A+ A A-

آهوی من ''پیکان''

قبل از رسمی شدن جلسه هشتم هیئت مؤسس که در روز جمعه نهم آبان سال جاری برگزار گردید، مشغول صرف صبحانه (آش سبزی در تهران !) بودیم که جناب آقای کلانتری زحمت کشیده بودند( دعا می کنیم نذرشان قبول درگاه حق باشد). هنگام صرف صبحانه از مهندس شیرازی پرسیدم که داستان آهویی که دکتر حسینی در بخش نظرات مطلب معرفی کتاب گلواژه های حافظ  اشاره کرده بودند ، چیست ؟
ایشان طبق معمول با گشاده رویی و کلام زیبایشان داستان آهو را بیان کردند . سخنانشان را ضبط کردم و سپس پیاده سازی کردیم که در زیر آنرا می خوانید. می توانید فایل صوتی صحبتهای ایشان را از اینجا دانلود نمایید. بنا به پیشنهاد ایشان کسانی که دستی در داستان نویسی دارند می توانند با خواندن مطلب زیر و مراجعه به ایشان داستان کامل و زیبایی را از این ماجرا بسازند و بنویسند.
محسن نصیری

دنبالهٔ نوشته...

فرار دزدها

مقدمه‌ای کوتاه
من احمدآبادی هستم. زادهٔ روستایی در ۲۵ کیلومتری جنوب ارسنجان. روستایی که در دشتی باستانی بین ایوان قدمگاه در دامنه‌های شرقی کوهِ رحمت و تل تیماران و نیز امامزادگانی لازم‌التکریم از فرزندان امام صادق(ع) و امام موسی کاظم(ع) قرار دارد. روستایی که خاکش گوهرخیز است واز قرن‌های قرن تا کنون خاطرات ارزشمند و فراوانی را در سینه دارد. گرچه به علّت خشک‌سالی‌های پی درپی، ضربات و خسارات مکرری دیده، امّا با تحمّلی توصیف‌ناپذیر، خم به ابرو نیاورده و به قول زنده یاد سهراب سپهری در آن «زندگی جاریست». جمال آبادی هستم. آن‌جایی که مردمانی فهیم واصیل و ادیب و ادیب‌پرور دارد.

دنبالهٔ نوشته...

عهد حسام السلطنه قرباغه قرقر نکنه

حسام‌السلطنه به نخجیرگاه‌های ارسنجان علاقه‌ای وافر می‌داشت ، او سالی به شکار آمد و شب را دراین دیار بماند تا فرداروز باز به شکار شود، در حوالی اطراقگاهش، گودالی پرآب و پرغوک بود - قورباغگان با غوغایی که برعادت ایشان است خواب را از چشمان حاکم قجر حرام کردند. میزبان برآن شد تا چاره‌ای برای رفع این مزاحمت بیابند...

دنبالهٔ نوشته...
عضو این خبرخوان RSS شوید