اشتغال و کسب و کار
نویسنده: سید محمد حسین(محمود)حسینی چاپ پست الکترونیکی- منتشرشده در مقالهها
- خواندن 4653 بازدید
هنوز به مدرسه نمیرفتیم که خانوادهها، به اقتضای شرایط زندگی نیم قرن پیش، در ارسنجان ما را با کار آشنا میکردند و آنان که از لحاظ اقتصادی بیشتر در مضیقه بودند بر همراهی همه جانبهٔ فرزندان (پسر و دختر) در ادارهٔ امور خانه تاکید جدّیتری داشتند و سختگیری بیشتری مینمودند، نوع کارها متفاوت از امروز بود و برای ما پسرها، کار در زمینهای کشاورزی و زیر آفتاب سوزان و در کوه و دشت و دامنهها و جنگل و بیابان و ساخت و سازها و پیلهوری، در ارسنجان و اطراف، تا کیلومترها دورتر، از جمله موارد معمول بود و اگر چه در تابستانها جدّیت و رواج بیشتری داشت ولی در سایر فصول هم و علیالخصوص جمعهها و روزهای تعطیل، گریبانمان را رها نمیساخت و اگر چه در همهٔ موارد، شاهد حضور اندک دختران کار هم در مزارع و دامداری و باغداری و... بودیم، لیکن آنها بیشتر در کارهای خانه، همچون بچّهداری و پخت نان و بافندگی و پخت غذا و نظافت و... سهیم میشدند.
ما با مهاجرت به شهرهای بزرگ همچون تهران و شیراز و استقلال از خانواده، در کنار تحصیل، خودگردان میشدیم و هزینههایمان را با کارهایی متفاوتتر از شهرهای کوچک و روستاها، تآمین میکردیم و باز هم با شاگردی و کار در مغازهها و فروشگاهها، کارگری در هتل و مسافرخانهها، کارگری ساختمان، کارگری در کارخانهها، مثل کارخانهٔ روغن نباتی و نساجی، نصب کاغذ دیواری و چسباندن موکت و...تحصیل درآمد میکردیم تا این که در دو تابستان (در سالهای ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵) به صورت پی در پی، به اردوی عمران ملّی دعوت شدیم و در مناطقی از استان فارس، به صورت جمعی و در زمینههای مختلف با برنامهریزی دولتی و به عنوان دانش آموز، در کنار دانشجویان دانشگاهها، کار کردیم و به اندک حقوقی رسیدیم.
رفته رفته وارد دانشگاه شدیم و با حقوقی مختصر (نزدیک به یکهزار تومان در ماه) که ماهیانه به حسابهایمان واریز میشد و جزء سیاستهای حکومتی بود، دسترسی پیدا کردیم و همین مبلغ، چه گشایشها در زندگی چهل سال پیش ما داشت و خانوادهها هم از برکات آن بهرهمند میشدند و البته در کنار آن باز، انواع کارهای مفید دیگر را از نظر دور نمیداشتیم و بالاخره انقلاب شد و ما هم با مدرک مهندسی، استخدام دولت شدیم، ازدواج کردیم، خانه و خودرو و لوازم منزل و امثال آن خریدیم و تحصیلاتمان را ادامه دادیم و فرزندانی نیکو خصال و ورزیده و تحصیلکرده (بحمدالله) تقدیم جامعه داشتیم و سمتهای سازمانی مختلفی را در پایتخت و شیراز تجربه کردیم و صدها نفر را به کار گرفتیم تا چرخ زندگیاشان بچرخد و به مآموریتهای مختلفی در ایران و اروپا اعزام شدیم و منشآ خدماتی در سطوح خرد و کلان بودیم و حالا سی و چهار سال از صدور اولین حکم استخدامیمان میگذرد و ما به بازنشستگی رسیدهایم و این سو و آن سو، گاه شاغلیم و گاه خود اشتغالیم و با مطالعه و نگارش و کمک به عزیزانمان و ادارهٔ امور خانه و خانواده و سیر و سفر و گشت و گذار در طبیعت و ورزش و تکیه بر داشتههای پیشین و حقوق بازنشستگی، گذران عمر میکنیم و اگرچه دوست داریم مفیدتر از این باشیم ولی احساس عدم رضایت و ناامنی جدّی نداریم و تسلیم سرنوشتیم.
گاه در کوچه و خیابان، با دوستی یا آشنایی از خیل آشنایان و دوستان مواجه میشویم و اوّلین سوال از کار فعلیمان میباشد و انگار همه به اهمّیت کار، فراتر از مدرک و تمکن مالی و تعداد اولاد و مکان زندگی و... واقفند و ما از بیان این که احیانآ بازنشسته و یا بدتر از آن «بیکاریم» نوعأ شرم و عار داریم و دوست داریم همچنان با حفظ عزت و منزلتمان اشتغال به کار داشته باشیم و چیزی فراتر از آن چه هستیم، میبودیم و سمت و مدرک و خدمات پیشین هم از اشتیاقمان نمیکاهد و آن را شدت میبخشد، چرا؟
اشتباه نشود، حریص و طمّاع و محتاج و معیل و معطل و امثال آن نیستیم و از صبح سحر تا نیمههای شب، با انواع کارهای کوچک و بزرگ سرگرمیم، ولی کار در قالب پذیرش تعهد سازمانی، مدیریت تیمی و گروهی، اثربخشی و بهره وری، تآسیس و راهاندازی و سازماندهی، تولید و توانمندسازی، آموزش و توسعهٔ منابع انسانی و به یک معنا چرخاندن چرخ اقتصاد، در ذات ما نهادینه شده و حتی اگر عادات را بتوان کمی تغییر داد، ذات، عوض شدنی نیست.
قصد خاطرهنویسی یا تعریف از خویش را نداشته و نداریم و از کارنامهٔ ما، کم و بیش، همه با خبرند و هر نمرهای که بدهند میپذیریم ولی میخواستم بر اهمّیت اشتغال و کسب و کار از نگاه فردی و فراتر از برنامههای حکومتی، در بسترسازی و استخدام، به ویژه برای جوانان، اعم از تحصیلکرده و غیر از آن، تآکید جدی داشته باشم، تا عزیزانم، به هر صورت و تحت هر شرایط، به بیکاری و تنبلی و به انتظار معجزه نشستن و به آسمان نگریستن و صبح خود را شب کردن و از زمان و زمین نالیدن، تن ندهند و اگر در گذشته به درستی تمرکز بر این حدیث نبوی «ز گهواره تا گور دانش بجوی» بود، اینک اهمّیت اشتغال و کسب و کار و تولید و خدمات مفید، فراتر از داشتن مدرک یا به عنوان مکمل آن مینماید و مدرکدار بودن، الزامأ، نشانه برخورداری از دانش و مهارت کافی برای زندگی نیست و انتظار جامعه و خانوادهها از ما نیز، که در سالهای پایانی ششمین دههٔ زندگیمان میباشیم، حضور جدّی در صحنههای کار و سازندگی است و طبیعی است که به خارج از گود بودن جوانان خویش، اعم از شهری و روستایی و تحصیلکرده و کمسواد و زن و مرد، آن هم در مقیاس وسیع، رضایت ندهد و با تبعات آن، از جمله بالا رفتن سن ازدواج و تآلمات روحی و بزههای اجتماعی و گسترش یآس و دلزدگی و سربار بودنها، کنار نیاید و دامنهٔ اصطکاکها و تنشهای درون خانواده و سازمان و جامعه سیر صعودی بیابد.
در اوایل انقلاب اسلامی، مهندس یا لیسانسه و حتی تکنسین و دیپلم بیکار هم کم بود و امروز با خیل افراد بیکار تحصیلکرده مواجهیم و دکتر و مهندس بودن به تنهایی واجد ارزش نیست و شغل و درآمد، به صورتی اجتنابناپذیر، جایگاه ویژهتری یافته است، و هر چند، از نگاه همهٔ کارشناسان، این اتفاق مولود اقتصاد بیمار و آسیب دیده میباشد و دولتها همه مسئول اند، ولی «آب دریا را اگر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید»، باید کار را ضرورتی حتمی و نیازی قطعی دانست و بر حجم تلاش و کوششهایمان بیفزاییم و نوع نگرشمان را نسبت به آن تغییر دهیم، به عبارت دیگر «کار را عار ندانیم» تا از این آزمون سخت هم، همچون مابقی موارد، سربلند و موفق خارج شویم، (ان شاالله).
دیدگاههای شما (2)
-
با عرض سلام و تشکر از ارائه مقالات پر محتوی کار شرافت انسانی است و شکل دهنده نگرش منش خلق وخوی اوست قدرت حیات در dnaهر مو جود زنده نهفته است بمنصبه ظ
هور رساندن ان تابع شرایط محیطی است بقول سعدی بزگوار براه بادیه رفتن به از نشستن با طل اگر مراد نیابم بقدر وسع بکوشم0 پسندیدم -
سلام . شما الگوی بسیار معتبری برای ما هستید ,که از نزدیک شاهد زحمات و پیشرفت شما در تمامی عرصه های زندگی بودیم و هستیم.
0 پسندیدم
دیدگاه خود را درباره این نوشته با دیگران در میان بگذارید:
یا اگر در سایت عضو نیستید، میتوانید به عنوان میهمان دیدگاه خود را بفرستید: