسم در آغاز پيدايش، از سوي گروه‌هاي گسترده‌اي از مردم روسيه و ديگر نقاط جهان به عنوان نظريه‌اي رهايي‌بخش پذیرفته شد. توانایی نظامي و سياسي اتحاد جماهير شوروي هم با ابزارهاي تبليغاتي، جاسوسي و نظامي از گروه‌ها و كساني كه كمونيست مي‌شدند پشتيباني مي‌نمود.
در سال‌هاي پيش از جنگ جهاني دوم و دوران جنگ سرد، گروه‌هاي فراواني از جوانان در سراسر جهان مسكو را كانون نجات‌بخش جهان مي‌دانستند. فراوان بودند كساني كه راديو مسكو اخبار دلخواهشان را پخش مي‌كرد. با پایان یافتن جنگ جهاني دوم اتحاد جماهير شوروي يكي از برندگان اصلي جنگ شد. اين كشور كه پرچمش داراي آرم داس و چكش بود توانست بخشي از اروپا را در دامنه قدرت خود قرار دهد. نيروي نظامي شوروي به سرعت پيشرفت كرد تا بتواند در برابر دنياي غرب خودنمايي كند. ارتش سرخ روسيه هر روز نيرومندتر شد و توانايي اتمي را هم به ديگر توانايي‌هايش افزود.
گرچه كمونيست‌ها بيشتر بر كارگران و نقش رهبري آن‌ها در جهان پافشاري می‏کردند، كارگران كشورهاي غربي مانند آمريكا و انگليس و فرانسه و كه داراي بيشترين رشد صنعتي آن روز جهان بودند از كمونيست‌ها پشتيباني نكردند. در برابر، بخش بزرگي از ماليات‌هاي پرداخت شده از سوي كارگران اين كشورها براي رويارويي با كمونيسم هزينه شد. كارگران و مردم كشورهاي صنعتي غرب روي خوشي به ايده‌پردازي‌هاي مسكو نشان ندادند. در برابر، گفته‌ها و شعارهاي توليد شده در مسكو از سوي مردم كشورهاي فقير و پيچاره و كم‌سواد با پشتوانه بيشتري روبرو شد. براي نمونه در كشور ايران حزب توده از پايگاه بزرگي در ميان توده‌هاي رنج ديده و ستم‌كشيده برخوردار شد. اگر دشمنی كمونيست با دين چندان آشکار نبود یا همان اندیشه های کونیستی در لفافه ای از دین پیچیده می‏شد،  شايد كمونيسم بسياري از كشورهاي فقير و اسلامي را درهم مي‌نورديد. در ایران اگر گودتای انگلیسی-آمریکایی ۲۸ مرداد نبود، شاید بجای آمریکایی ها که شادروان محمد مصدق را از کار برکنار کردند، روسها این کار را می کردند و حکومت جانشین مصدق بجای آمریکایی روسی می‏شد.
گرچه فرمانروايان مسكو به سرعت كارگران و محرومان را فراموش كردند و خودشان يك طبقه حاكم ديگر براي ستمگري را بوجود آورند ولي تبليغات آن‌ها گوش مردم جهان سوم را كر كرده بود. در كشورهاي اسلامي براي مهار كمونيسم گفته شد كه معنی واژه كمونيست يعني خدا نيست. توده‌هاي دين‌دار با همه ستمي كه از سوي فرمانروايان ديده بودند نمي‌توانستند با يك جهان‌بيني كه دين و خدا را نفي مي‌كند كنار آيند. از اين رو كمونيسم نمي‌توانست با تكيه بر شعارهاي انقلابي خود جايگاه والايي در ميان مردم كشورهاي اسلامي و ايراني داشته باشد. از ديگر سو كشورهاي اسلامي در تقسيم‌بندي‌هايي كه پس از جنگ جهاني دوم رخ داد بيشتر در حوزه نفوذ قدرت‌هاي غربي مانند آمريكا، انگستان و فرانسه قرار گرفتند. اين كشورها با به كارگيري همه توانايي‌هاي خود مانع پيشروي كمونيسم در كشورهاي اسلامي شدند. براي نمونه در ايران افزون بر سازمان‌هاي ديني، دستگاه فرمانروايي پهلوي نيز با حزب بوده و رهبران و پيروانان آنان برخوردهاي سختي داشت. آن‌ها هم پس از درهم پاشيده شدن حزب توده، مكر مبارزه مسلحانه با رژيم شاه افتادند و به تشكيل سازمان‌هايي مانند سازمان چريك‌هاي فدايي خلق افتادند.
شايد بزرگ‌ترين پيروزي مسكو را بتوان در كمونيست شدن كشور پهناور و پر جمعيت چين داشت. برخلاف مسكو در پكن به جای کارگران،  اين گروه‌هاي نادار و بيچاره دهقاني بودند كه انقلاب را به پيروزي رساندند. چين در آن دوران صنعتي نداشت كه طبقه كارگر داشته باشد. در كوبا نيز فيدل كاسترو به كمك روسيه رژيم پادشاهي و فاسد را بيرون كرد و يك رژيم كمونيستي را در كنار ايالات متحده آمريكا درست كرد. درست شدن اين رژيم كمونيستي آن اندازه براي آمريكا تلخ و براي شوروي شيرين بود كه نزديك بود اين دو ابرقدرت را درگير يك جنگ جهاني ديگر كند.
از ميان كشورهاي اسلامي اين افغانستان بود كه اسير كمونيسم شد. گرچه از ديدگاه نظري كمونيسم بايد در جايي رشد پيدا كند كه ظلم سرمايه‌داران و صاحبان كارخانه كارگران را به ستوه آورده باشد، اتحاد جماهير شوروي با يك كودتا و با زور نظامي يك دولت فاسد كمونيستي را بر مردم فقير و كم‌سواد اين سرزمين كه پيوندي با صنعت نداشتند تحميل نمود. پس از كودتا نيروهاي نظامي روسيه براي پشتيباني از دست‌نشاندگان خود وارد خاك افغانستان شدند و بدين ترتيب اين كشور به اشغال شوروي درآمد. در پي اين اشغال نبرد خونيني درگذر نزديك به دو دهه ميان مردم افغانستان و نيروهاي شوروي درگرفت. با همه بي‌رحمي‌ها و كشتارها، نيروهاي شوروي ناچار شدند كه خاك افغانستان را ترك كنند. در اين جنگ‌ها آمريكايي‌ها و غربي‌ها در پشت پرده از مجاهدين كه همان مردم افغانستان بودند پشتيباني كردند.
سال‌ها گذشت تا بسياري از مردم جهان دريافتند كه گفتار بزرگان كرملين در مسكو با رفتارشان يكي نيست. بسیاریدريافتند كه در رژيم كمونيستي دروغ، جاسوسي از يكديگر و رانت و ستمگري فراوان است. بسياري دانستند كه در شوروي و بويژه بخش‌هاي آسيايي آن استاندارد زندگي مردم پايين است. جنگ افغانستان نشان داد كه بزرگان كرملين اگر قدرت در دستشان باشد چيزي از سرمايه‌داران كم ندارند بلكه رفتارشان بسيار وحشيانه‌تر است. نبودن رقابت اقتصادي در نيز شوروي را از درون پوسانيد.
در نظام كمونيستي همه چيز دولتي است. زمين‌هاي كشاورزي دولتي است و شركت‌هاي صنعتي كم هستند و همگي به دولت وابسته‌اند. رقابتي ميان اين شركت‌ها نيست. رانت‌خواري و مجيزگويي سرمايه اين شركت‌های ظاهری است. این کاستی ها کم کم کار خودش را کرد و شوروی در برابر غرب كم آورد. با فروپاشي اقتصاد داخلي، اتحاد جماهیر شوروي دچار بحران شد و ناچار گرديد كه سرزمین‏های آسيايي ميانه و قفقاز را از خود جدا كند. بسیاری از سرزمینهایی که  در اوج فقر و ناداری رها شدند، با کمک و پشتیبانی غرب يك كشور نوین را درست و به سازمان ملل معرفی کردند. برنامه ام این است که در این سفر از مسکو پایتخت روسیه کنونی و اتحاد جماهیر شوروی پیشین بازدید کنم.
آغاز سفر
ساعت سه بعد از نيمه شب در روز يكشنبه ٢٦/٥/٩٤ برابر با ١٦ آگوست ٢٠١٥ است. هم‌اكنون منتظريم تا براي سوار شدن به هواپيما درب‌ها باز شود و شيراز را به سوي استانبول و پس از آن مسكو بدرود گوييم. از صبح شنبه كه بيدار شده‌ام هنوز به خواب نرفته‌ام و چندان حوصله و تواني براي نوشتن ندارم ولي چاره‌اي نيست. تا سوار هواپيما نشويم خوابي در كار نيست تازه در هواپيما هم شايد بتواني بخوابي شايد نتواني.
فرودگاه شيراز را با نزديك يك ساعت تأخير كه علت آن را نمي‌دانم در نزديكي ساعت ٥/٤ بامداد ترك كرديم. همه‌اش در اين فكر بودم كه اگر خدا كرد و در پي توافق هسته‌اي وضعيت رفت‌وآمد به ايران بهتر شد، نيازمند آموزش كاركنان فرودگاه هستيم. با اين تعداد كم مسافر خارجي خيلي وقت گرفته مي‌شود و بنظرم پرسنل آموزش لازم را ندارند. در هواپيما خواب خوبی رفتم. با نزديك يك ساعت تأخير، به فرودگاه آتاتورك استانبول رسيديم. بايد زود خودم را به پرواز مسكو مي‌رساندم كه با اين تأخير دچار مشكل نشوم.
با آقاي دكتر سبزي‌پرور هم قرار داشتيم كه در ترمينال خروجي پرواز مسكو يكديگر را ببينيم. ايشان از تهران به استانبول آمده‌اند. كمي اشتباه كردم. فكر مي‌كردم پرواز مسكو ساعت ١٥: ٨ محلي است كه ساعت ٢٥: ٨ بود. وقتي به تابلوها مي‌رفتم مي‌ديدم كه چنين پروازي نيست و تا اندازه‌اي سردرگم شدم. به دفتر اطلاعات فرودگاه رفتم كه گفت پرواز هنوز باز است و راهنمايي كرد تا به ترمينال رفتم. خواب‌آلودگي و قاطي كردن مغز و تنها بودن مي‌تواند مشكل‌ساز باشد. به هرروي به موقع به پرواز مسكو رسيدم و پس از ديدار با دكتر سبزي‌پرور سوار هواپيما شديم.
در نزديكي مسكو توده ابرهاي کومه ای پف كرده جدا از هم و زمين‌هاي زراعي زير آن منظره زيبايي را درست كرده بود. به گمانم گرم شدن كره زمين به سود مردمان اين بخش از دنيا است. اگر آب كم نشود، زمين‌هاي بيشتري را زيركشت خواهند برد. چندي پيش خواندم كه چين مي‌خواهد بخشي از زمين‌هاي روسيه در سيبري را اجاره ٩٩ ساله كند. كشور چين براي نان دادن به مردم خودش با مشكل روبرو است. ظاهراً كمبود زمين و آب يكي از چالش‌هاي بزرگ چين درآينده است. از همين روي اجاره سرزمين‌هاي سرد سيبري كه با گرمايش جهان بيش از گذشته آماده كشت مي‌شوند يكي از روش‌هاي برگزيده دولت چين براي سير كردن مردم خودش مي‌باشد. چيزي كه تاكنون از دولت مردم چين ديده‌ام، كار و كار و انديشه براي آينده است. كمتر در تنش‌هاي منطقه‌اي و لشكركشي‌ها وارد مي‌شوند و با دانستن توانايي‌ها به دنبال رفع كمبودهاي خود هستند. آن‌ها مي‌دانند كه بدون امنيت آب و غذا ابرقدرتي پايدار نمي‌ماند.
به هرروي نزديك به ساعت دوازده نیمه روز و پس از نزديك به سه ساعت هوانوردي، هواپيمايي تركيش ايرلاين ما به فرودگاه Vokuno مسكو نزديك شد. از بالا سرسبزي همه جا فراگير بود. ميانگين بارش مسكو نزديك به ٧١٠ ميلي‌متر در سال است. در همه ماه‌هاي سال بارش هست كه اندازه آن در زمستان كمتر و در تابستان بيشتر است. هواي آن سرد و بنابراين تبخير و تعرق كم است و نياز موجودات زنده به آب در مقايسه با ايران بسيار كمتر است. ميانگين دماي هوا در ماه ژانويه (دي ماه) به منفي ٥/٦ درجه سانتي‌گراد مي‌رسد و در ماه جولاي به مثبت ١٧ درجه سانتي‌گراد. يك رودخانه در ميانه شهر در جريان است و تمدن و شهرنشيني در كنار همين رودخانه آغاز شده است.
هواپيما به آرامي به زمين در فرودگاه نشست. مسكو با جمعيتي نزديك به دوازده ميليون نفر داراي سه فرودگاه است و بايد بداني كه در كداميك از آن‌ها پرواز داري زيرا دور از يكديگر هستند و مسير رسيدن به آن‌ها به نقطه موردنظر بسيار متفاوت است. در فرودگاه Vokuno كارهاي مربوط به گذرنامه نسبت به فرودگاه استانبول يا حتي شيراز كندتر بود. برروي پاسپورت مهر ورود نمي‌زنند بلكه يك كاغذي مي‌دهند كه در طول اقامت بايد نزد خود نگهداري و اين كار را بسيار دشوارتر مي‌سازد. فرودگاه در مقايسه با شهر دوازده ميليوني مسكو خلوت بود و تعداد فراواني از مسافران ايراني بودند كه با خط هوايي ماهان به اينجا رسيده بودند.
بنظرم هم‌اكنون گردشگران ايراني درصد قابل توجهي از توريسم در مسكو و سن پترزبورگ را تشكيل دهند. گویا روسيه براي جذب گردشگر با دشواري‌هاي فراواني روبرو است.
متأسفانه نتوانسته بوديم كه هتل موردنظر كه داراي نرخ ويژه كنفرانس بود را پيش از اين رزور كنيم. گرفتاري‌ها در ايران اجازه نمي‌دهد كه كارهاي پيش از سفر را بخوبي انجام دهم. همسفر عزيزم جناب آقاي دكتر سبزي‌پرور هم انگشت دستشان درشکسته بود و نمي‌توانند بخوبي كارهاي كامپيوتري را انجام دهند. به ناچار، در فرودگاه براي پيدا كردن هتل نزد نمايندگي كنفرانس رفتيم. ظاهراً خانم دانشجويي را براي اين كار گمارده بودند. كوشيد و براي ما يك هتل پيدا كرد اما با قيمت بسيار بالاتر از آن چه اين هتل پيش از اين براي كنفرانس اعلام كرده بود. احتمالاً به سود هتل كار مي‌كرد تا ما مسافران. چهار شب يك اتاق دو نفره در هتل Austrus به مبلغ هجده هزار و پانصد روبل. وقتي به هتل آمديم آن پانصد روبل به آن افزودند. تاكسي هم يكي از دوستان آن خانم آورد.
با ايران تماس گرفتيم و احوالپرسي كرديم. فرزندم الهام نيز فردا بامداد شيراز را به مقصد شهر كوتنبرگ سوئد ترك خواهد كرد. اگر هنگام خداحافظي با ايشان در فرودگاه باشم، بسيار افسرده و غمناك مي‌شوم. از اين كه يك روز زودتر آمدم و براي بدرقه ايشان در فرودگاه نيستم شايد آرامش بيشتري داشته باشم.
به راستي كه نمي‌دانم چرا كشور ما اين همه دارایی و توانايي انساني را از دست مي‌دهد و صداي كسي هم بلند نمي‌شود. نه تنها مسئولي و نماينده‌اي در مجلس شورای اسلامی اعتراضي نمي‌كند كه يك سكوت همراه با خشنودي در ميان بسياري از دست‌اندركاران ديده مي‌شود. بسياري از مديران خودشان فرزندانشان را به خارج فرستاده‌اند و هر چه توانسته‌اند سرمايه مالي نيز همراه آنان كرده‌اند. فرزندم الهام پس از دريافت مدرك كارشناسي از دانشگاه شيراز با بورس دولت سنگاپور راهي اين كشور شد و تاكنون هم هيچ پول يا ارزي از كشور بيرون نبرده است. پیش از رفتن به سنگاپور برای یافتن شغلی در ایران به تکاپوافتاد ولی پاسخی نیامد. در موسسات کاریابی ثبت نام کرد و يك سال پس از رفتن او به سنگاپور هم یکی از این مؤسسات دست اندرکار برای او نامه ای فرستاد که نتوانسته‌اند براي ايشان  كاري پيدا كنند و ایشان از دیدگاه تحصیل رایگان بدهی به دولت ایران ندارد. پس از دريافت دكتري هم براي عضويت هيئت علمي در دانشگاههای دولتی و هم دانشگاه آزاد اسلامي ثبت نام كرد ولي پاسخي دريافت نشد. نمي‌دانم اين گونه برخورد با جوانان و متخصصان ايراني چه سرانجام تلخي را رقم خواهد زد.
پس از دريافت دكتري، در آگهي‌هايي كه در سطح جهان براي انجام كارهاي تخصصي برروي فيبر نوري پخش مي‌شود، الهام توانست در دانشگاه Milwaukee آمريكا و هم‌اكنون هم در دانشگاه Chalmers سوئد كارهاي سطح بالا انجام دهد. كجاست آن خواستگاه ملي تا این جوانان برومند و توانا را براي كار در كشور فرا خواند و به درخواست‌هاي آنان گوش دهد؟ بسياري از اين پژوهشگران چيزي جز احترام و فراهم كردن وسايل پژوهشي ندارند. با اين سيستم جذب كنوني وزارت علوم تحقيقات و فناوري كساني كه امكان كار در دانشگاه‌هاي خوب دنيا را دارند به ندرت براي استخدام به سراغ هفت خوان جذب هيئت علمی در ایران مي‌روند. کسانی كه مي‌توانند خود را در کانونهای بزرگ علمي جهان نشان دهند، را به سختي مي‌توان براي استخدام در ايران وادار به التماس كرد. سامانه کنونی استخدام استاد در دانشگاه‌هاي ايران به گونه‌اي است كه بسياري از كسان با توانايي‌هاي بالا را گريزان مي‌كند.
هم‌اكنون دانش‌آموختگان رشته‌هاي مهندسي و کشاورزی در ايران دوران بسيار سخت و رنج‌آوري را مي‌گذرانند. دانشگاه‌ها و و مراكز علمي آموزش عالي دولتي و غيردولتي بدون هر گونه نيازسنجي،‌ مدرك دانش‌آموختگي در رشته‌هاي مهندسي را به افراد زيادي داده‌اند. بسياري از كاركنان دولت و از جمله نمایندگان مجلس با مدرك ديپلم استخدام شده‌اند و درگذر زمان در كنار انجام كار مدرك‌هاي كارشناسي ارشد و دكتري را از همين مؤسسات آموزش عالي دريافت كرده‌اند. اين افراد هم‌اكنون مديران بسياري از مراكز دولتي در ايران هستند. نمایندگلن مجلس هم از کارمندان عقب نیفتاده اند. اين كسان هيچ‌گاه به درستي در كلاس ننشسته‌اند و شاگردي نكرده‌اند و با داشتن مدرك و كمي زدوبند اداري پست‌هاي خوبي به دست آورده‌اند. اين افراد توانايي توليد شغل ندارند. براي آن كه کمبودهای خود را بپوشانند بايد هر انسان توانايي را از سيستم خود به دور كنند.
با چنین روالی از دریافت مدرک، سيستم اداري ما افرادي درگذر زمان را به دور هم گردآورده است كه کمترین توانایی برای تولید کار و شغل ندارند.  بسياري از آن‌ها براي ورود به سامانه دولتي و رشد و نما در آن، از مغز و انديشه و ابتكار خود كمتر سرمايه‌اي گذاشته‌اند. اين افراد نمي‌توانند براي تيزهوشان و نخبگان جامعه كار توليد كنند. مشكل آنجاست كه تيزهوشان و نخبگاني كه جواني خود را براي درس خواندن هزينه مي‌كنند با وجود افراد پايين‌تر از خود در رأس كارها، نمي‌توانند شغل مناسبي پيدا كنند و به ناچار راهي خارج از كشور مي‌شوند.

دوشنبه ١٧ آگوست ۲۰۱۵     ٢٧/٥/٩٤
امروز صبح براي ثبت‌نام به محل كنفرانس رفتيم. شركت‌كنندگان بسيار بودند و براي نام‌نويسي صف بزرگي تشكيل شده بود. محل برگزاري كنفرانس در دانشگاه ايالتي مسكو بود كه به ياد بنيان‌گذار آن Lomosonuv نامگذاري شده است. ساختمان دانشگاه در دو سوي يك خيابان است كه از زير خيابان به يكديگر راه دارند. ساختمان دانشگاه بسيار زيبا بود هم از نظر معماري و ديد ظاهري و هم از نظر پاك بودن مجموعه ساختمان. شايد بارندگي مداوم كه در همه ماه‌ها هست، يكي از علت زيبايي و پاك بودن ساختمان باشد. بيشترين بارش مسكو در تابستان يعني همين زمان ديدار، رخ مي‌دهد.
نمي‌دانم كه بيشترين درآمد اين دانشگاه از سوي دولت فراهم مي‌شود يا بخش خصوصي هم در فراهم كردن درآمد دانشگاه نقش دارد؟ نه تنها معماري و ديد ظاهري دانشگاه بلكه راهروهاي داخلي و كلاس‌ها نيز بسيار زيبا و تميز بودند. گويي دانشگاه در همين چند سال پيش‌ساخته شده و كف بسياري از راهروهاي آن پاركت شده است. البته كنفرانس در مجموعه ساختمان‌هاي شرقي خيابان‌ برگزار مي‌شد و ما با آزمايشگاه‌ها که در ساختمان‌هاي غربي دانشگاه جاي گرفته بودند برخوردي نداشتيم.
در اينجا مشكل اصلي براي يك خارجي و ايراني‌ها زبان است. در راهروها كه حركت مي‌كني برروي اتاق‌ها چيزهايي نوشته است ولي نمي‌تواني بخواني. البته آن‌هايي كه براي نام‌نويسي کنفرانس گمارده شده بودند كارشان را بخوبي انجام مي‌دادند و انگليسي صحبت مي‌كردند. پس از آن كه مدتي در صف نام‌نويسي بوديم گفتند كه چون مراسم افتتاح (پرده‌برداري) كنفرانس در سالن آمفي تاتر آغاز مي‌شود ثبت نام انجام نمي‌شود و همه به آمفي تاتر بروند. به سالن آمفي تاتر رفتيم و در جاي مناسبي نشستم. سالن كم‌وبيش از شركت‌كنندگان پر شده بود و .برآوردم آن بود كه نزديك به يكهزار و دويست، سيصد نفر صندلي دارد. بيشتر مراسم افتتاح شامل خوشامدگويي مسئولين و دست‌اندركاران بود.
بنظرم تمام هزينه‌هاي برگزاري از محل ثبت‌نام تأمين مي‌شد و سود خوبي هم نصيب انجمن جغرافي‌دانان روسيه كه برگزار كننده كنفرانس بود گرديد. اين گونه شنيدم كه تعداد شركت‌كنندگان نزديك به يكهزار و پانصد نفر است كه از بيش از شصت كشور جهان آمده‌اند. وزير منابع و محيط زيست روسيه هم يكي از سخنرانان بود و از تاكيد دولت بر حفظ منابع طبيعي سخن مي‌گفت. هم‌چنين گفته شد كه آقاي پوتين رياست جمهوري براي كنفرانس پيام فرستاده و آرزوي كاميابي آن را نموده است. یکی از فضانوردان روسی در ایستگاه فضایی جهانی نیز بصورت زنده پیامی برای شرکت کنندگان فرستاد.
گرچه بامداد اتوبوسي آمد و شركت‌كنندگان را از هتل‌هايي كه با آنان قرار داشتند به محل كنفرانس برد، ولي براي برگشت بايد خودمان مي‌آمديم. پيش از آمدن براي بازديدي چند ساعته از كاخ كرملين ثبت‌نام كرديم به مبلغ نزديك به ١٧٠٠ روبل. يعني نزديك به نود هزار تومان خودمان داديم تا فردا از مجموعه كاخ كرملين بازديد كنيم.
با مترو به هتل برگشتیم. پيش از اين خوانده بودم كه مترو مسكو يكي از نمودهاي پيشرفت و توانايي‌هاي كمونيسم در شوروي است. ديداركنندگان از مسكو را به مترو مي‌برند تا نشان دهند كه كمونيسم چه دستاوردهاي بزرگي براي مردم آورده است. افزون بر اين در دوران جنگ جهاني دوم كه شهر بمباران مي‌شد زيرزميني‌هاي مترو مسكو پناهگاه اصلي مردم و محل زندگي آنان بود. سران حزب كمونيست هم در همين زيرزمين‌ها جلسات خوبي برگزار مي‌كردند و مردم را راهي جبهه‌هاي جنگ مي‌كردند.
راهي مترو نزديك دانشگاه شديم و پرسان‌پرسان سوار قطار موردنظر شديم. برنامه قطارها را كه نگاه كردم دريافتم كه هر دو دقيقه يك قطار عبور مي‌كند. يعني مسافري برزمين نمي‌ماند و اين شايد از بزرگترين هنرهاي مترو مسكو باشد. آن گونه كه خواندم از حيث جابجايي مسافر پس از توكيو و سئول اين سومين توانايي مسافربري شهري در جهان است. اگر درست خوانده باشم بايد به كره جنوبي‌ها هم تبريك گفت كه در مدت چند دهه خود را از يك كشور جنگ‌زده و پس‌مانده به چنين كشور بزرگي تبديل نمودند.
به ياد دارم كه در دوران دانش‌آموزي و در سال‌هاي ١٣٥٤ كاميون‌هاي سفيدي در جاده‌هاي ايران كار مي‌كردند كه به آن‌ها وايت مي‌گفتند. راننده اين كاميون‌ها از كره جنوبي آمده بودند. يعني كره‌اي‌ها از نداري و بي‌نوايي به ايران مي‌آمدند و رانندگي مي‌كردند. ديري نگذشت كه فرزندان اين راننده‌ها براي مهندسي و ساخت صنايع بزرگ و كوچك و بازاريابي و سرمايه‌گذاري ايران به كشور ما سرازير شدند. در عوض بسياري از ايرانيان براي كارگري راهي ژاپن و كشورهاي جنوب شرقي آسيا شدند. آن چيزي كه يك ملت را در شاهراه پيشرفت قرار مي‌دهد اراده براي پيشرفت و دمكراسي و مديريت درست است. داشتن منابع وانباشت‌هاي نفت و گاز سند توسعه ملت‌ها نيست.
پيشينه مترو مسكو به سال‌هاي ١٩٣٥ و پیش از آنمي‌رسد يعني نزديك به هشتاد سال از عمر آن مي‌گذرد. نقشه‌هاي خطوط مترو را كه نگاه كني مي‌بيني كه نزديك ده خط جداگانه دارد كه بخش‌هاي گوناگون شهر را به هم پيوند مي‌دهند. اگر روسي بداني و بتواني نقشه‌ها را بخواني مي‌تواني به آساني و با قيمت‌ مناسبي مسكو را بگردي.
در نخستين سوار شدنم صداي دلخراشي درون كابين‌ها می پیچید که برايم دلسردكننده بود. مانند صداي برش آهن پنجره با اره برقي. تاکنون .سوار متروهاي چند كشور و از جمله مترو تهران شده‌ام، هيچكدام چنين صداي دلخراشي نداشتند. براي من كه شنوايي گوشم كم است اين صدا گوش خراش بود، براي ديگران البته بيشتر. شايد مردم به آن عادت كرده باشند ولي درگذر زمان به اين صدا به گوش آسيب مي‌زند و مي‌تواند نشانه‌هاي يك آلودگي صوتي را در مغز و روان انسان برجاي گذارد. در مترو تهران چنين صدايي را نديدم و بايد خدا را سپاسگزار بود. پس از پياده شدن از مترو پرسان‌پرسان خودمان را به هتل رسانديم. اين هتل ما را داراي سي طبقه مي‌باشد و در هر طبقه تعداد فراواني اتاق دارد. داراي استخر و جكوزي و سالن‌هاي ماساژ هم مي‌باشد گرچه فرصت بازديد از آن‌ها را نداشتم. با اين همه، در ورودي هتل ساده و بدون تابلوهاي مشتري‌پسند مي‌باشد. از تابلوهاي نئون و متحرك كه در ایران و بسیاری از کشورهای جهان فراوان ديده مي‌شود خبري نبود. نمي‌دانم كه اين ناشي از آزموده كم روسي‌ها در مشتري‌مداري و پسماندهای ذهنی دوران کمونیستی است يا علت ديگري هم دارد.

سه‌شنبه ١٨ آگوست ٢٠١٥            ٢٨/٥/٩٤
برپايه برنامه ارایه شده،  دو سخنراني‌ام را بايد امروز صبح ارائه نمايم. با اتوبوس ويژه كنفرانس از هتل به دانشگاه مسكو رفتيم. در هتل ما چند نفر سياه‌پوست از دانشگاه‌هاي نيجريه و اوگاندا هستند. مطالب را آماده كرده بودم و لپ‌تاپ هم همراه داشتم. خوشبختانه هر دو سخنراني پشت سرهم و بخوبي ارائه شد و بنظرم شنوندگان درك خوبي از آن چه مي‌خواستم بگويم بدست آوردند. مي‌كوشم تا در اين سخنراني‌ها از تجربه تدريس بهره گيرم و تا آن جا كه مي‌شود مطلب را براي شنوندگان آسان سازم.
كوشش پژوهشي‌ام آن بوده است كه در اندازه توانايي و نداشتن سازوبرگ‌هاي پيچيده صنعتي و ناهماهنگي‌هاي فراواني كه در كشور ديده مي‌شود چگونگي شكل‌گيري سامانه‌هاي بارش‌زا كه منابع اصلي بارش و توليد آب در ايران هستند را روشن سازم. اين پژوهش‌ها روشن مي‌سازد كه درياها و اقيانوس‌ها كه در نزديكي و يا در فاصله دوري از كشور قرار دادند چگونه سامانه‌هاي بارش‌زا در كشور را كنترل مي‌كنند. براي نمونه پژوهش‌هاي ما شايد براي نخستين بار به نقش بسيار بنيادي اقيانوس هند در تأمين بارش ايران پافشاري نمود. بسياري از اين پژوهش‌ها نشان داد كه رطوبت‌هاي وارد شده به ايران و نه تنها در جنوب غرب بلكه به پهنه‌هاي باختري و شمالي باختري هم از شرايط حاكم بر اقيانوس هند متأثر مي‌باشند.
يافته‌هاي اين پژوهش‌ها مي‌تواند نقش اساسي در بهبود پيش‌بيني‌هاي چند هفته‌اي تا فصلي در ايران داشته باشد. شوربختانه كاربرد دانش در ايران بسيار اندك است. تاكنون نديده‌ام كه كسي به دنبال كاربرد اين علوم باشد. در دانشگاه ما كار خودمان را انجام مي‌دهيم. سازمان هواشناسي كار خودش را انجام مي‌دهد و بر مبناي مدل‌هاي كشورهاي صنعتي و نيز تصاوير ماهواره‌اي كه از اين كشورها و سازمان هواشناسي جهاني دريافت مي‌كند پيش‌بيني‌ها را در اختيار مردم قرار مي‌دهد. اين سازمان چندان نيازي به توليد دانش داخلي در خود احساس نمي‌كند و نديده‌ام كه درگذر ده دوازده سال گذشته حتي يك بار هم به سراغ نگارنده آمده باشند كه چه مي‌كنيد و چگونه با هم مي‌توانيم دانش و فناوري‌هاي هواشناسي را در ايران بومي كنيم.
توجه وزارت جهاد كشاورزي و نيرو به توليدات علمي دانشگاه‌ها نيز بسيار اندك مي‌باشد. كشاورزان هم كه سازماني ندارند. هر كشاورزي خودش هست با موتور پمپي كه قلب مزرعه و باغش مي‌باشد و اين قلب خوني ندارد تا پمپاژ كند. هر كس در جزيره خود كاري انجام مي‌دهد و هنگام گزارش زمين و زمان را به هم مي‌چسباند كه چه كرده‌ايم و الان از همه دنيا جلوتريم. محصول همه اين گزارش‌ها و كارهاي ناهماهنگ، نابودي منابع آب، وابستگي گسترده موادغذايي به خارج و خشكسالي و سيل‌هاي ويرانگر و ورود روزافزون گردوخاك و ريزگرد به كشور است. هنگامي كه مي‌شود برپايه عدد و رقم‌هاي دروغ و حرف‌هاي گنده و بي‌پايه، مديران بالاتر را راضي كرد چه نيازي به نتايج پژوهش‌هاي دانشگاهيان است؟ تازه شكر خدا همه دست‌اندركاران داراي يك مدرك دكتري شده‌اند و نيازي به دانشگاهيان ندارند.
اگر در گذشته نيازي به دارندگان مدرك مي‌شد، امروز به لطف باز شدن مراكز گوناگون توليد مدرك، همه مديران خود داراي مدرك هستند و برخي هم به كمك پول‌ها و زدوبندهاي سازماني داراي چندين مقاله و نوشته‌هاي علمي هستند. حتي برخي از مديران ما به يك مدرك هم بسنده نمي‌كنند. شماري دوست دارند كه افزون بر داشتن مدرك دكتري در رشته كاري خود و رشته‌هاي وابسته و غير وابسته هم داراي بالاترين عنوان باشند مثلاً بسیاری دوست دارند که عنوانهای دكتر، استاد، آيت‌اله، حجت‌الاسلام، سردار، سرلشكر وكيل پايه يك و اگر بشود داراي چند كمربند سياه در كاراته را با هم داشته باشند و در مجالس با همین عنوانها از آنها یاد شود. به گونه‌اي رفتار مي‌شود كه مردم دريابند مدير ما در علم و دانش و پرهيزكاري دانشگاه و حوزه سرآمد است، در فداكاري و رشادت يك سرباز از جان گذشته و قهرمان ملي و کم مانند در تاریخ ایران است در ورزش‌هاي رزمي و يا هنرپيشه‌گي و نويسنده‌گي چيزي كم ندارند. بسياري از اين توانايي‌ها هم با سند و مدرك اثبات شده‌اند و جاي هيچ شك و ابهامي نيست. با اين اوصاف مديران ما ديگر نيازي به دانشگاه و پژوهش ندارند. اين آفت شوربختانه گريبان‌گير روحانيون نيز شده است. برخي ميل دارند كه داراي مدارك دانشگاهي-حوزوي بالايي بوده و در همان هنگام مديريت سازمان‌هاي بزرگي را هم داشته باشند و در مراتب لشکری و کشوری هم در بالاترین رده ها باشند.
به هر حال اميدوارم روزي برسد كه پژوهش‌هاي آب‌وهوايي و محيط زيستي در ايران هم مشتري داشته باشد. اين گونه نباشد كه محتواي پژوهش‌هايي كه در ايران انجام مي‌گيرد را ديگران به فناوري تبديل كنند و با قيمت‌هاي گزاف به خودمان بفروشند.
یادمانه ای از یک بازدید
چند سال پيش يكي از معاونان سازمان محيط زيست كشور بازديدي از مركز پژوهش‌هاي علوم جوي- اقيانوسي دانشگاه شيراز داشت. در اين ديدار درباره توانايي‌هاي پايش ماهواره‌اي براي مديريت ريزگردها و آلودگي هوا در شهرها برايشان توضيح دادم و آمادگي خودمان جهت پايش روزانه و بهنگام آلودگي‌هاي هواي كلان شهرها را به اطلاع ايشان رساندم. بسيار شيفته اين كار شد. در برگشت به تهران از كاركنان زيردست خود خواست تا ظرف مدت دو هفته براساس پروپوزالي كه ما تهيه مي‌كنيم قراردادي براي پايش ماهواره‌اي آلودگي هوا در كلان شهرها و مناطق جنوبي ايران ميان سازمان محيط زيست و دانشگاه شيراز بسته شود. با درخواست ما نوشتن پروپوزال را به يكماه افزايش داديم تا همه چيز روشن گردد. با زحمت فراوان پروپوزالي را تهيه و خدمتشان ارايه كرديم. پس از آن در چندين جلسه با هزينه خودم طرح را براي كارشناسان سازمان محيط زيست كشور توجيه نمودم.پس از تسليم پروپوزال و نشست‌هاي توجيهي همه چيز دگرگون شد. كسي ديگر سراغ ما را نگرفت، به درخواستمان براي ديدار پاسخي داده نشد. كارشناسان ابراز همدردي مي‌نمودند كه متاسفيم ولي ...
چندين ماه از پيگيري‌هاي بي‌سرانجام گذشت تا دوباره از سوي سازمان دعوت شديم. رياست وقت‌ سازمان براي دعوت‌شدگان توضيح مي‌داد كه چه پيشرفت‌هايي كرده‌ايم و چه‌ها خواهيم كرد. يكي از دست‌اندركاران هم به من گفت كه سياست ما از كار با دانشگاه تغيير كرده است. شما مي‌خواهيد از ما پول بگيريد و براي دانشگاه دستگاه‌هاي اندازه‌گيري بخريد؟ اين شدني نيست. ما همه سازوبرگ‌هاي دانشگاه شيراز براي پايش ماهواره‌اي آلودگي هوا را خريداري می کنیم  و در پارك پرديسان راه‌اندازي خواهيم نمود. شما هم اگر دوست داشتيد مشاور ما در امر خريد و نصيب دستگاه‌ها باشيد.
هر چه گفتم اين كار به سود كشور نيست، فايده‌اي نداشت. در جلسه رسمي در حضور شركت‌كنندگان معاونت سازمان به رياست گزارش نمود كه به زودي دستگاه‌هاي گيرنده ماهواره‌اي خريداري و در پارك پرديسان نصب خواهد شد. از اين گفته معاونت سازمان شگفت‌زده شدم و دانستم كه نزديك به يك سال است كه بازي مي‌خورم. ديدم كه رفتن و آمدن فايده ندارد و برنامه‌اي براي پايش ماهواره‌اي جز حرف در كار نيست. دانستم كه كه فساد اداري همه جا ريشه دوانيده است. خسته و درمانده با بسياري بدهكاري براي رفت‌وآمد به تهران انديشه اجراي طرح را فراموش كردم. اگر سازمان مي‌خواست كاري انجام دهد كه نيازي به خريد دستگاه نبود.
با انجام انتخابات رياست جمهوري و عوض شدن دولت و رياست سازمان محيط زيست، دوباره نور اميدي در دلمان سوسو زد. نامه‌نگاري‌ها و رفتن به تهران را آغاز كرديم. آن معاون رفته بود و يك انسان شريف ديگر جايگزين او شده بود. با ايشان نشستي برگزار كردم. ديدم كه بسياري از مواردي كه براي انجام طرح در پروپوزال نوشته‌ام به خودم تحويل داده مي‌شود. احتمالاً ايشان از كارشناسان پرسيده بودند و كارشناسان هم همان مطالب پروپوزال و نشست‌هاي توجيهي كه در خدمتشان بودم را به آگاهي معاونت رسانيده بودند. تنها چيزي كه گفته نشده بود شايد آن باشد كه اين مطالب را فلاني در پروپوزال سه سال پيش گفته است و به او ستم شد. هر بار قولي دادند اما عمل نديدم.
چند بار به تهران رفت‌وآمد كردم. چندين نامه نوشتم مطالبي در روزنامه‌ها و خبرگزاري‌ها گفتم تا شايد گوش شنوايي پيدا شود اما افسوس از يك نداي ضعيفي از سازمان محيط زيست كشور.
دو پروپوزالی كه به وزارتخانه‌هاي كشاورزي دادم نيز كم‌وبيش همين سرنوشت را پيدا كردند. اين است داستان پيوند دانشگاه با صنعت و كشاورزي و محيط زيست در ايران، فساد اداري، رانت‌هاي سياسي.  نبودن رقابت و نبود سازمان‌ها و شركت‌هاي غيردولتي نخواهد گذاشت كه آمال و آرزوهاي نيك‌انديشان و دل‌سوزان در جهان سوم به نتيجه برسد.
پس از ايراد سخنراني كمي در شهر مسكو گردش كرديم. دوباره صداي گوش‌خراش مترو وجودم را آزار داد اما اگر بخواهي شهر به اين بزرگي را بگردي راهي جز استفاده از مترو نداري از ترامواهای برقی شهری وتوانایی های آن آگاهی چندانی ندارم. . قدرت بالای جابجايي و سرعت عمل و دسترسي به سراسر شهر از ويژگي‌هاي مثبت مترو مسكو است كه نمي‌‌توان از آن چشم پوشيد. خيابان‌هاي مسكو را پر از خودروهاي شخصي خارجي و بيشتر مدل بالا ديدم. اين نشانگر بهبود شرايط اقتصادي كشور مي‌باشد. روسيه در زمينه اتومبيل‌سازي از ديگر كشورهاي با نام و نشان جهان مانند آمريكا، اروپا، ژاپن و كره عقب‌افتاده است. خودرو ملي آن‌ها درزمان شوروي سابق لادا بود. پس از رفتن كمونيست‌ها هم به علت نداشتن بخش خصوصي نيرومند خودروسازي روسيه نتوانست چيزي از خود نشان دهد.
انسان شگفت‌زده مي‌شود كه كشوري كه هواپيماي ميك ٢٩ يا ميك ٣١ توليد مي‌كند يا موشك‌هاي S۳۰۰ را به ايران مي‌فروشد، چگونه براي ساخت يك خودرو ملي ناتوان مي‌گردد.  برخی بر این باورند که آسایش انسان در کشورهای کمونیستی ارزشی ندارد و این کشورها رویکردی به ساخت وسایل آرامش انسان ندارند. تا آنجا كه مي‌دانم نبود شركت‌هاي خصوصي قدرتمند و نيز فساد اداري روسيه را در برابر رقباي خود تا اندازه فراواني ضعيف مي‌كند.
در ايران نيز گرچه عمر صنعت خودروسازي ما بيشتر يا برابر كره جنوبي است اما دولتي بودن شركت‌هاي خودروسازي و رانت و فساد اداري نگذاشته است تا اين صنايع روي پاي خود بايستند. زندگي شركت‌هاي خوروسازي ايران در گرو جلوگيري از ورود خودروهاي خارجي و مجبور كردن مردم به خريد اين خودروها به قيمت گران است. مديران اين شركت‌ها بیشتر از سوي مسئولين دولتي برگزيده مي‌شوند و بسياري از آن‌ها چندان پيشينه يا انگيزه سرافرازانه ای در مديريت ندارند. اين مديران نخواهند توانست با شركت‌هاي خصوصي خارجي رقابت كنند.
تا پاسي از شب در خيابان‌هاي اصلي مسكو و نزديك كاخ كرملين قدم زديم. به ياد آوردم كه چه جوانان برومندي در ايران و جهان اميدوار بودند كه عدالت و انسانيت از كنار اين كاخ به ديگر نقاط پراكنده شود، اما جز تبليغات دروغ كمونيست‌ها چيز زيادي در حوزه انسانيت و عدالت به جهان عرضه نكردند.
نكته جالبي كه دريافتم آن كه شمار فراواني از نيروگاه‌ها در نقاط گوناگون مسكو توليد نيروي برق مي‌نمايند. اين نيروگاه‌ها براي خنك شدن آب را از رودخانه مسكو يا منابع ديگر آب پمپاژ مي‌كنند. كار بزرگي كه انجام شده آن است كه اين آب پس از آن كه موتورها را خنك نمود و خودش گرم شد، براي گرم كردن خانه‌ها استفاده مي‌شود. يعني بسياري از خانه‌ها داراي لوله‌كشي آب گرم هستند كه براي گرمايش و سرمايش منازل مصرف مي‌شود. بنابراين نيازي به مصرف گاز براي گرم كردن منازل ندارند. از ديگر سو آب گرم كه باعث از بين رفتن بسياري از آبزيان مي‌شود وارد رودخانه نمي‌گردد. اي كاش كه اين روش بهينه‌سازي در مصرف انرژي را ما هم در ايران به كار ببريم. بايد دانست كه در نيروگاه‌ها دست‌كم پنجاه درصد انرژي فسيلي به صورت گرما از دست مي‌رود كه با اين روش مي‌توان از آن بهره جست.

 
چهارشنبه ١٩ آگوست ٢٠١٥        ٢٩/٥/١٣٩٤
با هماهنگی های انجام شده از سوی همسفر گرامي‌ام جناب آقاي دكتر سبزي‌پرور، امروز ساعت نه بامداد به سفارت ایران در مسکو خواهیم رفت. هدف این دیدار گفتگو با کنسول محترم علمی فرهنگی سفارت درباره پيوند علمي ميان دانشگاه‌هاي ايران و كانون‌هاي علمي و پژوهشي روسيه است. محل هتل ما از سفارت دور است و بنابراين بامداد پس از خوردن صبحانه فوري با مترو راهي محل سفارت شديم.
به راستي كه پس از نزديك به يك دهه تنش در روابط خارجي و قطعنامه‌هاي پياپي شوراي امنيت سازمان ملل متحد، كارهاي انجام شده در وزارت امور خارجه براي رفع تحريم‌ها ستودني است. پس از نزديك به يك دهه اين نخستين بار است كه به مسافرت خارجي مي‌آيم كه روابط ما با ديگر كشورها بدتر از پيش نشده است. ارزش پولمان هم كمتر از مسافرت پيشينم نشده و تازه بهتر هم شده است. در گذر دو سالي كه جناب آقاي دكتر ظريف وزير خارجه بوده‌اند نشانه‌هاي كاربرد دانش سياست و ديپلماسي در وزارت امور خارجه ديده مي‌شود. انسان درمي‌يابد كه دست‌اندركاران دانسته‌اند كه سازمان مللي هست و شوراي امنيت هم كاره‌اي هست. قطعنامه‌هاي سازمان ملل را نمي‌توان كاغذ پاره دانست و خوب نيست كه مسئولين بالاي كشور با سخنان نسنجيده گاهي ركيك به ديگر كشورها بتازند.
ما با درشتی صحبت می کنیم و آنها با چرخانیدن نوک قلم و گاهی لبخند هزاران میلیارد تومان از ثروت ما را به بهانه همین درشت گویی ها از آن خود می‏کنند. راه گریزی هم نداریم. نفت صادر می کنیم و پولها در بانک آنهاست. هر گفته نسنجیده ای بهایی دارد. پیش از پرداخت پول نفت به ما، به شیوه های گوناگون هزینه درشت گویی ها را کسر می‏کنند. هر چه حرف درشتر باشد، پرداخت هزینه هم بیشتر است.  به هر روي، دانش سياسي دكتر ظريف و همكاران او اجازه داد تا پس از بيش از دو سال گفتگو و دادوستدهاي سياسي و اقتصادي شرايط براي بهبود روابط خارجي فراهم شود. در چنين فضايي مي‌توان به افزايش همكاري‌هاي علمي ميان دانشگاه‌هاي دو كشور اميدواري كمي داشت.
روسيه كشور بزرگي در شمال ایران است و در اين دويست سيصد سال گذشته نقش بزرگي در رخداد خوبي‌ها و بدي‌ها در ايران داشته است. مردم اين سرزمين ضمن آن كه با انقلاب صنعتي در كشورهاي غربي همگام بوده‌اند اما رفتار سياسي آن‌ها با انگلستان، فرانسه و آلمان كمتر هماهنگ بوده است. اين كشور پيوسته در رفتار و منش سياسي رقيب انگلستان، فرانسه و آلمان بوده است. در زمان فتحعلي شاه قاجار قرار داد تركمانچاي و سپس قرارداد گلستان را بر ما تحميل نمود. با این قراردادها سرزمین های فراوانی از ایران جدا شد و به روسیه پیوست. در اين چند سده گذشته  روسيه به سرعت راه صنعتي شدن را ‌پيمود. همزمان با این بسیاری از پادشاهان و دست‌اندركاران ما در بي‌اطلاعي و بي‌سوادي باندبازي، داشتن حرمسرا و فردپرستي غرق بودند. گفتگو و مذاكره براي گسترش رابطه دانشگاهي با كشوري مانند روسيه را غنيمت شمرديم و ساعت ٩ پس از ارائه پاسپورت به پليس روسي محافظ سفارت، به درون سفارت رفتيم.
در كف سالن ورودي يك قالي قرمز رنگ انداخته شده بود كه بنظرم دست‌بافت نبود. دلم مي‌خواست كه اين اتاق از هنر و توانايي‌هاي ايراني بيشتر آذين‌بندي مي‌گرديد. چندان هنری از ایران در این اتاق نیافتم. به سالن مخصوص مذاكرات هدايت شديم و در آن جا به خوبي پذيرايي شده و گفتگوها آغاز گرديد.
مسئولين سفارت با ما هم انديشه بودند كه زبان روسي و رفتارهاي ويژه مديران روسي كه نشانه‌هاي دوران كمونيسم در آن ديده مي‌شود از بازدارنده‌هاي گسترش پيوند ميان ايران و روسيه است. ايراني‌ها و دانشگاهيان ايراني انگليسي را بهتر مي‌دانند و برقراري پيوند ميان ايراني‌ها و دانشمندان در آمريكا، انگليس، فرانسه، ايتاليا، آلمان، استراليا بسيار ساده‌تر از اين ارتباط با دانشگاهيان روسي است.
شصت سال حكومت كمونيستي در روسيه نشانه‌هاي پررنگي در روابط با مردم اين كشور با يكديگر و كشورها گذاشته است. ديدگاه امنيتي بر هر رابطه‌اي و جاسوس پنداشتي ديگران و ترس از سازمان‌هاي امنيتي براي دادن اطلاعات به خارجي‌ها همه از یادگارهای دوران كمونيسم است. افزون بر روس‌ها، ايراني‌ها هم آزموده‌هاي خوبي در دادن اطلاعات و ايجاد ارتباط با خارجي‌ها ندارند. ترس از جاسوس بودن طرف مقابل يا جاسوس پنداشتن طرف مقابل از سوي دولتي‌ها كار را بسيار سخت مي‌كند.
گرچه داده‌هاي هواشناسي در دسترس همگان است و سازمان هواشناسي جهاني بر دريافت داده‌ها در همه جهان مديريت مي‌كند و هيچ چيزي پنهان نيست، بسياري از هواشناسان و دانشگاهيان ایرانی براي دادن همين داده‌ها به يك غيرايراني بسيار انديشه مي‌كنند. شايد اگر داده‌ها را بدهي همين پاپيچي برايت بشود كه اطلاعات به بيگانه داده‌اي. تا بخواهي ثابت كني كه چيزي را نگفته‌اي خدا مي‌داند چه بر سرت آمده باشد. به هرروي دادوستد اطلاعات ميان ايران و روسيه كار آساني نمي‌باشد ولي راهي است كه بايد رفت.
مسئولين سفارت گفتند كه بهتر است براي گسترش رابطه ميان دانشگاه‌هاي ايران و روسيه در آغاز يك تفاهم‌نامه ميان دانشگاه‌هاي موردنظر امضاء شود. بدون تفاهم‌نامه دانشگاه‌هاي روسيه حركت شايسته‌اي نمي‌كنند. پس از آن بايد يك پروژه همكاري علمي و فناوري تعريف شود تا بتوان بر آن پايه كارها را پيگيري نمود. افزون بر اين مسئولين سفارت مي‌گفتند كه آقاي سفير (آقاي دكتر صناعي) دانش‌آموخته دانشگاه روسيه است و مدت‌ها در اين كشور بوده است و فرازوفرودهاي ارتباط دو كشور را بسيار آزموده است. گفته شد كه به علت مشكل زبان دانشجويان و اساتيد ايراني ميل كمتري به آمدن به روسيه را دارند.
دوستان سفارت هم مي‌دانستند كه روسيه برنامه درستي براي جذب دانشجويان خارجي و ايراني ندارد. در اين مورد هماهنگي نيست و دانشگاه‌هاي آن كشور نمي‌دانند كه براي پيوند با دانشگاه‌هاي ديگر كشورها چه بكنند. افزون براين، جرأت تصميم‌گيري در مسئولين روسی كم است. هر كس در حوزه‌ كاري خود آن چه را كه از پيش تعيين شده انجام مي‌دهد و نمي‌تواند فراتر از آن برود. هر كاري نيازمند دستور بالاتر است، چنين فرهنگي آهسته، آهسته توانايي تصميم‌گيري و پذيرش ريسك را از انسان‌ها مي‌گيرد. بسياري از پيشرفت‌ها زاييده ريسك‌پذيري انسان‌هاست. بايد برخي از شكست‌ها را بر جان بخري تا پيروزي بزرگ‌تر را به دست آوري. از همين روي است كه شايد در دنياي رقابتي امروز روسيه در برابر غرب كم بياورد و ناچار به دادن امتيازهايي به آنان گردد.
شاید در پی همین کم آوردن روسی ها بود که غربي‌ها توانستند با برنامه‌ريزي درستي اوكراين كه يك بخش فعال و صنعتي وابسته به روسيه بود را از اين كشور جدا كنند.  براي اشغال كريمه از سوي روسيه نیز تحريم‌هاي اقتصادي سختي را بر اين كشور تحميل گشته است. در پي اين تحريم‌ها ارزش روبل روسيه در برابر دلار درگذر چند سال گذشته رو به كاهش بوده است. در حالي كه در سال‌هاي ٢٠١١-٢٠١٠ نزديك به ٣٥ روبل برابر يك دلار بوده است ما در برابر هر دلار ٦٥ روبل تحويل گرفتيم. در گذر همين نزديك به يك هفته‌اي كه در روسيه بودیم  هم نرخ برابري روبل در برابر دلار روبه كاهش بود.
مسئولين علمي سفارت توضيح دادند كه هم‌اكنون يك دفتر همكاري‌هاي علمي ميان ايران و روسيه راه‌اندازي شده است كه در ايران رياست آن بر دوش دكتر ستاري معاونت علمي-فناوري‌ رياست جمهوري است. براي انجام كارها بهتر است كه طرح‌هاي همكاري از سوي ايشان مطرح گردد. به ديگر سخن اگر مي‌خواهيم دنبال همكاري دانشگاه‏های ایران و روسيه باشيم بهترين كانال معاونت علمي و فناوري رياست جمهوري است. من هم در اين نشست يادآور شدم كه سفارت مي‌تواند نقش ارزنده‌اي در راه‌اندازي برنامه‌هاي پژوهشي ميان دو كشور باشد. گفتم كه چند سال پيش كه به دنبال خريد آنتن‌هاي گيرنده ماهواره‌هاي  زيست محیطی بوديم، سفير وقت ايران در پكن نامه‌اي به مسئولين وزارت علوم و دانشگاه شيراز نوشت و توانايي چين براي اجراي اين گونه برنامه‌ها را يادآور گرديد. همين نامه سفير بود كه جان تازه‌اي به برنامه خريد تجهيزات ماهواره‌اي داد و مسئولين وقت دانشگاه برآن شدند كه براي پيگيري‌ كارها دوبار نگارنده به چين برود. البته هر دو بار براي ارائه مقاله علمي بود و دانشگاه پولي بابت سفر نپرداخت ولي به هر حال كمك نمود.
براي مسئولين سفارت توضيح دادم كه در زمينه پايش ماهواره‌اي پديده‌هاي زيست محيطي مانند خشكسالي، ريزگردها، آلودگي شهرها، بارورسازي ابرها،آلايندگي در سطح درياي خزر و نيز آب‌هاي جنوبي ايران و نيز پديده‌هاي اقيانوس‌شناسي مي‌توانيم پروژه‌هاي خوبي ميان دو كشور تعريف نماييم. روسيه داراي توانايي ماهواره‌اي بالايي مي‌باشد ولي تاكنون ايراني‌ها نتوانسته‌اند كاربرد چنداني از اين توانايي‌ها داشته باشند. روسها هم بگمانم دوست ندارند چیزی به ایرانیها بیلموزند. چنانچه سفارت همكاري نمايد مي‌توان در مورد چنين پروژه‌هايي با طرف روسي به گفتگو پرداخت. به هرروي نتيجه‌گيري كلي آن بود كه بهتر است پروژه‌ها از راه دفتر معاونت علمي- فناوري رياست جمهوري پيگيري شود.
گرچه باور دارم كه در دولت كنوني بسياري از مديران سطح بالا دوست دارند كه كارها پيشرفت نمايد و بن‌بست‌هاي علمي و فناوري گشوده شود ولي بارها ديده‌ام كه سامانه دولتي در كشور ما به گونه‌اي نيست كه مسئولين آگاه و دلسوز هم بتوانند براي پيشبرد كارها اقدام بزرگي را به انجام برسانند. پيشينه تاريخي به ما مي‌گويد در هنگامي كه كشورهاي اروپايي و آمريكا به سرعت در حال صنعتي شدن بودند و كشور ايران هنوز چندان عقب‌افتاده نبود يكي مانند ميرزاتقي‌خان امير كبير که نخست وزير كشور بود، با وجود نزديكي خويشاوندي به ناصرالدين شاه جانش را فدا نمود اما نتوانست تاروپودهاي حسادت، بي‌سوادي، خودخواهي را از سامانه مديريتي كشور بزدايد. شادروان محمد مصدق نيز وجودش را در راه آزادگي كشور هزينه كرد اما باز هم حسادت و خودخواهي و بي‌سوادي نگذاشت كه او به آرزويش برسد و در تنهايي جان به جان‌آفرين تسليم كرد. مرحوم مهندس مهدي بازرگان نيز كه تن مرحوم مصدق را شست و غسل داد نتوانست از تنگ‌نظري‌هاي ويژه جهان سوم جان سالم بيرون برد. بنظرم ايشان نيز با كوهي از اندوه و غم از ندانم‌كاري‌هاي دوستان قديم جان به جان آفرين تسليم كرد.
بنابراين گرچه بر اين باورم كه آقاي دكتر ستاري معاونت كنوني علمي- فناوري رياست جمهوري مي‌كوشد تا كاربرد علم و دانش را در كشور گسترش دهد و علم را تجاري‌سازي نمايد اما باور ندارم كه بتواند طرح‌ها و پروژه‌هاي بزرگي را پيروزمندانه به پايان ببرد و جايگاه ايران در فناوري را به گونه‌اي شايسته افزايش دهد. زفتي‌ها (حسادت‌ها) و اين كه شماري بله قربان‌گو مي‌خواهند بدون زحمت داراي پست و مقام و ثروت باشند نمي‌گذارد تا جهان سوم پيشرفتي بنمايد. هنگامی‏که چاپلوسي و زفتي‌ها در ظاهري زيبا و در پيكر دلسوزي براي دين و ايمان و وفاداري به بزرگان كشور جلوه‌گر مي‌شود، چهره واقعي خود را پنهان مي‌سازد. كم‌سوادها و نادانان در چهره دلسوزي و نگهباني از دين و آيين مردم دور بزرگان گرد مي‌آيند و كشور را به نابودي مي‌كشند.
شايد اوايل سال ١٣٩٣ بود كه آقاي دكتر ستاري به شيراز آمدند. ايشان با شماري از اساتيد دانشگاه‌هاي شيراز يك نشست گذاشتند و گفتند كه كار در حوزه معاونت فناوري رياست جمهوري با كارهاي پژوهشي وزارت علوم- تحقيقات و فناوري يكسان نيست. ايشان گفتند كه در حوزه معاونت زيردست ايشان، پافشاري بر فناوري و تجاري‌سازي علم است. از گروه دانشگاهيان كه برايشان سخنراني مي‌كردند درخواست نمودند كه طرح‌هاي فناورانه كه در چندين حوزه دانش و فناوري كاربرد داشته باشد و ويژه يك رشته خاص نباشد را تعريف كنند و براي ارزيابي به معاونت علمي- فناوري رياست جمهوري بفرستند. در آن نشست نكات مهمي كه بايد در پروپوزال رعايت شود را يادداشت كردم تا بر آن پايه پروپوزال خود را آماده سازم.
پس از اين سخنراني نزديك به پنج، شش هفته سرگرم انديشه كردن و نوشتن پروپوزال شدم. براساس رشته تخصصي خود و رخداد خشكسالي، سيل و ريزگردها طرحي را براي پايش پيوسته اين پديده‌ها در داخل و بيرون كشور و توليد محصولات ماهواره‌اي تنظيم كرديم. طرح پس از بررسي در معاونت پژوهشي و فناوري دانشگاه‌ شيراز به تهران دفتر آقاي دكتر ارسال گرديد. شوربختانه پاسخ نامه در چند خط و همگي منفي بود. چند بار هم براي پيگيري به تهران رفتم ولي افسوس از يك پاسخ قانع‌كننده. دریغ از اين كه كسي دلسوزانه بگويد طرح را مطالعه كرده است و براي اجرايي كردن آن بايد چه نكاتي به آن افزوده شود و چه كاستي‌هايي دارد. به يكي از كارشناسان محترم گفتم كه اين طرح براساس نزديك به ده پانزده سال آزمودهايم از مرحله شناسايي، خريد، نصب، توليد محصول و نيز بازاريابي توليدات ماهواره‌اي در كشور و برخي از كشورهاي مجاور تهيه شده است. نگذاريد كه با يك نه گفتن اين آزموده‌ها به نابودي كشانيده شود. شايد فردايي براي من نباشد. بگذاريد و كمك كنيد كه اين طرح ملي به انجام برسد. تمام هزينه‌ها بر پايه نرخ‌هاي جهاني تنظيم شده است و پول كشور در راه بهبود زندگي مردم هزينه خواهد شد. ولي اين گفته‌ها تاكنون به هيچ ره‌يافتي نرسيده است. دكتر ستاري هم همچون مرغي است كه از قفس پريده است و براي نويسنده پروپوزال‌ دسترسي به ايشان به اين سادگي نشدني است. تا آن جا كه مي‌دانم هر كس در آن جمع بود و پروپوزالي ارائه كرد به همين سرنوشت دچار شد. نمي‌دانم آمدن و رفتن و سخنراني ايشان در دانشگاه شيراز و علوم پزشكي شيراز چه دست‌آوردي داشت؟ اميد استكه حقیقت بهتر از آن باشد كه نگارنده ديده يا شنيده است. يك پروپوزال ديگر نيز به درخواست مسئولين بخش فناوري و اطلاعات وزارت كشاورزي تهيه نمودم كه آن هم به همين سرنوشت گرفتار شد و براين باورم كه هم‌اكنون كپي‌برداري شده و در جاي ديگر به گونه ای سست و بی پایه و برای نابود کردن پول  در حال اجرا است.
با شنيدن صحبت برادران سفارت جمهوري اسلامي ايران در مسكو كه بايد كارها را با جناب آقاي دكتر ستاري هماهنگ كنيم در انديشه ژرفي فرو رفتم. در واقع اميدم آن بود كه شايد سفارت ايران بتواند با پتانسيل‌يابي دانشگاهي و مؤسسه علمي در روسيه را معرفي نمايد تا شايد بتوانيم اين پتانسيل را به مسئولين محترم در دانشگاه شيراز معرفي كنيم و درخواست پيگيري كنيم. اگر قرار باشد تا بنده با هزينه خودم چندين بار به دفتر آقاي دكتر ستاري بروم تا به نتيجه‌اي برسم يا نرسم كه تكرار همان راه رفته گذشته است. به هر حال كوشش خواهم نمود تا راه مناسبي براي پيگيري طرح پيدا كنم.
پس از پايان يافتن نشست با برادران عزيز در سفارت، با خودرو سیاسی سفارت تا ايستگاه قطار مسكو كه در همان نزديكي بود بدرقه شدیم. در این ایستگاه براي رفت‌وبرگشت به شهر سن‌ پيترزبورگ بليط رفت و برگشت خريداري كرديم به بهای هر نفر نزديك به ده هزار روبل يعني نزديك به پانصد هزار تومان خودمان. اگر ويزا كارت داشتيم مي‌توانستيم با همين قيمت با هواپيما برويم و برگرديم ولي به هر حال سرنوشت آن است كه با قطار رفت‌وآمد كنيم. فردا صبح ساعت ٥٠: ٦ بايد با قطار تندرو راهي سن پيترزبورگ شويم.
پس از تهيه بليط به گردش در شهر مسكو پرداختيم و عصر راهي هتل شديم. در نزديكي هتل در انديشه آن بوديم كه فردا صبح زود چگونه خود را به ايستگاه راه‌آهن برسانيم. مترو مسكو ساعت ٣٠: ٥ دقيقه بامداد آغاز به كار مي‌كند و اين زمان براي رسيدن به ايستگاه دير بود. تازه از هتل تا ايستگاه مترو هم نياز به تاكسي هست. در نزديكي هتل ديدم كه يك تاكسي ايستاده است نزد راننده رفتم و پرسيدم كه آيا مي‌تواند فردا ما را به ايستگاه راه‌آهن برساند؟ در همين هنگام آقاي دكتر سبزي‌پرور هم رسيدند. راننده به زبان روسي از ما پرسيد كه كجايي هستيد؟ گرچه روسي نمي‌دانستيم اما درك كرديم كه او از مليت ما پرسش مي‌كند. آقاي دكتر سبزي‌پرور به فارسي گفتند كه اين چه كار دارد كه مليت ما را مي‌پرسد؟ يك باره او به فارسي گفت ايراني هستيد؟ من تاجيك هستم و فارسي مي‌دانم درك كرده بود كه ما چه گفته‌ايم. بهر حال قدري خنديديم و شوخي كرديم و از اين كه اين كار تصادفي رخ داده بود شگفت‌زده شديم. گفتيم خدا را شكر كه چيز بدي نگفتيم.
اين برادر تاجيك كه نامش شريف ستار بود از ديدن ما بسيار خوشحال شد. فراوان مهرباني كرد و گفت كه امروز تاجيكستان نيازمند كمك ايراني‌ها است. او گفت كه در دوران شوروي سابق نگذاشتند كه تاجيك‌ها و مسلمانان آسياي ميانه پيشرفتي داشته باشند و از ما مي‌خواست كه از ايرانيان و دست‌اندركاران ايراني بخواهيم كه در راه پيشرفت مردم فارسي زبان تاجيك از هيچ كوششي دريغ نكنند. او مي‌گفت كه دوستي مردم تاجيك با ايراني‌ها ريشه در تاريخ دارد و نبايد به علت تفاوت در مذهب شيعه يا سني يا اسماعيلي و ... اين يگانگي دچار آسيب گردد. زبان پايه شناخت‌ و همكاري ملت‌هاست و ايران بايد براي همبستگي و همكاري كشورهاي فارسي زبان و داراي جشن نوروز پيش‌قدم گردد.
او مي‌گفت گرچه داراي تحصيلات دانشگاهي است اما در روسيه به او اجازه ندادند كه از تخصص خود بهره‌اي ببرد و از همين روي راننده تاكسي شده است. گفت كه روي‌هم‌رفته نزديك بيست سال از دبستان تا دانشگاه سركلاس رفته و امتحان داده است ولي روس‌ها اجازه استخدام در كارهاي دولتي به او نداده‌اند. گرچه داراي پاسپورت روسي بود و در رشته اقتصاد درس خوانده است نتوانسته شغل مناسبي پيدا كند.
آقاي شريف گفت كه بي‌سوادي و پيامدهاي برآن گريبانگير مردم تاجيكستان است. فقر، ناداني‌ها و تعصب‌هاي بي‌جاي ناشي از بي‌سوادي ويژگي اساسي مردم آن جا مي‌باشد. دوست داشت كه سياست‌هاي منطقه‌اي ايران ملايم باشد تا قدرت‌هاي جهاني دردسر ايجاد نكنند و بگذارند ايراني‌ها در تاجيكستان برروي فرهنگ و ادب و آموزش و پرورش آن كشور سرمايه‌گذاري كنند. مي‌گفت مردم مزار شريف كندوز و ديگر مناطق شمالي افغانستان نيز به فارسي صحبت مي‌كنند و دوستدار ايراني نيرومند هستند.
در پاسخ به او ما هم گفتيم كه ايراني‌ها دوستدار مردم تاجيك هستند. در جنگ افغانستان ايراني‌ها نزديك به چهل سال است كه پناه‌جويان افغانستان را پذيرايي كرده‌اند. گرچه ايران درگذر اين چهل سال خودش درگيري جنگ و تحريم‌هاي فراواني بوده است اما مردم ايران در كمك به افغاني‌ها هرچه توانستند مايه گذاشتند. امروز هم مردم دوستدار همكاري دولت با تاجيكستان و افغانستان هستند. به او قول دادم كه هر چه بتوانم در راه گسترش دوستي مردم ايران و تاجيكستان و افغانستان و كشورهاي آسيا ميانه بكوشم.  
اي كاش مي‌شد كه به جاي درگيري بيش از اندازه ايران در مسائل پيچيده و حل‌نشدني جهان عرب، دولت ايران گوشه‌چشمي هم به آسياي ميانه مي‌نمود. ما در جهان عرب جز درگیری و کشتار بهره چندانی نخواهیم برد.  نيازاست تا با كمك دولت تورهاي گردشگري میان ایران و کشورهای آسیای میانه داير شود. باید کاری کرد که سفر به این کشورها ارزان و آسان باشد. باید آن‌هايي كه براي گردشگري يا سرمايه‌گذاري و آموزش به اين كشورها مي‌روند از آموزشهای ویژه ای برخوردار گردند. بايد دانشگاه‌هاي ما در جذب و پرورش دانشجويان آسياي ميانه بيش از گذشته فعال شوند و البته نياز است تا براي استخدام دانش‌آموختگان آن‌ها در كشورشان برنامه‌ريزي كنيم. يعني دانشجويان تاجيك كه در ايران دانش‌آموخته مي‌شوند بتوانند به گونه‌اي ساده‌تر در كشور خودشان استخدام شوند. اين يعني برنامه‌ريزي براي آينده و بهترين سرمايه‌گذاري آن است كه برروي پرورش نيروي انساني انجام شود. مردم اين كشورها از شوروي سابق دل‌خوشي ندارند و اگر گوشه‌چشمي از محبت و مهرباني‌ ببينند فراموش نخواهند كرد. آقاي شريف گفت كه فارسي حرف مي‌زند ولي خواندن و نوشتن فارسي را نمي‌داند. او اشعار سعدي، فردوسي و مولوي را بخوبي مي‌خواند و مي‌گفت همه اين اشعار را با الفباي روسي خوانده و به ياد دارد. مي‌گفت كه پوشكين شاعر بزرگ روس بسياري از اشعار خود را از حافظ برگرفته است كه البته نگارنده در اين مورد آگاهي چنداني ندارد. از اين كه آقاي شريف ستار بهتر از من شعر شعراي بزرگ ايران را مي‌خواند بسيار خوشحال و شگفت‌زده شدم.
آقاي شريف گفت كه همه پنج فرزند او ازدواج كرده‌اند و همه در روسيه زندگي مي‌كنند. با اين حال زبان خانوادگي آن‌ها فارسي است. آقاي دكتر سبزي‌پرور
به هرروي پس از قرار گذاشتن براي فردا از آقاي شريف خداحافظي كرده و براي خواب به هتل رفتيم.

پنجشنبه ۲۰ آگوست ۲۰۱۵ برابر با ۳۰/۵/۱۳۹۴
امروز ساعت ۵/۴ از خواب برخاستيم و پس از نماز وسايل را گردآوري کرده به بيرون هتل رفتيم. آقاي شريف براساس قرار در محل حاضر بود و ما را به ايستگاه راه‌آهن برد. در آن هنگام بامداد خيابان‌هاي مسکو خلوت بود و آقاي شريف توانست از بخش مرکزي مسکو و کنار کاخ کرملين گذر کرد، پس از نزديک به نيم ساعت ما را به ايستگاه برساند.
با پرداخت کرايه‌اي نزديک به پنج هزار روبل قطار پرسرعت مسکو پترزبورگ در مدت چهار ساعت ما را به مقصد رسانيد. در نقشه ديده بوديم که هتلي را که گرفته‌ايم نزديکي‌هاي ايستگاه راه‌آهن است. پرسان‌پرسان خود را به محل هتل رسانيديم. هتل تابلو کوچکي داشت و آن گونه که ديدم يک خانم يک ساختمان قديمي را يکي دو سال پيش خريداري کرده و آهسته‌آهسته آن را به هتلي تبديل کرده و هنوز هم ميانه راه است. صنعت توريسم و جهانگردي پايه يک اقتصاد سالم است. هنگامي که يک گردشگر به يک شهر و يا روستايي مي‌آيد دوست دارد که از وقت خود لذت ببرد و در همان حال هرچه بيشتر از چگونگي پيدايش و رشد شهر و آثار ديدني آن آگاه شود. او آماده خرج کردن و هزينه کردن درست و منطقي است. بايد با دانش و فن گردشگري آشنا بود و در ازاي دريافت پول خدمات شايسته‌اي هم ارائه کرد. اگر مردم يک سرزمين چنين شدند، راه پيشرفت و سرافرازي را دريافت کرده‌اند. اين خانم صاحب هتل را چندين بار ديدم که در تميز کردن کف محل پذيرش به همکارانش که بيشتر خانوادگي بود کمک مي‌کند.
سن پترزبورگ پس از مسکو بزرگترين شهر روسيه مي‌باشد که در عرض جغرافيايي نزديک به ۶۰ درجه شمالي قرار دارد. در تابستان‌ها روزها بسيار بلند است و گاهي اوقات آسمان در شب‌ها پيوسته سفيد است. يعني شبي به آن صورت که ما در نظر داريم را مردم آنجا نمي‌آزمايند.
هر چه عرض جغرافيايي بالاتر رود اختلاف طول روز و شب در تابستان و زمستان بيشتر مي‌شود. بنابراين در زمستان‌ها مردم سن پترزبورگ روز آفتابي را کم مي‌بينند. زمستان همه‌اش شب و ابرناکي است. ديدن خورشيد در زمستان و بهره‌برداري از نور آن يکي از خواست‌ها و آرزوهاي مردم اينجا است.
در تابستان‌ها و اين هنگامي که ما از اين شهر بازديد کرديم هوا دلپذير و تا اندازه‌اي گرم بود. لباس‌هاي مردم تابستانه بود. شهر پر از خودروهاي نو و خارجي است. به گمانم تمام شرکت‌هاي معروف خودروسازي دنيا شمار فراواني از توليدات خود را به خيابان‌هاي سن‌پيترزبورگ وارد کرده‌اند. خودرويي که کم است همان لاوا يا لارا ساخت روسيه است. يکي مي‌گفت که اگر اين خودروها را بخري هر روز با تعميرکار سروکار داري و در پايان هم بايد از خير آن بگذري و در کنار خيابان رهايش کني. به ديگر سخن روسيه در جنگ با غول خودروسازان جهان ميدان را واگذار کرده است. نمي‌دانم که توليدات کشاورزي و يا توريسم در اينجا چه نقشي در اقتصاد دارد. چند درصد از درآمد مردم از اين راه‌ها تأمين مي‌شود. هم‌چنين نقش فروش نفت و گاز در اقتصاد روسيه را نمي‌دانم. چيزي که در خيابان‌ها هويدا است ثروتمندي مردم است حال از چه راهي فراهم شده است را درست نمي‌دانم. شايد فروش سلاح‌هاي سبک و سنگين نظامي که ايران هم يکي از مشتريان است يکي از راه‌هاي کسب ثروت اين مردم است. يکي مي‌گفت قيمت خودروهاي خوب ۷۰۰.۰۰۰ تا يک ميليون روبل است. اگر چنين باشد به مفهوم آن است که هزينه گمرکي ورود خودرو به روسيه کم است. در ايران هزينه گمرکي بيشتر از هزينه خريد از شرکت‌ها است. يعني با اين قيمت که نزديک به پنجاه ميليون تومان خودمان است اصلاً نمي‌شود اين اتومبيل‌هاي نو که بسياري از آن‌ها شاسي بلند هستند را در ايران خريداري کرد. به ديگر سخن در ايران صنايع خودروسازي با پشتيباني گمرک زنده‌اند و گرنه مانند روسيه فاتحه آن‌ها خوانده شده بود.
در ايران بحث چگونگي رفتار دولت با شرکت‌هاي خودروسازي پيوسته مورد توجه بوده است. خودروسازان مي‌گويند اگر هزينه گمرکي خودروهاي وارداتي کم شود کمر صنعت خودروسازي ايران شکسته خواهد شد و کارگران فراواني بيکار مي‌شوند و اين صنعت به سمت نابودي خواهد رفت. شرکت‌هاي خارجي به علت تکنولوژي‌هاي بالا و مديريت کارآمد مي‌توانند خودروها را با قيمت پاييني وارد بازار ايران کنند. صنايع خودروسازي ايران نه آن فناوري‌هاي نوين را دارد نه آن مديريت کارآمد و نه سرمايه در گردش که بتواند براي مدتي زيان‌هاي بازار را بردوش کشد.
درست است اگر هزينه گمرک برداشته شود خودروسازي ما به يکباره ورشکست خواهد شد. بسياري از صنايع ديگر هم در همين شرايط هستند. تازه اگر رقابت واقعي را بپذيريم برخي از شرکت‌هاي خودروسازي بزرگ جهان مانند تويوتا، نيسان، فورد، ولو مي‌توانند زيان را بپذيرند و براي مدتي مثلاً خودرو همانند پژو و ۲۰۶ را در بازار کنوني ايران به قيمت بيست ميليون تومان بفروش برسانند. اگرا ين قيمت براي آن‌ها سود هم نداشته باشد اين توانايي را دارند که براي چند سال چنين کاري را بکنند تا همه سرمايه‌گذاري نزديک به پنجاه سال ايران در خودروسازي را به نابودي بکشانند.
پس چاره چيست؟ آيا مردم ايران بايد روال هميشگي و به کمک هزينه گزاف گمرک خودروهاي خارجي، خودرو ايراني را با قيمت چند برابر واقعي بخرند و جان خود را در جاده‌ها قرباني کنند و يا گمرک را برداريم و به شرکت‌هاي خارجي اجازه دهيم خودرو را آزادانه وارد کنند تا شرکت‌هاي داخلي ورشکسته شوند؟ هر دو راه پايان خوبي ندارد. ما باید چوب اشتباهات و ندانم‌کاري‌هاي  گذشته را بخوريم. اين سرنوشت بسياري از کشورهاي جهان سوم است که نمي‌دانند و يا نمي‌خواهند بدانند که در جهان چه مي‌گذرد. در دنياي رقابت نمي‌توان چشم‌ها را بست و اين گونه انديشيد که کسي از ما جلو نمي‌افتد. در هر بخشي از جامعه مسابقه دو برقرار است. اگر تمرين نکني و هر روز يا مسابقه ندهي يا آماده مسابقه نباشي عقب‌خواهي افتاد. نمي‌تواني مانند کبک چشمت را ببندي و زير برف کني و به اين باور باشي که کسي تو را نمي‌بيند. بايد پذيرفت که صنايع خودروسازي و بسياري ديگر از صنايع ما زنده رانت و انحصار هستند و در بازارهاي جهاني يا شانس براي خودنمايي ندارند و يا اين شانس نزديک به صفر است.
راه چاره در راه‌اندازي شرکت‌هاي خصوصي واقعي است. با اين شرکت‌هاي دولتي يا شبه دولتي که بسياري از مديران آن بدون هيچ زحمت و سرمايه‌گذاري به يکباره رئيس مي‌شوند، نمي‌توان اتومبيل‌سازي ايران را از ورشکستگي نجات داد. با سامانه دولتي نا آلوده به فساد و رانت است. با اين فساد نمي‌توان با شرکت‌هاي بزرگ خودروسازي مانند تويوتا که درآمد يک سال آن‌ها بش از بودجه کشور ايران است رقابت کرده با اين روش دور يا زود ما ناچار به تسليم خواهيم بود. تا کي مي‌شود به کمک فروش نفت خام و گاز درآمد کسب کرد و مردم را سير کرد؟ به هرروي اگر شرکت‌هاي خودروسازي ما به صورت واقعي و نه در کاغذ خصوصي نشوند و استعداد و توانايي‌هاي انساني وارد اين سيستم نگردد نمي‌توان آينده خوبي براي اين صنعت پيش‌بيني کرد. نه تنها ايران اگر رئيس جمهور کره جنوبي مدير شرکت خودروسازي هيوندا را از خویشان و بستگان خود و يا از هم حزبي‌هاي خود برگزيند اين شرکت هم به زودي ورشکسته مي‌شود. در کشورهاي ژاپن، کره، يا فرانسه و انگليس اين وزيران نيستند که با پول دولتي رئيس شرکت‌ها را برگزينند بلکه اين رئيس شرکت‌ها هستند که رئيس جمهور و نخست وزير را بالا و پايين مي‌کنند.  بايد از آزموده‌هاي کشورها و مردم ديگر سرزمين‌ها پند گرفت تا بتوان به درستي در مسير پيشرفت گام برداشت.
روز پنجشنبه را با پياده‌روي در خيابان‌هاي سن‌ پيترزبورگ گذارنيديم. آقاي سبزي‌پرور دوست خوبي هستند که از جواني مربي عکاسي بوده‌اند. برخلاف ايشان من سليقه چنداني در کارهاي هنري و عکاسي ندارم. ايشان برخي از اصول را برايم توضيح مي‌دهند و کوشش مي‌کنم تا شاگرد خوبي باشم گرچه فراگفتن درس و هنر در کودکي کجا و درس‌هاي نزديک به شصت سال کجا؟ به هرروي انسان تا زنده است بايد دست از ياد گرفتن واگر بتوان ياد دادن نکشد. گاهي اوقات دکتر به عکس‌هايي که گرفته‌ام را نگاه مي‌کند و سري تکان مي‌دهد که نشان مي‌دهد خوب نشده و گاهي وقت‌ها هم مي‌گويد در حال پيشرفت هستي.
به دنبال خيابان گردي به درون يک پارک که گوشه‌اي از آن قصر پادشاهان گذشته بود رفتيم و چند مجسمه هم در پارک نصيب شده بود که آن‌ها را نمي‌شناختم. تنها يکي از آن‌ها را شناختم که کارل مارکس بود. يعني پدر انديشه کمونيستي. بنظرم مارکس اهل آلمان بود ولي تئوري‌هاي او در روسيه به عمل رسيد. در کنار اين مجسمه عکس گرفتيم. به ياد آوردم که در دوران دانشجويي دانشجويان درباره انديشه‌هاي مارکس چه اندازه با يکديگر بحث مي‌کردند. پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي روشن شد که بسياري از ادعاها و نظريه‌هاي کمونيستي توهمي بيش نبود پس از آن به کنار يک پل فلزي بزرگ رفتم که يکصد سال پيش برروي رود نوازده شده بود. آب رودخانه سياه بود که نشانگر آلودگي آن مي‌باشد، اين رودخانه به دريا مي‌ريزد و در روي آن کشتي‌راني براي جابجايي بار و مسافر و نيز تفريح در جريان است.
دشواري کار آن است که نمي‌توانيم چيزي به روسي بخوانيم. مثلاً بسياري از ساختمان‌ها بنظر دولتي هستند و در بالاي آن چيزي نوشته شده است. اگر روسي بداني محيط را بهتر درک مي‌کني و مي‌تواني از مردم هم چيزهاي بيشتري بپرسي. گاهي اوقات ممکن است احساس کني که بي‌سوادي زيرا نه مي‌تواني بخواني و نه حرف بزني. به هرروي کوشش مي‌کنيم تا به کمک نقشه‌ها و پرسش چيزهايي درک کنيم. پس از چند کيلومتر پياده‌روي در خيابان‌هاي سن پيترزبورگ خسته به هتل آمديم. کنسرو و نان از ايران آورده‌ايم با آن‌ها شام خورديم و کم‌کم به رختخواب رفتيم.

جمعه ۲۱ آگوست ۲۰۱۵ برابر با ۳۱/۵/۱۳۹۴
با برنامه‌ريزي پيشين امروز با مترو به قصر آرميتاژ آمديم. مترو سن پيترزبورگ نوين‌تر و مدرن‌تر از مترو مسکو به چشم مي‌آمد. سالن‌هاي زير زينتي بسيار زيبا بودند با کارهاي هنري و سنگ‌هاي گران‌بها و گچ‌بري‌ها زينت داده شده بودند. در اينجا خبري از سروصداي فراواني که در مترو مسکو ديده مي‌شد نبود. در حالي که براي مترو مسکو بايد هر بليط را به ۵۰ روبل مي‌خريدي در اينجا هر بليط ۳۱ روبل بود. هم در مسکو و هم در سن پيترزبورگ با همين يک بليط مي‌توانستي چند خط عوض کني. تنها اگر مي‌خواستي از مترو خارج شوي اعتبار بليط به پايان مي‌رسيد.
قصر آرميتاژ هم از بيرون و هم از درون بسيار زيبا مي‌باشد. هر بازديدکننده بايد ۶۰۰ روبل يا بيش از سي هزار تومان خودمان ورودي بپردازد. سيل تماشاگران به اين قصر سرازير است و درآمد کلاني از اين راه کسب مي‌گردد. به يادآوردم که يکي از سخنرانان و تئوري‌پردازان گفته بود که ما انقلاب نکرديم که پول ملت و دولت را براي تخت‌ جمشيد هزينه کنيم. اين شخص گرامي پنداشته بود که تخت جمشيد نيازمند کمک مالي دولت است. شايد نمي‌دانست و يا خودشان را به ندانستن زده بودند که جاهايي مانند تخت جمشيد اگر به درستي مديريت و بهره‌برداري شوند مي‌توانند بخش بزرگي از هزينه‌هاي عمراني استان فارس را تأمين کند. اين که امروز تخت جمشيد روزگار خوشي ندارد ناشي از عيب اين بنا نيست. نمي‌خواهيم مانند ساير کشورهاي توريستي جهان به اين بنا و ديگر بناهاي همانند آن در کشور بها دهيم. پيوند ميان ايران و ديگر کشورها که بايد از پايه‌هاي ثابت هر حکومتي باشد را گاهي اوقات چند نفر که در روزنامه‌ها از خودسر از آن‌ها ياد مي‌شود به هم مي‌ريزند. کشور را در روزنامه‌هاي جهان نا امن جلوه مي‌دهند و آمار توريست کاهش مي‌يابد. فقر و نداشتن کسب و کار مردم پيامدهاي اين خودسري‌هاست که شوربختانه تاکنون درماني پيدا نکرده است.
داخل موزه آرميتاژ را مجموعه‌اي از سالن‌ها، راهروها و اتاق‌هاي بهم پيوسته تودرتو تشکيل مي‌دهد. در اين مجموعه ستون‌هاي فراوان و بسيار زيبايي وجود دارد که ديدن آن لذت‌بخش است. شمار فراواني از ايراني‌ها نيز در پيکر تورهايي در حال بازديد از موزه بودند.
موزه تا آنجا که درک کردم يادگار دوران تزار و کمونيست‌هاي روسيه است. داراي بخش‌هاي روسيه، اروپا، چين، ژاپن و آسياي ميانه و کشورهاي اسلامي است. در بخش روسيه و اروپا آثار بسيار پرارزش و فراوان نگهداري مي‌شود. از دوران گذشته تا دوران اخير. هديه‌ها، مبلمان‌ها، فرش‌ها، سنگ‌هاي قيمتي، زيورآلات، لوسترها همه و همه بسيار زيبا و جذاب بودند. اتاق‌هاي بزرگ و سالن‌هاي کناري آن‌ها انسان را شگفت‌زده مي‌کند. پس از ديدن بخش روسيه و اروپا گفتيم سري هم به بخش آسياي ميانه و کشورهاي اسلامي بزنيم. اين بخش در قسمتي دورافتاده از قصر قرار داشت و بينندگان کمي به آن جا رفت‌وآمد مي‌کردند. در برابر آن همه وسايل خيره‌کننده ديگر بخش هاي موزه بخش آسياي ميانه و اسلامي آن بسيار کوچک و دلگيرکننده بود. گرچه آسياي ميانه در گذر چند سال گذشته بخشي از روسيه بوده‌اند ديدگاه روس‌ها به مردم اين سرزمين يک ديد انسان‌دوستانه بنظر نمي‌آيد. اگر عقب‌افتادگي در اين کشورها ديده مي‌شود مسئوليت آن بردوش خودشان است. روسيه از اين کشورها براي توليد موادغذايي و ديگر نيازهاي خود بهره مي‌برد. اما کوششي براي رشد فرهنگي . علمي مردم اين سرزمين به انجام نرسانيد. کارخانه‌هاي درست صنعتي در اين بخش از شوروي پيشين راه‌اندازي نشد و مردم اين سرزمين به ديد يک شهروند و هم ميهن ديده نشدند. اين دوگانگي در نگاه به انسان‌ها و آسيا در موزه آرميتاژ بخوبي ديده مي‌شود. نمي‌دانم چه اندازه از ايراني‌ها از اين بخش از موزه ديدن مي‌کنند؟ آيا بازديدکنندگان ايراني در برابر آن همه چيزهاي شگفت‌انگيز و زيبايي موزه توجهي به بي‌روحي بخش آسياي ميانه و اسلامي آن نبوده‌اند؟ اين موزه دوگانگي در ديدگاه فرمانروايان روس نسبت به مردم آسياي ميانه را به نمايش مي‌گذارد. خدايا روزي را برسان که همه مردم جهان درک کنند که خوشبختي واقعي هنگامي است که همه شاد و خوشبخت باشند. بايد دانست که خوشبختي واقعي هيچ کسي در بدبختي ديگران نمي‌باشد. مردم ايران هنگامي خوشبخت هستند که ترک و لر و فارس و بلوچ و ترکمن و عرب همگي شاد و خوشبخت باشند. اتحاد جماهير شوروي سابق با همين دوگانه‌نگري موجب شد تا پتانسيل‌هاي انساني در آسيا ميانه در خدمت اين کشور قرار نگيرد. دل‌سردي مردم اين سرزمين به روسيه موجب گرديد تا پس از نزديک به چند صد سال کشورهاي آسياي ميانه استقلال خود از روسيه را جشن بگيرند.
نکته ديگر در ديدار از گنجينه آرميتاژ اين بود که يک سالن بزرگي را به هنرهاي خانم ضحا (يا زها) حديد داده بودند. خانم حديد از بزرگان دنيا در دانش معماري و طراحي پديده‌هاي نوآورانه در شهرسازي و ساختمان‌سازي مي‌باشد. نوشته شده بود که ايشان هم‌اکنون کار طراحي شهرک المپيک سال ۲۰۲۰ توکيو را بر دوش دارد. از ديگر مجموعه‌هاي بزرگ ساختماني که ايشان طراحي آن را به انجام رسانيده بودند نيز يادآوري شده بود. بخش بزرگي از سالن به ماکت طراحي‌هاي خانم حديد اختصاص داشت. نوشته شده بود که خانم حديد متولد بغداد است و هم‌اکنون نيز طراحي بانک مرکزي (فکر مي‌کنم) عراق را به انجام مي‌رساند. به اين انديشيدم که اگر خانم حديد در عراق مي‌ماند به هيچ روي نمي‌توانست توانايي‌هاي خود را به عمل درآورد و به جهانيان نشان دهد. اگر او هم‌اکنون به عراق برود چه بسا از سوي گروه‌هاي تکفيري بنام اسلام سرش را از تنش جدا کنند. اين است داستان زندگي در جهان سوم و رفتار مردم با نخبگان خود به ويژه در کشورهاي اسلامي.
برخي مي‌گويند غرب جهان سوم را غارت مي‌کند. اگر اين حرف هم درست باشد بايد توجه کرد که اگر غرب نبود، مردم جهان سوم و دولت‌هاي آنان بيش از هر خارجي خود را غارت مي‌کردند. امروز ميزان کشتاري که در سوريه و عراق و لبنان و افغانستان مسلمانان از يکديگر مي‌کنند در جهان بي‌مانند است. هر کس اسلام خود را ناب و ديگران را منحرف و کافر مي‌پندارد و برخود تکليف مي‌داند که پيش از هر کار ديگر همين منحرفين و کافران که از همشهريان و هم‌ميهنان و دوستان پيشين خودش هستند را بکشد.
اين گونه انديشه محدود به يک گروه و شخص خاصي نيست که بگوييم يک استثناء است. گويي کشتن يکديگر بنام اسلام و دين‌داري يک قاعده شده است. همين قاعده بسياري از نخبگان را از کشورهاي جهان سوم گريزان کرده است و آن‌هايي که مانده‌اند هم زير بار ستمگران و استبداد هرگز نتوانستند خودي نشان دهند. جهان غرب اين خوبي را هم داشته است که فضايي ايجاد کرده تا برخي از نخبگان شرقي بتوانند خودي نشان دهند. رئيس جمهور کنوني آمريکا از پدر، فرزند يک سياه‌پوست آفريقايي است و بخشي از دوران کودکي خود را در کشورهاي اسلامي گذارنيده است. مقايسه شود سرنوشت او اگر به زادگاه پدري‌اش مي‌رفت يا آن چه امروز در آمريکا بدست آورده است. بنابراين در داوري‌ها درباره روابط خاور و باختر زمين بايد دانست که پيش از محکوم کردن ديگران بايد ديد رابطه مردم شرق زمين با خودشان چگونه است؟ آيا مي‌توان همه گناه جنگ هشت ساله ايران و عراق را به کول جهان غرب انداخت و آسوده دل گشت؟
هنگام بازديد از مترو مسکو و نيز مترو سن پتيرزبورگ و نيز مترو استانبول و مقايسه ژرفاي ايستگاه شيراز پرسش‌هايي در ذهن انسان مي‌آيد که پاسخ به آن‌ها شايد به زمان نياز باشد. سطح اايستايي در شهرهاي مسکو و سن پيترزبورگ و نيز استانبول با توجه به آن که در کنار دريا و رودخانه قرار گرفته‌اند بسيار بالاتر از سطح آب زيرزميني در شيراز مي‌باشد. در شصت متري زمين فشار آب زيرزميني بويژه در مناطق نزديک به دريا بسيار زياد مي‌باشد.

Template Design © Joomla Templates | GavickPro. All rights reserved.