A+ A A-
علی رضا نعمت الهی

علی رضا نعمت الهی

کرم کتاب

هر سال آخرهای ماه مهر وسط یک دو راهی سخت گیر می کردم. هیچ کس خانه نبود، همه به باغ رفته بودند تا مراسم برداشت را برگزار کنند. مدرسه که تعطیل می شد، اگر به باغ می رفتم، به خاطر چابکی القا شده از طرف دیگران، باید از درخت بالا می رفتم تا انار سرشاخه ها را بچینم. این کار اگر در حد تفریح و بازی باشد خیلی لذت بخش است، اما وقتی وظیفه می شود ، برای یک پسربچه ی پانزده-شانزده ساله خسته کننده و حال گیر می شود. به ویژه اینکه پایان یک بعد از ظهر کاری، مچ و ساعد و صورت کسی که انار می چید، از بس خراش برمی داشت، مثل آدمی می شد که تازه از جنگ با یک گربه برگشته باشد. از طرفی، از تفریح و سر وصدا و بازی های باغ هم نمی شد گذشت. در نهایت، ساعتی مانده به غروب آفتاب، به باغ می رفتم و در خلال بازی و تفریح، کج دار و مریز، کار هم می کردم.

داستانی کوتاه از علیرضا نعمت الهی

هرروز خانم می گفت:"دوتومن رو آوردی؟" و هر روز من میگفتم :"خانم! فردا میارم."
به غیر از چند نفرکه همان روز اول بیست ریال را به خانم داده بودند، بقیه هر روز میگفتیم :"خانم! فردا میاریم." و فردا نمی آوردیم.

دوشنبه های ادبیات: داستان ایست بازرسی

سایبان سمت راننده را تنظیم کردم تا غروب آفتاب کویر بیشتر از این کلافه ام نکند.

آفتاب از بینی به پایین را می سوزاند.

یخه ام را چفت کرده بودم  تا گردنم  آفتاب سوز نشود.   

 سرباز  ایست بازرسی مهریز با تابلو دستی قرمز رنگِ "ایست "  متوقفم کرد.

 سلام کردم، جواب نداد.

نامه های عاشقانه

تلفن که زنگ خورد خودم را  به کری زدم و به شروع کردم  آوازخواندن تا حمیدرضا نگوید تو که سرپا هستی گوشی رابردار، به محض اینکه حمیدرضا صدایم زد ، شیر آب را بیشتر باز کردم تا صدای شالاپ وشلوپ ناشی از ظرف شستن بیشتر شود و متقاعد شود که صدای تلفن را نشنیدم.

گدایی قانونی

حاج ناصر یک اسکناس صد تومانی به من داد و گفت "پسرجان بپر اون طرف خیابون از مغازه ی حاج رجبعلی صراف این اسکناس رو خرد کن بیا!" نمی دانم چرا حاج ناصر و دیگر بازاری ها رجبعلی را با "جیم ساکن "تلفظ می کردند که باعث شده هنوز هم به همین شکل تلفظ کنم . اسکناس را محکم در مشتم نگه داشتم و از حجره زدم بیرون .با احتیاط کامل وارد پیاده رو و خیابان شدم ، این درحالی بود که عابران پیاده را به چشم جیب بر ، موتور سیکلت سواران را به چشم کیف قاپ و خودروهای چند سرنشین را سارق مسلح می دیدم که همگی قصد داشتند اسکناس را از من بدزدند.

معرفی محسن نعمت الهی

اگر قرار باشد  یک نفر از دوستانی راکه می شناسم و بخواهم به عنوان کسی معرفی کنم که فقط و فقط از روی علاقه و استعداد ذاتی و موروثی رشته دانشگاهی خود را انتخاب کرده است آقای محسن نعمت الهی می باشد. محسن با وجود اینکه دیپلم تجربی داشت در سال هایی که بازار کار رشته های دانشگاهی عامل اصلی انتخاب کنکوری ها بود، رشته هنر های نمایشی را انتخاب کرد که خوشبختانه پذیرفته و فارغ‌التحصیل شد.

خشک شدن دریاچه بختگان

در پی کاهش ورودی آب رودخانه کر به دریاچه بختگان (مقداری از آب کُر در گذشته به دلیل ساختن سد درودزن کم شده‌است)، ورودی آب دریاچه تنها محدود به سیلاب‌های منطقه (آباده طشک، شهرستان بختگان، خیر، نیریز، خرامه و ارسنجان) گردید.در این میان پس از ساختن سد سیوند بر روی رود سیوند (در تنگه بلاغی، دیگر سیلاب رودخانه «سیوند» هم به رود «کر» نرسید و در نتیجه به دریاچه نیریز نمی ریزد.

چرخ چاه

خانهٔ ما چند سال از خانهٔ همسایه بزرگتر بود، یعنی چند سال ما ساکن خانه‌مان بودیم که تازه داشتند خانهٔ همسایه را می‌ساختند بنابراین از ابتدا و مرحله به مرحله شاهد ساخته شدن خانه بودم. سیزده یا چهارده سال بیشتر نداشتم که هر روز با اکبر به دیدن کارگرهای خانهٔ همسایه می‌رفتیم، از دیدن نحوهٔ چاق کردن ملات، حرکت فرغون، پرتاب آجر، گرفتن یا نگرفتن آجر پرتاب شده توسط استاد بنا، داد و فریاد استاد بنا و شوخی‌های رکیک کارگرها چنان لذتی می‌بردم که الان از دیدن نمایشنامهٔ «آمادئوس» در بهترین سالن تاتر شهر با بلیت‌های ویژه و رایگان در کنار نامزدم نمی‌برم.

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

سال‌هاست که حاج عبّاس به جای ساعت زنگ‌دار، یکی-دو ساعت قبل از اذان صبح، ادای نذر می‌کند و دوستان و فامیل را برای مراسم سحری بیدار می‌کند.
اوّل از همه مادرم با ذکر بسم الله بیدار می‌شود و با ذکر صلوات چراغ‌ها را روشن می‌کند، رادیوی پاناسونیک قدیمی که سال‌هاست در گوشهٔ اتاق جا خوش کرده است، منتظر اشارهٔ مادرم است تا برنامه‌های مخصوص سحر را پخش کند، رادیو به سفارش مادرم روی موج شبکهٔ فارس تنظیم شده و شبانه‌روز فقط برنامه‌های این شبکه را پخش می‌کند.

معرفی کتاب «آنچه دانستنش ما را خوشبخت می کند» به قلم راضیه ناظم‌السادات

شاید شما هم وقتی به یک کتاب‌فروشی یا نمایشگاه کتاب مراجعه می‌کنید، با کتاب‌های آموزشی مختلفی مواجه شوید، از کتاب‌های روانشناسی عمومی گرفته تا آموزش نرم‌افزارهای تخصّصی، مطمئن هستید که بعضی از آن‌ها را نیاز ندارید اما شک دارید به بعضی از کتاب‌ها، آیا برای شما مفید هستند یا نه؟

عضو این خبرخوان RSS شوید