A+ A A-

برگ هایی در آغوش تاریخ


تاکنون دهها بار به پابوسی خاک مشک بیز وعنبر سای شهید مشرق این زمین کهن بوم، سرافراز شرف یاب شده ام .اوست که بارگاهش شبانگاهان غرق در پرتو افشانی است و تا صبح گاهان که خورشید عالم افروز زیباییش را به رخ جهان هستی می کشاند، مشتاقان پروانه وش ،بر گرد شمع وجود آن دردانه ی بی همتا، مجذوبانه ،در گردش هستند ودست حاجت معنوی با تصٌرع وزاری به سویش افراشته تا از این طریق به ره توشه ای دست یابند. اوٌلین سفرم به مشهد ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ بود که مدت ۶ماه آنجا ماندم وعکس هایی از مناطق آن سامان در آن زمان به ویژه ،خواجه ربیع ، در دست دارم .فضای خواجه ربیع که در روز سه شنبه ۱۵/۷/۹۲ دیدم با فضای سال ۵۶ تغییر کرده است .آن سال درختان صنوبر در دو طرف خیابان ورودی سر به آسمان ساییده بودند ،اما امروز خبری از درختان نیست . آرامگاه خواجه ربیع را شاه عباس به شیوه زیبایی مرمٌت نموده است . نقٌاشی های سقف گنبد در خور تحسین وتماشایی است. گرداگرد درون گنبد را علی رضای عباسی با پنجه های زر افشان خویش ،صدای صریر کلک سحر آفرین را برای همیشه در گوش علاقه مندان به هنر خوش نویسی، طنین انداز کرده است .آن گونه که هر بیننده حربا صفت دوچشم تحیٌر می گشاید و از دیدن خطوط نگارین ،نگار گر نقش دل خویش می شود.

دنبالهٔ نوشته...
عضو این خبرخوان RSS شوید