A+ A A-

یکی کوه کندن ز بن

نویسنده:  چاپ پست الکترونیکی

وقتی به گذشته ارسنجان و آن‌چه که در این جغرافیای کوچک رخ داده می‌نگری، زمانی که پای صحبت بزرگ‌ترها و ریش‌سفیدها می‌نشینی تا برایت از وقایع روزهای دور و دیر این سرزمین بگویند و لحظاتی که شیوخ قوم، خاطراتشان را مرور می‌کنند و تو را به مهمانی لحظه‌هایی می‌برند که دیگر نیست و آن‌چه که هست فقط خاطره است و ذهنیات.

به گمانم وجه مشترک همه خاطره‌گویی‌ها و نقل گذشته‌ها و آن‌چه در حافظه دیگرانی که از بیرون به ارسنجان نگریسته و راجع به آن گفته‌اند، این نکته است که «ارسنجانی‌ها مردمی متّحدند و اتفاق نظر دارند و در همه حال آن‌چه که برایشان مهم است، حفظ آبرو و احترام ارسنجان و تشخّص و حشمت این دیار است». به کارها و عملکردها نیز وقتی که می‌نگری، باز می‌بینی که در سایه یگانگی، کارهای بزرگی صورت داده‌اند که اگر بخواهی آنها را بشماری و احصاء کنی، صفحه‌ها باید که سیاه شود و ساعت‌ها وقتت را می‌گیرد. شاید یکی دو نمونه برای اشاره، به مصداق مشت نمونه خروار کافی باشد که گفته اند: «عاقل را اشارتی کافی است».

سال هزار و سیصد و سی قمری یعنی یک‌صد و پنج سال قمری پیش، بی‌گمان ارسنجان ما قصبه‌ای بوده با جمعیتی کمتر از دو یا سه هزار نفر. از این جمعیت نیمی که زن هستند و «ضعیفه»! و اگر تعداد اطفال و صغار و پیران و ضعفا را هم حساب کنید و از نیم دیگر کسر کنید به جماعتی چند صد نفره خواهیم رسید. تازه این تعداد افراد به قدر انگشتان دو دست هم تفنگ و اسباب جنگ نداشته‌اند. زیرا وقتی از آگاهان پرس و جو کردم در دهه پنجاه خورشیدی هم، تعداد سلاح گرم و تفنگ شکاری در ارسنجان چیزی بیش از ده قبضه نبوده است. شصت-هفتاد سال قبلش ناگفته پیداست. در چنین وضعیتی از آمادگی نظامی، عسگرخان عرب‌شیبانی که شرق فارس و بخشی از گرمسیرها را تصرّف کرده، فسا را پایتخت قرار داده و خود را عسگر شاه خوانده، هوس می‌کند ارسنجان را بچاپد و با هفتصد سوار مسلّح البته خون‌خوار و جرّار ارسنجان را محاصره می‌کند. اما، اتّحاد و اتّفاق اهالی غیرتمند این دیار او را با تلفاتی سنگین مجبور به عقب نشینی می‌کند و تا موقع دستگیری و اعدامش که از قضای روزگار دست ارسنجانی‌ها را در آن ماجرا هم می‌شود دید، همواره می‌گفته که: «من از غصّه این که نتوانستم از ارسنجان یک بزغاله کور هم ببرم دق مرگ خواهم شد» (البته عسگر‌خان نگفته بود بزغاله، گفته بود «ک-ره کور»، من هر چه کردم بلد نبودم کره را جوری بنویسم که با گویش ارسنجانی درست از آب در بیاید!). تنها تلفات و شهید ارسنجانی‌ها، امیراصلان‌خان کلانتر دلیر این خطه بود که با قربانی کردن جانش، فدای آبروی ارسنجان شد. در این جنگ نابرابر تمام ارسنجانی‌ها از همه خانواده‌ها و محلّات و فامیل‌ها شرکت داشتند. دلیری‌ها کرده‌اند و از خود ابراز شجاعت بروز داده اند و امیراصلان‌خان مظهر آن همه رشادت است. سالار جنگ که خود از شجاعان روزگار بوده در رثای او تاریخ شهادتش را چنین سروده است:

امیراصلان آن شیر بیشه هیجا
که جنگ شاه قزل ارسلان بدش بازی
به سال یک‌صد و سی از پی هزار و دویست
شهید شد ز سگ‌های لشکر تازی

پیش‌تر که بیاییم در سال‌های میانه دهه بیست خورشیدی، «سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی» وقت، تصمیم می‌گیرد که در فارس پنج درمانگاه بسازد و یکی از آن‌ها سهم ارسنجان می‌شود. آقایان قوامی، اولاد زادگان حاج ابراهیم خان کلانتر، اعتمادالدّوله فتح‌علی‌شاه، که از زمان جدّ اعلایشان دویست سالی در فارس نفوذ و قدرت و اعتباری تام و تمام داشته‌اند، تصمیم می‌گیرند درمانگاه اختصاص یافته به ارسنجان را به رحمت آباد کربال، ملک آباء و اجدادی خودشان ببرند. به خاطر داشته باشیم که در آن سال‌ها، کم و بیش مقدّرات فارس در دست این خانواده قدیمی بود. فروغ‌الملک قوامی، رییس شهربانی، عزیزالله خان قوامی شهردار شیراز و نماینده مجلس شورای ملّی و از همه قدر قدرت‌تر، اشرف پهلوی، همسر علی قوامی و عروس این خانواده مقتدر بود. اشرف ریاست عالیّه سازمان خدمات اجتماعی را نیز به عهده داشته است. زمانی که ارسنجانی‌ها مطلع می‌شوند، دست در دست هم مبارزه را آغاز می‌کنند. نامه پشت نامه و تلگراف از پی تلگراف است که به مرکز فرستاده می‌شود. امضاهای زیر تلگراف‌ها نشان می‌دهد که همهٔ مردم ارسنجان کمر همّت بسته و حتی دولت «حضرت اشرف آقای قوام‌السّلطنه» را تهدید به تحصّن در تهران می‌کنند و در تهران نیز یک دانشجوی بیست و شش ساله ارسنجانی، فعالیت‌ها را هماهنگ می‌کند. شادروان سید احمد رییس‌السّادات در آن روزگار دانشجوی الهیّات دانشگاه تهران و به تعبیر آن روز، «معقول و منقول» بوده است و ما امروز چمدانی از مکاتبات و رونوشت‌های آن و اسناد مرتبط و تلگراف‌های ذی‌ربط متعلّق به وی را در اختیار داریم. از لابلای سطر سطر این اوراق، شهامت، دلسوزی، پشتکار و غیرت و مردم‌خواهی و تعلّق خاطر به ارسنجان می‌تراود و هویداست. می‌گویند وقتی که عرصه برای کار تنگ می‌شود و او احساس می‌کند که گوش حضرات قوامی‌ها به دادخواهی مردم ارسنجان بدهکار نیست، تصمیم می‌گیرد شکایت به اشرف پهلوی برده و در حقیقت کدخدای ده را ببیند. وقتی می‌گیرد و در روز موعود گویا با مرحوم دکتر شهیدی که هم‌درس و دوست بوده‌اند عازم دفتر شاهدخت می‌شوند. وقتی که ملاقات دست می‌دهد او به توصیف ارسنجان و مناسباتش با دیگر شهرهای فارس می‌پردازد و از آبادی و بزرگی ارسنجان، سخن‌ها بر زبان می‌راند. اشرف که لابد توسط اقوام همسرش و یا خود وی در جریان ماجرا بوده، برای رهایی از شرّ این پسرک جوان و مزاحم و سمج در پاسخ آن مرحوم می‌گوید: «آقا این طور که ما شنیده‌ایم، ارسنجان که ده کوره‌ای بیش نیست!». دانشجوی جوان ما به تندی حرف شاهدخت را که معروف است از شاه قدرت‌مندتر و مقتدرتر بوده قطع می‌کند و در جواب بلافاصله با شهامت می‌گوید: «سرکار خانم! آن چه پدران ما برایمان نقل کرده‌اند، در گذشته ارسنجان همیشه بزرگ، آباد و پر رونق بوده است، حال خوب است مطالعه بفرمایید، ببینید چه شده که اینک در زمان حکومت پدر و برادرتان به ده کوره مبدل شده؟» و پس از دادن این جواب دندان‌شکن دفتر اشرف را ترک می‌کند و آن‌طور که خود برای پدر نوشته با مشورت آقای دبیرالملک کاظمی برای شاه نامه‌ای می‌نویسد و توسط آقای ادیب‌السلطنه از شاه دستور مساعد به سازمان خدمات اجتماعی برای ساخت درمانگاه در ارسنجان مطابق خواسته خودش می‌گیرد. پس از آن این خبر مسرّت بخش را طی نامه‌ای به پدر و اهالی می‌دهد و بدینسان زحمات و تلاش‌های مردم نتیجه می‌دهد که البته او همه‌جا و در همهٔ مکاتبات این پیروزی‌ها را از تفضّل خداوند می‌داند و اوّلین درمانگاه این دیار تاسیس می‌شود.

هم‌دلی و همراهی مردم این سامان در زمان انقلاب اسلامی نیز ستودنی و درخور توجه و لایق احترام است. پس از پیروزی انقلاب نیز با درایت همین مردم و قدرت عظیم خرد و اندیشهٔ ناب، عرصه‌های منابع طبیعی حفظ شد و دست نخورده باقی ماند در حالی که در اغلب نقاط کشور تخریب و شخم زده شد. تا جایی که دکتر جزیره‌ای پدر علم جنگل‌داری و منابع طبیعی بارها در سخنرانی‌هایشان گفته‌اند که مردم کشور باید فرهنگ حراست از منابع طبیعی را از ارسنجانی‌ها بیاموزند.
تاسیس دانشگاه آزاد اسلامی و ارتقای بخش به شهرستان، خود نمونه‌های شایسته‌ای از حرکت جمعی و اتّحاد و اتفاق است. با همهٔ این پیشینهٔ افتخارآمیز، امروز گویا فصل همدلی رنگ خزان گرفته و به نظر می‌رسد هر کس سر در لاک خود دارد. به قول آقای شهریار ابراهیمی (جاویدخان):

ما اتّحاد را همه از یاد برده‌ایم          گویا شدیم متّحد و جمله مرده‌ایم
تا باد از کدام سو بوزد ماهریم ما         نان زیاد از وزش باد خورده‌ایم!

برخی این تغییر رفتار را ناشی از فشارهای اقتصادی می‌دانند که هر عاقل خردمندی آن را درک می‌کند اما من به شخصه معتقدم مردم باز ققنوس‌وار سر از خاکستر خود بر خواهند داشت و دوباره در آبادی این سرزمین خواهند کوشید. این خمودی علاوه بر سختی‌های معاش در اثر کمبود تدبیر و چندپارگی اندیشه متعاقب آن است و هرگاه صاحب خردی که اتفاقا در بین ارسنجانی‌ها کم هم نیستند پیدا شود و پیشنهادی داشته باشد که متضمن رفاه و پیشرفت جامعه باشد، عامه مردم به یاریش برخواهند خاست. نمونهٔ بارز این ادّعا را روز جمعه، بیست‌و‌سوم خردادماه جاری در گردهمایی ارسنجانی‌ها در شیراز شاهد بودیم. نمونه جالب قابل ذکر از این تمرین اتّحاد و هم‌دلی ناشی از غیرتمندی جمعی ارسنجانی‌ها را در نوروز دو سال پیش دیدیم. نمونه‌ای که سرمشق خوبی است برای کسانی که دل در گرو پیشرفت این دیار دارند و به جستجوی راهی هستند تا بشود در این وانفسای اقتصادی بد، ارسنجان را گامی به جلو برد. در نوروز دو سال پیش، صدا و سیمای مرکز فارس، «سفره نوروز» را به مسابقه گذاشت. در هر شهر و دیاری از فارس می گشتند و از سفره عید شاخص شهر فیلم می گرفتند و به نمایش عمومی می گذاشتند و از مردم خواسته شده بود به سفره عید شهرها نمره دهند. جالب است بدانید با یک پیام کوتاه که همشهری‌های ارسنجانی را دعوت به مشارکت در دادن امتیاز به سفره عید و هفت‌سین ارسنجان می‌کرد، ظرف چند ساعت موجی از تلاش و غیرتمندی به راه افتاد که مجری برنامه تلویزیونی را هم شگفت‌زده کرده بود. سیل امتیازها حتی از نقاطی مانند کردستان و خراسان به‌وسیلهٔ پیامک روانه شد و نتیجهّ این حرکت زیبا این بود که سفره هفت‌سین ارسنجان با حدود دوازده‌هزار امتیاز در استان فارس اول شد. این در حالی است که شهرها و مناطق بزرگی چون شیراز و جهرم و لارستان بیش از شش‌هزار امتیاز نداشتند. این نمونهٔ کوچک و کم اهمیتی است که اثر آن شاید در زندگی روزمره هیچ شهروندی مشاهده نشود اما درسی بزرگ برای ما دارد. اگر بناست ارسنجان آباد شود، اگر قرار است ارسنجان به عنوان جزء کوچکی از خاک سراسر افتخار و مقدّس ایران عزیز، پیشرفت کند، اگر قرار است فرزندان و جوانان زاده این مرز و بوم در این جغرافیا ماندگار شوند و استعداد و همّتشان را مصروف به آبادانی آن سازند، باید نقش همه مردم و همه طبقات اجتماع را جدی بگیریم و خواهان مشارکت همه شویم تا آحاد جامعه با همه علایق و سلایق اجتماعی و سیاسی و مذهبی و ... با نشاط خود را شریک خوب و بد هم بدانند و اتّفاقی مبارک رخ دهد. آثار این تحرک در انجمن دانش‌آموختگان ارسنجان هویدا گشته و افراد پرانرژی و خوش فکر و مومن که اندیشه‌ای جز خدمت به همنوع ندارند و فکر و ذکرشان آبادانی ارسنجان است راه خود را به خوبی شناخته‌اند و روشنگر راه‌های ترقی و تعالی این دیار خواهند بود. خدا قوّتشان دهد .
با هم بوده‌ایم، باهمیم و با هم خواهیم ماند تا حسن و ملاحتمان جهان‌گیر شود. آری به اتّفاق جهان می‌توان گرفت و کوه مشکلات را می‌توان با یگانگی و اتّحاد از جای بر کند زیرا به فرمایش سخنور بزرگ طوس:

چو هم‌پشت هم باشی و یک زبان          یکی کوه کندن ز بن می‌توان

دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:

یا اگر در سایت عضو نیستید، می‌توانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید:

0
دیدگاه شما پس از تایید مدیر سایت نمایش داده خواهد شد.
  • با سلام خدمت جناب آقای فروردین. متن زیبا و مثبتی است. خدا وند شفای فوری به پدر و مادر گرامیتان عنایت کند تا با دلی آسوده بیشتر بنویسید و کمک کار همشهریان باشید.

  • مهمان - HADYAHMADANJAVI

    wery good

  • مهمان - رضا

    با سلام و احترام خدمت جناب آقای غدیر خادم الحسینی
    به نظر می رسد تبعیض و فاصله طبقاتی بین اربابان و مردم یک اپیدمی رایج در قبل از انقلاب بوده است.با احترامی که برای همه افرادی که در آن موقع بوده اند و الان در قید حیات نیستند داریم ولی رنج و مشقت هایی که قاطبه مردم در برابر نابرابری ها به واسطه احاطه خوی استبداد رژیم گذشته در برخی جاهها بوده است امر غیر قالب انکاری است.به نظر می رسد به جای پاک کردن صورت مسئله به ترمیم روحیه اتحاد و همدلی و عدالت بپردازیم که به عقلانیت نزدیکتر است.در ارسنجان نیز همین روحیه در سالیان سال حضور داشته است که این نه به خاطر افراد درگیر در این موضوع بلکه به خاطر روح استبداد و خود برتر بینی رژیم ظالم پهلوی بر عرصه شهر ها و آبادی ها وبوده است.انقلاب اسلامی مردم ایران زمین آمد که این نوع مناسبات غلط که باعث هجرت افرادی مثل استاد خادمیان است را از بین ببرد.اگر چه هنوز برخی ها هنوز آن به دنبال همان روحیه هستند ولی این موضوع آن چنان پررنگ و همه جانبه نیست.به نظر می رسد جناب خادم الحسینی هم منکر وجود چنین روحیه ای در قبل از انقلاب نبوده اند.ایشان البته می دانند که بعضا کف فرش بودن خیابان و برخی موارد دیگر به معنای عدالت نمی باشد همانطور که ما وقتی جشن های 2500 ساله را در کنار خود داشتیم و آن هزینه های گزاف را در چند کیلومتری خود مشاهده کردیم عکس هایی هم از همین ار سنجان و آبادی های اطراف می بینیم که فاصله طبقاتی شدید را به رخ می کشانند.جناب آقای خادم الحسینی زجزی که مردم عزیز این دیار از بی عدالتی ها و زور گویی های دوران قبل از انقلاب کشیده اند با هیچ نوشته ای التیام پیدا نمی کند .استاد خادمیان هم به شعر و هنر پناه برده اند تا مرحمی باشد برای درد شان.به قول قیصر شعر ایران مرحوم قیصر امین پور " مردمی که چین پوستینشان ....جلد کهنه شناسنامه هایشان درد می کند .... ".در ضمن از استاد خادمیان عزیز بابت این پست زیبا کمال تشکر را دارم.و امید دارم عدالت وعشق و همدلی در بین همه مردم و جوانان اوج بزند.

  • محمد اقا جالب بود اگه در چند قسمت بود بهتر بود لطفا سریالیش کنید

  • مهمان - وحید فروردین

    درود
    دست مریزاد
    دردم از یار است و درمان نیز هم !
    باشد که دوباره همگان یار باشند نه بار
    باشی و شاد باشی و به دیدن آن روز شاد تر شوی.

  • بسیار متن درخور و تأثیر گذاریست و جای قدردانی دارد. انصافا اگر مردم گذشته ارسنجان را بدانند، وضعیت امروز و فردایمان خیلی فرق می کند و هویت ارسنجانی مان زنده خواهد شد.
    وقتی هویت ارسنجانی مان زنده شد آنوقت می شویم همچون استاد دکتر محمودی که سر کلاس درس برای دانشجویانشان فرموده اند: "هرگاه اتوبوس شیراز به ارسنجان، از دوراهی تخت طاووس به سمت ارسنجان می پیچد، انگار خداوند مرا وارد یک قطعه از بهشت نموده است".
    .
    من در خیلی از مطالب خواندم که دغدغه برخی از بزرگان مسئله انتخابات ها و بخصوص انتخابات شورها می باشد. با توجه به اینکه این انتخابات ها، برگزاریشان غیرقابل اجتناب است، ولی امیدواریهایی داریم که در آینده از رقابت های ناسالم تفرقه برانگیز برحذر باشیم، اما لازم است همه بزرگان تا زمان فرارسیدن آن انتخابات نشست ها و کارگروهایی را ایجاد کنند تا در خصوص برگزاری درست و به دور از برخی حواشی، نظرات و راهکارهایشان را ارائه نمایند.

  • جناب فروردين بسيار جالب بود اميدوارم به نوشتن تاريخ ادامه دهيد.

  • با تشکر، اتحاد و همدلی جمعی، زمینه ساز پیشرفت و موفقیت است و تفرقه و اختلافی که نمود برجسته دارد(نه اختلافات جزئی)، عامل عقب ماندگی و فروپاشی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی می باشد.
    اختلافات و دو دستگی های پیشین، در سایه تدبیر بزرگترهائی، که در محله ها شاخص و مورد احترام و اقبال عموم بودند، فروکش می نمود و گاهی به صلح و دوستی می انجامید، اکنون با گسترش آگاهی و شناخت و تحولات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دولتی شدن برخی مناصب، از نقش محوری ریش سفیدان و بزرگترها (بصورت فردی) کاسته شده و اختلاف سلیقه افراد در انتخابات مجلس، ریاست جمهور و شوراها نیز به بدتر شدن شرائط کمک نموده است.
    در چنین حالتی ، دعوت همگان به اتحاد و اتفاق و کار فرهنگی و بکار بردن ابتکارات و ایده های خلاق و یکپارچه ساز در محیط های دور و نزدیک موثر است.
    انجمن دانش آموختگان ارسنجان با هدف بازتعریف و شناساندن نقش و تعهدات افراد به موطن اصلی خویش و آگاهی از یکدیگر، در کلان شهر تهران شکل گرفت و طی چندین جلسه و دو گردهمائی و راه اندازی سایت و ایجاد فضای مجازی، جوانه های امید را در دلها زنده تر نمود و نشانه های مثبت در قدرشناسی و همراهی و مساعدت، از هر سو، بمراتب فراتر از پارازیت های مآیوس کننده می باشد.
    در محیط غربت تفاوت در نام و فامیل، تنها برای شناسائی است و ارسنجانی بودن یا وابستگی سببی و نسبی و علاقه به این منطقه جغرافیائی داشتن، موجب پیوستن به انجمن و ایجاد حلقه اتحاد و اتفاق می شود، چنانچه می بینیم از همه فامیل ها، هستند افرادی که به طرق مختلف، همکاری و همیاری دارند.
    ما همه به بهروزی و سعادت و سربلندی و عزت همشهریان می اندیشیم و اگر بتوانیم گامی کوچک در این مسیر بلند برداریم، شاکر خداوند منان خواهیم بود.

  • مهمان - غدیر خادم الحسینی

    باسام و سپاس فراوان ازنویسنده این مطلب،مشخص است که بخوبی اهل تحقیق و مطالعه و از دوستداران گذشته که الگوهای بسیار خوبی برای حال هستند میباشید اماهمانطوریکه خودبه رشته تحریر اورده اید حالیه را چه میشود تااینده نیز از ان رقم بخورد وچگونه میتوان اتحاد و یکپارچگی را درمنطقه ای بوجود اورد که ازگذشته ای باثبات و درحدنام خودپرافتخار برخوردار است؟ اگرچه حرکتی دراین زمینه اغاز شده لیکن هراس ازاین است که این حرکت نیز توام با احساست موجود در بنی بشر به پایان رسیده و باز و....... در هرحال باید از گذشته هاگذشت و به اینده اندیشید اگرچه گذشته ها نیز میتواند الگویی بسیار خوب برای اینده باشد وبقولی دگران کاشتند و ماخوردیم ما ..........
    بازهم از اندیشه شما باید تشکر کرد و انشاالله به اینده امیدوار بود.

  • سلام و درو بر جناب فروردین عزیز
    من اگر ما نشوم تنهایم
    به امید اتحاد و همدلی روز افزون مردم فهیم ارسنجان در راه آبادانی شهرمان و همچون همیشه با آرزوی سربلندی ارسنجان و ارسنجانی
    یا حق